unexpected
اینم از پارت بعدی حمایت لایک و کامنت یادتون نره فقط ببخشید من بازم میگم بلد نیستم برای همین توی توضیحات می نویسم خب بریم سارغ داستان...........
که گوشیم زنگ خورد مین هی بود
{علامت می یونگ+علامت مین هی*}
+چطوری مینی؟
*خوبم تو چطوری یونگی؟
+خوبم کاری داشتی زنگ زدی؟
*اره می خواستم ببینم کی میرسی روزت رو برام تعریف کنی
+من حدود 5 دقیقه دیگه میرسم و وای امروز یه پسره لاشی
*چی چه بگووووووووووووووو
+نه دیگه باید وایسی بیام خونه{😂}
*نوب سگ بازی در نیار
+من یه 5 دقیقه دیگه میرسم بای بای
*پدصگ..........
+باید خودمو سریع برسونم خونه وگرنه با جنازه خودم روبه رو میشم ..
رسیدم زنگ زدم لباسام رو عوض کردم و جوفتمون روی مبل مشکیمون توی پذیرایی لم دادیم و نشستم تعریف کردن داستان
.............
*وای باورم نمیشه بهت گفته هرزه
+اره بابا پدصگ منم بهش گفتم اوپا یه جوری حرصی شده بود.....
*عه پس بدشض میاد بهش بگی اوپا
+اوهم خب نمی دونم قراره بازم ببینمش یا نه ولی اگر ببینم فقط می گم اوپا
*اره دقیقا همین کارو بکن
+خب دیگه بریم بخوابیم
*اوکی راستی شنیدی که میخوان منشی شرکت الماس سیاه رو اخراج کنن؟
+نه حاجی پشمام وافعا
*اره خدارو چه دیدی شاید ما رو استخدام کردن{😂}
+اره حتما{😂}
ویو می یونگ {درواقع روتین شب می یونگ}
لباس خوابم رو پوشیدم {رنگش سیاه}
با مسواک برقی {ایشون یکم شول تشریف دارن 😂}
دستشویی و کتاب {بچه ها می یونگ عادت داره قبل خواب کتاب بخونه بدون کتاب خوابش نمی بره } عکسش رو براتون میزارم
ویو مین هی
قبل خواب رمانش رو مینویسه
{بچه ها چون من خودم یه Enfp هستم روتین خاصی ندارم چون خیلی بسته به مودم داره پس مین هی هم روتین مختلفی داره گفتم بدونید:}
لباس خوابم یه لباس نخی قرمز زرشکی با ظرح قلب سفید کوچک عکسش رو میزارم بچه ها روتختیم هم پشم شیشست ..
{بچه ها توی فصل پاییز و زمستون توی نیویورک عین سگ سرده من چون پدرم قبلا خبرنگار بوده مموریت میگیریم و میریم امریکا نیویورک خیلی قشنگه خیلی بارون میاد ولی عین سگ سرده بعد اونجا یه عادت گندی داره اونم اینکه تا اذر نمیزارن بخاری روشن کنی و قندیللللللللللللللللل میبیندی بخاطر همین رو تختیش پشم شیشست}
خب اب میخورم به میونگ شب خب خیر می گم و میخوابم .......
صبح روز بعد......
بچه ها ممنون میشم حمایت کنید و کامنت مثبت وخوشگل بزارید 😇
که گوشیم زنگ خورد مین هی بود
{علامت می یونگ+علامت مین هی*}
+چطوری مینی؟
*خوبم تو چطوری یونگی؟
+خوبم کاری داشتی زنگ زدی؟
*اره می خواستم ببینم کی میرسی روزت رو برام تعریف کنی
+من حدود 5 دقیقه دیگه میرسم و وای امروز یه پسره لاشی
*چی چه بگووووووووووووووو
+نه دیگه باید وایسی بیام خونه{😂}
*نوب سگ بازی در نیار
+من یه 5 دقیقه دیگه میرسم بای بای
*پدصگ..........
+باید خودمو سریع برسونم خونه وگرنه با جنازه خودم روبه رو میشم ..
رسیدم زنگ زدم لباسام رو عوض کردم و جوفتمون روی مبل مشکیمون توی پذیرایی لم دادیم و نشستم تعریف کردن داستان
.............
*وای باورم نمیشه بهت گفته هرزه
+اره بابا پدصگ منم بهش گفتم اوپا یه جوری حرصی شده بود.....
*عه پس بدشض میاد بهش بگی اوپا
+اوهم خب نمی دونم قراره بازم ببینمش یا نه ولی اگر ببینم فقط می گم اوپا
*اره دقیقا همین کارو بکن
+خب دیگه بریم بخوابیم
*اوکی راستی شنیدی که میخوان منشی شرکت الماس سیاه رو اخراج کنن؟
+نه حاجی پشمام وافعا
*اره خدارو چه دیدی شاید ما رو استخدام کردن{😂}
+اره حتما{😂}
ویو می یونگ {درواقع روتین شب می یونگ}
لباس خوابم رو پوشیدم {رنگش سیاه}
با مسواک برقی {ایشون یکم شول تشریف دارن 😂}
دستشویی و کتاب {بچه ها می یونگ عادت داره قبل خواب کتاب بخونه بدون کتاب خوابش نمی بره } عکسش رو براتون میزارم
ویو مین هی
قبل خواب رمانش رو مینویسه
{بچه ها چون من خودم یه Enfp هستم روتین خاصی ندارم چون خیلی بسته به مودم داره پس مین هی هم روتین مختلفی داره گفتم بدونید:}
لباس خوابم یه لباس نخی قرمز زرشکی با ظرح قلب سفید کوچک عکسش رو میزارم بچه ها روتختیم هم پشم شیشست ..
{بچه ها توی فصل پاییز و زمستون توی نیویورک عین سگ سرده من چون پدرم قبلا خبرنگار بوده مموریت میگیریم و میریم امریکا نیویورک خیلی قشنگه خیلی بارون میاد ولی عین سگ سرده بعد اونجا یه عادت گندی داره اونم اینکه تا اذر نمیزارن بخاری روشن کنی و قندیللللللللللللللللل میبیندی بخاطر همین رو تختیش پشم شیشست}
خب اب میخورم به میونگ شب خب خیر می گم و میخوابم .......
صبح روز بعد......
بچه ها ممنون میشم حمایت کنید و کامنت مثبت وخوشگل بزارید 😇
۱۹.۱k
۰۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.