تک پارتی از کوکی...
اسم: مجبورم
(یونهی+کوک-)
+توی اتاق نشسته بودم و داشتم کتاب میخوندم... ک یهو درباز شد و من با قیافه ترسناک کوک رو ب رو شدم ....هردو بهم خیره بودیم تا اینک کوک اومد نزدیکم و دستمو گرف و دنبال خودش ب بیرون کشید...و ب سمت در برد
-دیگ نمیخوام ببینمت از اینجا میری فهمیدی؟
+من ک همون طور خیره استاده بودم...هولم داد ب سمت بیرون جوری ک من روی زمین افتادم و بعد درو کوبید همون لحظه اشکام سرازیر شد....
-با گریه رفتم و روی تخت ولو شدم...من مجبور بودم...اگ اینکارو نمیکردم من و یونهی رو میکشتن....
(فلش بک)
-منتظر اون مرد ی...سانسور... بودم ک اومد
-از من چی میخوای؟
@ ت و یونهی از هم جدا شین
- چی؟
@ واگر ن میکشمتون !
(پایان فلش بک)
+توی اون هوای سرد فقط گریه میکردم...و جایی هم برای موندن ندارم...پس مجبورم توی پارک بخوابم...
رفتم و روی یکی از نیمکت ها نشستم زانوهامو بغل کردم از شدت سرما دندون هام بهم میخوردن و منم میلرزیدم نمدونم چی شد ک با همون گریه هام خوابن برد...
-سریع گوشیمو برداشتم و زنگ زدم ب همون مرد چون دیگ نمتونم بدون یونهی تحمل کنم...
@ چیه؟
-ت نمیتونی راه دیگ ای بدی ..سانسور..
@ چرا میتونم
-چی بگو ترو خدا
@ بدهی هاتو میدی و تمام و منم ی هفته وقت میدم...
-ب..باشه باشه
-سریع از جام پریدم و رفتم بانک سریع اون پول هارو بر داشتم و رفتم هتلی ک اون مرد توش میمونه...
@ هوم خوبه برو
......
-نمدونم ک کجاس
ینی کجاس؟ چ کار میکنه؟ سرده شه؟ پیش کی میمونه؟تنهاس؟
سریع رفتم توی همون برنامه مپ و رد گوشیش رو زدم...توی ی پارک نزدیک خونه بود
با هر سرعتی ک میتونستم دویدم و بلاخره رسیدم...اونجا بود روی نیمکت نشسته خوابش برده بود و از سرما میلرزید رفتم و کتمو در اوردم و روش انداختم ...کنارش نشستم و بهش خیره شدم ب صورتی ک همیشه بهم میخندید و الان از گریه خیسه...
-متاسفم منو ببخش مجبور بودم...براید استایل بغلش کردم و و تا خونه راه رفتم....وقتی رسیدیم گذاشتمش روی تخت وخودم هم کنارش داراز کشیدم...و خیره بهش تا صبح بیدار موندم ....
+چشمام رو ک باز کردم با چشم های بانی مانند و کیوت کوک رو ب رو شدم ...
+من..من ا..اینجا چ کار میکنم !
-ب..ببخشید بانیم ...من مجبور بودم.
+اهان مجبور بودی پشتم رو ب اون کردم ک نبینمش
-ااا یونهی اینطور نکن
+یهو بغلم کرد و گف من ک گفتم مجبور بودم معذرت میخوام...
+چرا مجبور بودی ها چرا
-چون ک ی مرد بهم گف اگ ازت جدا نشم ت رو میکشه
+چی
-من مشکلو حل کردم حالا اونو بیخیال....آشتی؟
+...باشه...
-میدونسمممم بانیمممممم
+باش باشششش خفم کردی
-از خداتم باشه دارم بغلت میکنم...
هردو زدن زیر خنده و...(پایان)
................
" 𝓽𝓱𝓮 𝓪𝓷𝓭 "
................
