بادیگارد ایرانی من🥷🖤
بادیگارد ایرانی من🥷🖤
فاطیما: نمیدونم چی شده که جیمین میگفت میبرمش یه جایه دیگه
خوب نابی رسیده من باید برم دمه اون باشگاه هوفف خدایا به امید تو
ولی چجوری برم ساعت ۱۰بود فک کنم اتوبوس ببره تا ماشین جور کنم طول میکشه بار هامم گذاشته بودم تویه شرکت پس اتوبوس کنسله میتونممم
جونگ کوک: از پشتش رفتم زدم رو شونش که برگشت جهت مخالفش بشکن زدم
مثلا میتونی با من بیای
فاطیما: نه مرسی راستی تو که صبح خجالت میکشیدی:)
جونگ کوک:الان تنهاییم که کجا میخوای بری؟؟
فاطیما: دم دره باشگاه قرار داد ببندم
جونگ کوک: بیا من میبرمت
فاطیما:سوار ماشین شدیم از استرس زیاد نمیدونستمچیکار کنم جین مائده رو برد خونه
راستی نازنین چش شده؟؟
جونگ کوک: تیر خورده(تازه فهمیدم که نباید میگفتم)
فاطیما: چییییییی؟؟؟؟؟
جونگ کوک: زدم کنار
عااااام
فاطیما: عصبی شدم راستتت فقط راستشششش رو بگو
جونگ کوک: خوب اره بخاطره جیمین بود بهش شلیک شده
فاطیما: دختره کله خر
جونگ کوک: الان خوبه پس قصه نخورجیمین هواش رو داره
فاطیما:خوب برو سمت باشگاه
جونگ کوک: رسیدیم که یکی از دوستاش رو دید بغلش کرد و رفتن تو بعده چند دقیقه با ذوق اومدن بیرون دست تکون دادن که اومد تو ماشین
خوب تمومه؟
فاطیما: برگه رو بغل کردم آروم آب رفتم رویه صندلی بلند شدم و مثل آدم نشستم تمومههه
جونگ کوک: راستی کجا میری؟؟
فاطیما: او راس میگی کجا برم خونه جیمین نمیشه اونجا واقعا سخته بیر منو هتل
جونگ کوک: چرا؟؟
فاطیما: تا واسه خودم خونه بگیرم
جونگ کوک: خونه جیمین؟؟
فاطیما: اونجا کوچیکه مجبورم اتاق شریک بشم الان برم اونجا مخم رو میخورن همون منو ببر هتل
بعده چند دقیقه رسیدم که دیدم کوک ریموت زد در باز شد
اینجا کجاست؟؟
جونگ کوک: خونه من اتاق خالی تا دلت بخواد داره یکیو بگیر تا خونه بخری
فاطیما: چیییی نه اصلاااا چجوری میتونم بیام خونت
جونگ کوک: تو گفتی خجالتی نیستی!!
فاطیما: نیستم :|
کوک:پس چرا نمیای؟؟
فاطیما: چون این مزاحمته
کوک: نیس وسایلش رو بیارید
بادیگارد:چشم قربان
فاطیما: راستی میدونستی منم میتونم بادیگارد باشم؟؟
پارت بیست و یک🥷🖤
فاطیما: نمیدونم چی شده که جیمین میگفت میبرمش یه جایه دیگه
خوب نابی رسیده من باید برم دمه اون باشگاه هوفف خدایا به امید تو
ولی چجوری برم ساعت ۱۰بود فک کنم اتوبوس ببره تا ماشین جور کنم طول میکشه بار هامم گذاشته بودم تویه شرکت پس اتوبوس کنسله میتونممم
جونگ کوک: از پشتش رفتم زدم رو شونش که برگشت جهت مخالفش بشکن زدم
مثلا میتونی با من بیای
فاطیما: نه مرسی راستی تو که صبح خجالت میکشیدی:)
جونگ کوک:الان تنهاییم که کجا میخوای بری؟؟
فاطیما: دم دره باشگاه قرار داد ببندم
جونگ کوک: بیا من میبرمت
فاطیما:سوار ماشین شدیم از استرس زیاد نمیدونستمچیکار کنم جین مائده رو برد خونه
راستی نازنین چش شده؟؟
جونگ کوک: تیر خورده(تازه فهمیدم که نباید میگفتم)
فاطیما: چییییییی؟؟؟؟؟
جونگ کوک: زدم کنار
عااااام
فاطیما: عصبی شدم راستتت فقط راستشششش رو بگو
جونگ کوک: خوب اره بخاطره جیمین بود بهش شلیک شده
فاطیما: دختره کله خر
جونگ کوک: الان خوبه پس قصه نخورجیمین هواش رو داره
فاطیما:خوب برو سمت باشگاه
جونگ کوک: رسیدیم که یکی از دوستاش رو دید بغلش کرد و رفتن تو بعده چند دقیقه با ذوق اومدن بیرون دست تکون دادن که اومد تو ماشین
خوب تمومه؟
فاطیما: برگه رو بغل کردم آروم آب رفتم رویه صندلی بلند شدم و مثل آدم نشستم تمومههه
جونگ کوک: راستی کجا میری؟؟
فاطیما: او راس میگی کجا برم خونه جیمین نمیشه اونجا واقعا سخته بیر منو هتل
جونگ کوک: چرا؟؟
فاطیما: تا واسه خودم خونه بگیرم
جونگ کوک: خونه جیمین؟؟
فاطیما: اونجا کوچیکه مجبورم اتاق شریک بشم الان برم اونجا مخم رو میخورن همون منو ببر هتل
بعده چند دقیقه رسیدم که دیدم کوک ریموت زد در باز شد
اینجا کجاست؟؟
جونگ کوک: خونه من اتاق خالی تا دلت بخواد داره یکیو بگیر تا خونه بخری
فاطیما: چیییی نه اصلاااا چجوری میتونم بیام خونت
جونگ کوک: تو گفتی خجالتی نیستی!!
فاطیما: نیستم :|
کوک:پس چرا نمیای؟؟
فاطیما: چون این مزاحمته
کوک: نیس وسایلش رو بیارید
بادیگارد:چشم قربان
فاطیما: راستی میدونستی منم میتونم بادیگارد باشم؟؟
پارت بیست و یک🥷🖤
۸.۴k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.