عشق ناپایدار 💔 ■Part 36■
بعد از خوردن غذا با هم دیگه رفتیم بیرون تا یکم هوا بخوریم البته با ماشین چون من شکمم خیلی بزرگ شده و نمیتونم راحت راه برم
جونگی: دوست داری کجا بریم؟
نایون: اممم خب بریم کافه رز
جونگی: فکر خوبیه بزن بریم
بعد از یک ربع رسیدیم به کافه ای که بخاطر گل های رز زیباش معروف بود به کافه رز ، وارد کافه شدیم و رفتیم روی میز کنار پنجره نشستیم که گارسون اومد تا سفارشمون رو بگیره
گارسون: سلام خوش اومدین چی میل دارین؟
نایون: ممنون لطفا یه کیک نسکافه ای و قهوه برای من بیارین
جونگی: برای من هم لاته با کیک اسفنجی ممنون
گارسون: تا چند دقیقه دیگه سفارشتون امادست
جونگی: مرسی
گارسون رفت و هردو به بیرون خیره شدیم
جونگی: به نظرت پدر و مادر بودن چه حسی داره؟
نایون: به نظرم خیلی قشنگه
جونگی: قشنگه ولی سختی هایی هم داره مخصوصا وقتی هیچکس حمایتت نمیکنه
نایون: راست میگی همه وقتی باردار میشن مادراشون بهشون میرسن وقتی بچه بدنیا میاد تو نگهداریش کمک میکنن ولی مادر من هیچ علاقه ای به این کار نداره
جونگی: باید سعی کنیم تمام این کمبود هارو جبران کنیم هرجور شده
نایون: موافقم
جونگی: راستی یه سرویس طلا داشتی که برای تولد ۲۱ سالگیت خریدمش اون کجاست؟ خیلی وقته ننداختیش
نایون: اوه اونو جا گذاشتم خونه بابام
جونگی: چی؟! هوففف از دست تو
نایون: خب با مین هو هماهنگ میکنم که یا اونا حرف بزنه من برم برش دارم البته یه سری وسایل دیگه هم باید بردارم
جونگی: اکی پس باهاش هماهنگ کن
به مین هو پیام دادم که با پدر و مادرم صحبت بکنه ، چند دقیقه ای گذشت و سفارشات ما رسید و مشغول خوردن شدیم همون موقع مین هو جواب پیامم رو داد و گفت که میتونم برم
نایون: گذاشتن
جونگی: هوم!؟
نایون: گذاشتن برم وسایلم رو بردارم
جونگی: خوبه
نایون: اوهوم
جونگی: پس زود تر بخوریم بریم تا پشیمون نشدن
نایون: باشه
سریع قهوه و کیکمون رو خوردیم و راه افتادیم سمت خونه قبلیم ، بعد از گذشت نیم ساعت رسیدیم و زنگ در رو فشار دادم که در بعد از چند ثانیه باز شد و من آروم رفتم داخل که پیشخدمت اومد سمتم و گفت سریع برم وسایلم رو بردارم و برم منم به حرفش گوش کردم و رفتم سمت اتاقم و وسایل جامونده رو برداشتم و بعد از اطمینان پیدا کردن از پله ها رفتم پایین که مادرم رو دیدم ، اون ناراحت بهم خیره شده بود و به شکم من هم نگاهی انداخت و بدون هیچ حرفی رفت توی آشپزخونه ، خیلی دلم براش تنگ شده بود ولی نمیتونستم بغلش کنم و مامان صداش کنم
کپی ممنوع ❌️
جونگی: دوست داری کجا بریم؟
نایون: اممم خب بریم کافه رز
جونگی: فکر خوبیه بزن بریم
بعد از یک ربع رسیدیم به کافه ای که بخاطر گل های رز زیباش معروف بود به کافه رز ، وارد کافه شدیم و رفتیم روی میز کنار پنجره نشستیم که گارسون اومد تا سفارشمون رو بگیره
گارسون: سلام خوش اومدین چی میل دارین؟
نایون: ممنون لطفا یه کیک نسکافه ای و قهوه برای من بیارین
جونگی: برای من هم لاته با کیک اسفنجی ممنون
گارسون: تا چند دقیقه دیگه سفارشتون امادست
جونگی: مرسی
گارسون رفت و هردو به بیرون خیره شدیم
جونگی: به نظرت پدر و مادر بودن چه حسی داره؟
نایون: به نظرم خیلی قشنگه
جونگی: قشنگه ولی سختی هایی هم داره مخصوصا وقتی هیچکس حمایتت نمیکنه
نایون: راست میگی همه وقتی باردار میشن مادراشون بهشون میرسن وقتی بچه بدنیا میاد تو نگهداریش کمک میکنن ولی مادر من هیچ علاقه ای به این کار نداره
جونگی: باید سعی کنیم تمام این کمبود هارو جبران کنیم هرجور شده
نایون: موافقم
جونگی: راستی یه سرویس طلا داشتی که برای تولد ۲۱ سالگیت خریدمش اون کجاست؟ خیلی وقته ننداختیش
نایون: اوه اونو جا گذاشتم خونه بابام
جونگی: چی؟! هوففف از دست تو
نایون: خب با مین هو هماهنگ میکنم که یا اونا حرف بزنه من برم برش دارم البته یه سری وسایل دیگه هم باید بردارم
جونگی: اکی پس باهاش هماهنگ کن
به مین هو پیام دادم که با پدر و مادرم صحبت بکنه ، چند دقیقه ای گذشت و سفارشات ما رسید و مشغول خوردن شدیم همون موقع مین هو جواب پیامم رو داد و گفت که میتونم برم
نایون: گذاشتن
جونگی: هوم!؟
نایون: گذاشتن برم وسایلم رو بردارم
جونگی: خوبه
نایون: اوهوم
جونگی: پس زود تر بخوریم بریم تا پشیمون نشدن
نایون: باشه
سریع قهوه و کیکمون رو خوردیم و راه افتادیم سمت خونه قبلیم ، بعد از گذشت نیم ساعت رسیدیم و زنگ در رو فشار دادم که در بعد از چند ثانیه باز شد و من آروم رفتم داخل که پیشخدمت اومد سمتم و گفت سریع برم وسایلم رو بردارم و برم منم به حرفش گوش کردم و رفتم سمت اتاقم و وسایل جامونده رو برداشتم و بعد از اطمینان پیدا کردن از پله ها رفتم پایین که مادرم رو دیدم ، اون ناراحت بهم خیره شده بود و به شکم من هم نگاهی انداخت و بدون هیچ حرفی رفت توی آشپزخونه ، خیلی دلم براش تنگ شده بود ولی نمیتونستم بغلش کنم و مامان صداش کنم
کپی ممنوع ❌️
۱۴۳.۱k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.