فیک ته
فیک ته
پارت۳
ته بود اومد داخل انگار کمی مست بود نزدیک ات شد ات سرش رو بالا آورد و دید ته بالا سرشه ات خواست بره ولی ته دستش رو گرفت و کشید سمت خودش که ات افتاد تو بغل ته
ته:کجا(یکم مست)
ات:میخوام برم میشه ولم کنی(خجالت)
ته:عاعا
ته:ات من دوست دارم میخوام ماله من باشی فقط برا خودم
ات:آقای کیم شما الان مست هستین
ته:خودت که میدونی آدم وقتی مسته حقیقت رو میگه
ات:اوهوم میدونم ولی....باورم نمیشه
ته:چرا باورت نمیشه ها مگه چیت کمه
ات:آقای ته الان اجازه بده برم الان داداشم میاد دنبالم بعدا حرف میزنیم
ته:باشه پس شب بیا خونه من فهمیدی......تنها
ات:چرا(ترس)
ته:چون رئیستم و بهت دستور میدم
ات:بله چشم. و رفت
کوک تمام مدت پشت در گوش وایساده بود و حرفاشون رو گوش میکرد وقتی ات رفت کوک رفت داخل
کوک:تهیونگ تو که مست نبودی
ته:میدونم ولی این تنها راهم برای اعتراف کردن بود
کوک:عالی بود
ته:(خنده)
ویو ات
رفتم بیرون دیدم چان جلو دره وای نباید هیچی بهش بگم ولی خیلی خوشحالم تو این مدت عاشق تهیونگ شدم وای امشب چی بپوشم حالا
چان:سلام خوبی
ات:سلام داداشی
چان:چه خبر عزیزم
ات:هیچ از تو چه خبر
چان:هی.....ات ت. چرا انقدر کوتاهی هاا
ات:چرا من خیلی هم بلندم تو نمیبینی
چان:خودت ببین سرت رو کامل بالا آوردی برا اینکه منو ببینی
ات:اَه داداش
هنوز شرطی نمیزارم
پارت۳
ته بود اومد داخل انگار کمی مست بود نزدیک ات شد ات سرش رو بالا آورد و دید ته بالا سرشه ات خواست بره ولی ته دستش رو گرفت و کشید سمت خودش که ات افتاد تو بغل ته
ته:کجا(یکم مست)
ات:میخوام برم میشه ولم کنی(خجالت)
ته:عاعا
ته:ات من دوست دارم میخوام ماله من باشی فقط برا خودم
ات:آقای کیم شما الان مست هستین
ته:خودت که میدونی آدم وقتی مسته حقیقت رو میگه
ات:اوهوم میدونم ولی....باورم نمیشه
ته:چرا باورت نمیشه ها مگه چیت کمه
ات:آقای ته الان اجازه بده برم الان داداشم میاد دنبالم بعدا حرف میزنیم
ته:باشه پس شب بیا خونه من فهمیدی......تنها
ات:چرا(ترس)
ته:چون رئیستم و بهت دستور میدم
ات:بله چشم. و رفت
کوک تمام مدت پشت در گوش وایساده بود و حرفاشون رو گوش میکرد وقتی ات رفت کوک رفت داخل
کوک:تهیونگ تو که مست نبودی
ته:میدونم ولی این تنها راهم برای اعتراف کردن بود
کوک:عالی بود
ته:(خنده)
ویو ات
رفتم بیرون دیدم چان جلو دره وای نباید هیچی بهش بگم ولی خیلی خوشحالم تو این مدت عاشق تهیونگ شدم وای امشب چی بپوشم حالا
چان:سلام خوبی
ات:سلام داداشی
چان:چه خبر عزیزم
ات:هیچ از تو چه خبر
چان:هی.....ات ت. چرا انقدر کوتاهی هاا
ات:چرا من خیلی هم بلندم تو نمیبینی
چان:خودت ببین سرت رو کامل بالا آوردی برا اینکه منو ببینی
ات:اَه داداش
هنوز شرطی نمیزارم
۴.۸k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.