🌘💔Flying without wings💔🌒

🌘💔Flying without wings💔🌒
✨The seventh part ✨



¥این سرو صداها از کجاستتتت؟
نزدیک بود بزنم زیر گریه الان یونگی با سروصدایی که من باعثش بودم بیدار شده بود این اتفاقات تو خوابم هم نبودن !
سوجون دستم رو گرفت
و فشاری وارد کرد تا از شوک بیام بیرون
چرا اینا اینجا خوابیده بودن اصلا ؟
و چرا خبری از ۳ تای دیگه شوم نبود؟
نایون کجا بود؟
سرم تیر میکشید تعادلم رو از دست دادم که جیمین شی زیر بغلم رو با سوجون گرفت
نامجون به سمت یخچال حرکت کرد و بطری کوچکی که ضد خماری بود را در دست گرفت و به ا.ت داد
&بفرما
+مرسی آقای کیم
....
با بیدار شدن نایون قشرقی به پا افتاد نایون جیغ میکشید اون هنوز مست بود
نزدیک بود یونگی رو ببوسه
حالا یونگی دست به سینه با چهره ی خواب آلود نشسته بود و نایون خجالت زده سرش رو پایین انداخته بود
ساعت ۶ و نیم صبح همه بیدار شده بودن من ۸ باید سرکار می‌بودم پا شدم
+عذر میخوام من باید برم سرکار
تعظیمی کردم
&کجا کار می‌کنی ؟
+کمپانی هایب
@پس چطور ما تاحالا ندیدیمت
+نمیدونم !من کلا ۴ ماهه برای هایب کار میکنم
^شغلت؟
+من منیجر تی اکس تی هستم



بچه ها نمیتونم ایده هامو بنویسممم
و اینکه دارم خیلی جزییاتی مینویسم برا همین بیشتر از ده پارت میشه
راستی می‌خوام شرط بزارم
۱۰ لایک
خیلی کمه شرطم برسونید
ماچچچچ😗