عشق و نفرت پارت31♡
عشق و نفرت پارت31♡
ویو کوک
وقتی این حرفارو از تنها دختر و عشق زندگیم میشنیدم انگار یه سطل اب یخ روم ریختن یا انگار کل وجودم از بین رفت و مردم
پایان ویو
مینسو: برو فقط برو این بهترین کاره کوک
کوک: اما من خیلی دوست دارم بدون تو نمیتونم
مینسو: اگر وافعا زندگیمون برات مهم بود این کارارو نمیکردی
و کوک رفت
ویو کوک
اینقدر حالم بد بود که فقط رفتم خونه و همینجور مشروب میخوردم و گریه میکردم و خاطراتمون با مینسو از توی ذهنم میگذشت
پایان ویو
ویو صبح
سومین: تق تق
کوک: عاح سرم
سومین: تق تق
کوک: کیه
سومین: منم کوک درو باز کن
کوک: چیه چیکار داری
سومین: این چه سر و وضعیه همش تقصیر اون دختره مینسوعه
ویو کوک
یسومین اومده بود دم در خونم با یاد اوری اتفافات حالم بد شد
پایان ویو
کوک: درست حرف بزن و حد ث مرزتو بدون سومین حالا هم گمسو برو
سومین: ای بابا چرا امروز همه مثل سگ شدن (خودتی)
ویو مینسو
از خواب بیدار شدم از بس گریه کرده بودم چشمام پف کرده بود پاشدم رفتم صیحانه بخورم که یاد پنگیک های خوشمزه کوک و شیروموزاش افتادم دوباره گریم گرفت اما تقصیر اون بود که به ابن حال و روز افتادیم
تا خواستم صبحانه بخورم حالم بد شد و سریع رفتم توی دستشویی حالت تهوع و دل درد داشتم
پایان ویو
یونا: تق تق
مینسو: کیه
یونا: منم درو باز کن
مینسو: ای بابا هر دفعه هم یکیتون میفهه من اینجام یعنی اومدم اینجا تنها باشم
یونا: برو کنار ببینم
مینسو: بیا تو
یونا: ببینم خوبی
مینسو: نمیدونم
یونا:(بغلش کرد) همه چیز درست میشه
مینسو: عای
یونا: ببینم حالت خوبه
مینسو: اره فقط از صبح تا حالا حالت تهوع دارم و دلم درد میکنه
یونا: ببینم نکنه
مینسو: چی میگی چرت نگو اصلا اینجوری نیست بخاطر دارو هایی هست که میخورم
یونا: اره باشه تو راست میگ حالا دوستتو دعوت نمیکنی برای صبحانه
مینسو: عا این چه حرفیه بیا بشین
(و صبحانشونو خوردن)
ویو عصر
ویو مینسو
یونا که رفت رفتم از توی انباریمون یه بیبی چک پیدا کرپم چون که اینجا تقریبا همه وسایل داریم چون دتسرسیش به شهر یکم دوره رفتم و تستو دادم با چیزی که دیدم باورم. نمیشد
پایان ویو
مینسو: چی من باردارم
مینسو: چی نه این ممکن نیست
مینسو:اما من باید برم این بهترین کاره
ادامه دارد..
ویو کوک
وقتی این حرفارو از تنها دختر و عشق زندگیم میشنیدم انگار یه سطل اب یخ روم ریختن یا انگار کل وجودم از بین رفت و مردم
پایان ویو
مینسو: برو فقط برو این بهترین کاره کوک
کوک: اما من خیلی دوست دارم بدون تو نمیتونم
مینسو: اگر وافعا زندگیمون برات مهم بود این کارارو نمیکردی
و کوک رفت
ویو کوک
اینقدر حالم بد بود که فقط رفتم خونه و همینجور مشروب میخوردم و گریه میکردم و خاطراتمون با مینسو از توی ذهنم میگذشت
پایان ویو
ویو صبح
سومین: تق تق
کوک: عاح سرم
سومین: تق تق
کوک: کیه
سومین: منم کوک درو باز کن
کوک: چیه چیکار داری
سومین: این چه سر و وضعیه همش تقصیر اون دختره مینسوعه
ویو کوک
یسومین اومده بود دم در خونم با یاد اوری اتفافات حالم بد شد
پایان ویو
کوک: درست حرف بزن و حد ث مرزتو بدون سومین حالا هم گمسو برو
سومین: ای بابا چرا امروز همه مثل سگ شدن (خودتی)
ویو مینسو
از خواب بیدار شدم از بس گریه کرده بودم چشمام پف کرده بود پاشدم رفتم صیحانه بخورم که یاد پنگیک های خوشمزه کوک و شیروموزاش افتادم دوباره گریم گرفت اما تقصیر اون بود که به ابن حال و روز افتادیم
تا خواستم صبحانه بخورم حالم بد شد و سریع رفتم توی دستشویی حالت تهوع و دل درد داشتم
پایان ویو
یونا: تق تق
مینسو: کیه
یونا: منم درو باز کن
مینسو: ای بابا هر دفعه هم یکیتون میفهه من اینجام یعنی اومدم اینجا تنها باشم
یونا: برو کنار ببینم
مینسو: بیا تو
یونا: ببینم خوبی
مینسو: نمیدونم
یونا:(بغلش کرد) همه چیز درست میشه
مینسو: عای
یونا: ببینم حالت خوبه
مینسو: اره فقط از صبح تا حالا حالت تهوع دارم و دلم درد میکنه
یونا: ببینم نکنه
مینسو: چی میگی چرت نگو اصلا اینجوری نیست بخاطر دارو هایی هست که میخورم
یونا: اره باشه تو راست میگ حالا دوستتو دعوت نمیکنی برای صبحانه
مینسو: عا این چه حرفیه بیا بشین
(و صبحانشونو خوردن)
ویو عصر
ویو مینسو
یونا که رفت رفتم از توی انباریمون یه بیبی چک پیدا کرپم چون که اینجا تقریبا همه وسایل داریم چون دتسرسیش به شهر یکم دوره رفتم و تستو دادم با چیزی که دیدم باورم. نمیشد
پایان ویو
مینسو: چی من باردارم
مینسو: چی نه این ممکن نیست
مینسو:اما من باید برم این بهترین کاره
ادامه دارد..
۵.۸k
۱۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.