سناریو BTS
اگه خیلی ازشون کوچیک تر باشی و اونا توی بار عاشقت بشن
نامجون:(داشتی جای رختکن ها راه میرفتی که با لختی یک نفر روبرو شدی) چیه ها دلت منو میخواد نه؟ ا/ت: نه بخدا عمو اشتباه گرفتی نامجون: عمو هه عمو میگه بهم.. من عشقتم نه عموت ا/ت:...(پوکر فیس) نامجون: بیا اینجا (توی رختکن بردت)
جین:(یک شیرموز برمیداره و توش قرص خواب اور میریزه) سلام بیا ا/ت: مجانی! جین: اره به جون تو(وقتی بیهوش شدی میبرتت... همونجا)
شوگا:(به یکی از کارکنان همونجا میگه که لباستو کثیف کنن تا بری به دستشویی و همونجا... بشه)
جیهوپ:(بهت یک بستنی میده) خانوم کوشولو بازم میخوای ا/ت: یامم یاممم اره جیهوپ: برو توی اون ماشینه کلی از ایناست ا/ت: اخجوننن
جیمین:(یک پسره ای بهت نزدیک شده و اونم تا دلش بخواد زدش توهم تا خواستی فرار کنی دستتو محکم گرفت) کجا.. کجا بی اجازه با من میای
تهیونگ:(اون داشت با یک دختره ای کارای بد میکرد توهم میخواستی بری کیفتو برداری که اون دوتا رو دیدی) ا/ت: ممم... مممننن هیچی ندیدم فقط خواستم کیفمو بردارم (داشتی فرار میکردی که صدای پا میومد و تا خواستی برگردی ببینی کیه بیهوش شدی)
جونگ کوک:(داشتی به کارگرای اونجا یکم کمک میکردی اونم بهت مثل ندیده ها نگاهت میکرد بعد چند ثانیه گوشیت زنگ خورد و رفتی دنبال گوشیت که دیدی دست جونگ کوکه) ا/ت: ببخشید اون گوشیه منه جونگ کوک: فکر نمیکردم بچه ای هم اندازه ی تو از این گوشیا داشته باشه ا/ت: حالا که دارم (هرچی میپریدی بی فایده بود که از کمر گرفتت و بردت توی ماشین)
نامجون:(داشتی جای رختکن ها راه میرفتی که با لختی یک نفر روبرو شدی) چیه ها دلت منو میخواد نه؟ ا/ت: نه بخدا عمو اشتباه گرفتی نامجون: عمو هه عمو میگه بهم.. من عشقتم نه عموت ا/ت:...(پوکر فیس) نامجون: بیا اینجا (توی رختکن بردت)
جین:(یک شیرموز برمیداره و توش قرص خواب اور میریزه) سلام بیا ا/ت: مجانی! جین: اره به جون تو(وقتی بیهوش شدی میبرتت... همونجا)
شوگا:(به یکی از کارکنان همونجا میگه که لباستو کثیف کنن تا بری به دستشویی و همونجا... بشه)
جیهوپ:(بهت یک بستنی میده) خانوم کوشولو بازم میخوای ا/ت: یامم یاممم اره جیهوپ: برو توی اون ماشینه کلی از ایناست ا/ت: اخجوننن
جیمین:(یک پسره ای بهت نزدیک شده و اونم تا دلش بخواد زدش توهم تا خواستی فرار کنی دستتو محکم گرفت) کجا.. کجا بی اجازه با من میای
تهیونگ:(اون داشت با یک دختره ای کارای بد میکرد توهم میخواستی بری کیفتو برداری که اون دوتا رو دیدی) ا/ت: ممم... مممننن هیچی ندیدم فقط خواستم کیفمو بردارم (داشتی فرار میکردی که صدای پا میومد و تا خواستی برگردی ببینی کیه بیهوش شدی)
جونگ کوک:(داشتی به کارگرای اونجا یکم کمک میکردی اونم بهت مثل ندیده ها نگاهت میکرد بعد چند ثانیه گوشیت زنگ خورد و رفتی دنبال گوشیت که دیدی دست جونگ کوکه) ا/ت: ببخشید اون گوشیه منه جونگ کوک: فکر نمیکردم بچه ای هم اندازه ی تو از این گوشیا داشته باشه ا/ت: حالا که دارم (هرچی میپریدی بی فایده بود که از کمر گرفتت و بردت توی ماشین)
۵.۷k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.