(یونهی+کوک-)
+توی اتاق نشسته بودم و داشتم کتاب میخوندم... ک یهو درباز شد و من با قیافه ترسناک کوک رو ب رو شدم ....هردو بهم خیره بودیم تا اینک کوک اومد نزدیکم و دستمو گرف و دنبال خودش ب بیرون کشید...و ب سمت در برد
-دیگ نمیخوام ببینمت از اینجا میری فهمیدی؟
+من ک همون طور خیره استاده بودم...هولم داد ب سمت بیرون جوری ک من روی زمین افتادم و بعد درو کوبید همون لحظه اشکام سرازیر شد....
-با گریه رفتم و روی تخت ولو شدم...من مجبور بودم...اگ اینکارو نمیکردم من و یونهی رو میکشتن....
(فلش بک)
-منتظر اون مرد ی...سانسور... بودم ک اومد
-از من چی میخوای؟
@ ت و یونهی از هم جدا شین
- چی؟
@ واگر ن میکشمتون !
(پایان فلش بک)
+توی اون هوای سرد فقط گریه میکردم...و جایی هم برای موندن ندارم...پس مجبورم توی پارک بخوابم...
رفتم و روی یکی از نیمکت ها نشستم زانوهامو بغل کردم از شدت سرما دندون هام بهم میخوردن و منم میلرزیدم نمدونم چی شد ک با همون گریه هام خوابن برد...
-سریع گوشیمو برداشتم و زنگ زدم ب همون مرد چون دیگ نمتونم بدون یونهی تحمل کنم...
@ چیه؟
-ت نمیتونی راه دیگ ای بدی ..سانسور..
@ چرا میتونم
-چی بگو ترو خدا
@ بدهی هاتو میدی و تمام و منم ی هفته وقت میدم...
-ب..باشه باشه
-سریع از جام پریدم و رفتم بانک سریع اون پول هارو بر داشتم و رفتم هتلی ک اون مرد توش میمونه...
@ هوم خوبه برو
......
-نمدونم ک کجاس
ینی کجاس؟ چ کار میکنه؟ سرده شه؟ پیش کی میمونه؟تنهاس؟
سریع رفتم توی همون برنامه مپ و رد گوشیش رو زدم...توی ی پارک نزدیک خونه بود
با هر سرعتی ک میتونستم دویدم و بلاخره رسیدم...اونجا بود روی نیمکت نشسته خوابش برده بود و از سرما میلرزید رفتم و کتمو در اوردم و روش انداختم ...کنارش نشستم و بهش خیره شدم ب صورتی ک همیشه بهم میخندید و الان از گریه خیسه...
-متاسفم منو ببخش مجبور بودم...براید استایل بغلش کردم و و تا خونه راه رفتم....وقتی رسیدیم گذاشتمش روی تخت وخودم هم کنارش داراز کشیدم...و خیره بهش تا صبح بیدار موندم ....
+چشمام رو ک باز کردم با چشم های بانی مانند و کیوت کوک رو ب رو شدم ...
+من..من ا..اینجا چ کار میکنم !
-ب..ببخشید بانیم ...من مجبور بودم.
+اهان مجبور بودی پشتم رو ب اون کردم ک نبینمش
-ااا یونهی اینطور نکن
+یهو بغلم کرد و گف من ک گفتم مجبور بودم معذرت میخوام...
+چرا مجبور بودی ها چرا
-چون ک ی مرد بهم گف اگ ازت جدا نشم ت رو میکشه
+چی
-من مشکلو حل کردم حالا اونو بیخیال....آشتی؟
+...باشه...
-میدونسمممم بانیمممممم
+باش باشششش خفم کردی
-از خداتم باشه دارم بغلت میکنم...
هردو زدن زیر خنده و...(پایان)
................
" 𝓽𝓱𝓮 𝓪𝓷𝓭 "
................
۳۸.۰k
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.