تک پارتی از کوک (وقتی پر.یودی)
تک پارتی از کوک (وقتی پر.یودی)
(درخواستی)
از زبان ا.ت :
امروز روزی بود که قراره با جونگکوک بگذرونم...رفتم یه میکاپ ساده انجام دادم و لباسام پوشیدم رفتم بیرون از خونه تا منتظر باشم جونگکوک بیاد...بعد از چند مین یه BMW مشکی جلوم وایساد وقتی اون شخص پشت فرمون پیاده شد با چهره ی جذاب جونگکوک روبه رو شدم...یه سمت جونگکوک رفتم و خودم تو آغوش خودش کشیدم...
ا.ت : تنها مافیای جذابی که دیدم تویی جی کی
کوک : باید خوش شانس باشی که منو داری بیبی گرل؟
ا.ت" با تعجب از بغلش اومدم بیرون به صورت سوالی به چهرش زل زدم...که یه لحظه خنده ای کرد...
کوک : سوار شو خودم امشب بهت نشون میدم*نیشخند*
هنوز متوجه ی منظور کوک نشدم فقط سوار شدم تا الان تو ماشین ساکت بودم..ولی...همش زیر دلم درد میکرد...
ا.ت : کوک کی میرسیم؟
کوک : یه ۱۰ دقیقه چطور مگه؟
ا.ت : هیچی*دست گذاشت زیر دلش*
کوک : یعنی چی هیچی زیر دلت درد میکنه*نزدیک ا.ت میشه طوری که نفس های گرمش به گردن ا.ت میخورد...که یه لحظه کوک دستش گذاشت زیر دلش که ا.ت لرزید...
کوک : چرا میلرزی*با حالت سوالی به ا.ت نگاه میکنه*
ا.ت : .....
کوک برگشت سرجاش...
احساس میکردم چیز گرمی از زیرم میری......یه لحظه به کوک نگاه کردم...یعنی...پری.ود..شدم*با تعجب*
لعنتی الان وقتش بود من حالا چطور از جونگکوک درخواست کنم...
چند مین بعد :
وقتی کوک یه جا وایساد سریع من پیاده شدم دردم خیلی بیشتر شد خواستم برم ولی با صدای کوک وایسادم...
کوک : وایسا ا.ت!!
از زبان کوک : وقتی ا.ت از ماشین پیاده شد لکه ای پشت دامن ا.ت دیدم...پس واسه همین میگفت زیر دلش درد میکرد...
ا.ت" یعنی...فهمید؟خواستم برگردم سمت کوک ولی اون منو برگردوند همونجا
کوک : چرا نگفتی پر.یود شدی
همونجا احساس کردم مثل هویج شدم...
کوک : هوم؟
با احساسی که چیزی دور کمرم داره بسته میشه کوک حرفاشو میزد...
کوک : تو برو سرویس بهداشتی من الان میام....
وقتی این حرف زد رفتم سرویس بهداشتی...
یعنی از کجا فهمید نکنه..که پشت دامنم کثیف شده...پشت دامنم نگاه کردم...بله...لعنتی داشتم از خجالت آب میشدم تا صدای کوک پشت در اومد...
وقتی در وا کردم لباس های جدیدی همرام با پد برام اورده...
کوک : بگیر اینارو بپوش من بیرون منتظرتم*سرد*
این چش شده بود!! باشه ای گفتم ازش گرفتم تا چند دقیقه بعد رفتم پیش کوک دوباره با حالت سرد کوک روبه رو شدم...
ا.ت : جونگکوک چت شده تو
کوک : همیشه موقعیت مهمی قراره داشته باشیم تو فقط پر.یود میشی
ا.ت : کدوم موقعیت مهم؟
کوک : هیچی
ا.ت : بگو دیگه
کوک : قرار بود امشب زیرم باشی
ا.ت : عهههه خرگوش منحرف*داد*
کوک : *خنده ای کرد به پیشونی ا.ت بوسه ای گذاشت*
کوک : درد داری؟
ا.ت : خیلی...
*کوک ا.ت رو کشوند تو آغوش خودش*
کوک : ولی دست نمیکشم امشب به فاکت میدم*آروم پشت گوش ا.ت*
(درخواستی)
از زبان ا.ت :
امروز روزی بود که قراره با جونگکوک بگذرونم...رفتم یه میکاپ ساده انجام دادم و لباسام پوشیدم رفتم بیرون از خونه تا منتظر باشم جونگکوک بیاد...بعد از چند مین یه BMW مشکی جلوم وایساد وقتی اون شخص پشت فرمون پیاده شد با چهره ی جذاب جونگکوک روبه رو شدم...یه سمت جونگکوک رفتم و خودم تو آغوش خودش کشیدم...
ا.ت : تنها مافیای جذابی که دیدم تویی جی کی
کوک : باید خوش شانس باشی که منو داری بیبی گرل؟
ا.ت" با تعجب از بغلش اومدم بیرون به صورت سوالی به چهرش زل زدم...که یه لحظه خنده ای کرد...
کوک : سوار شو خودم امشب بهت نشون میدم*نیشخند*
هنوز متوجه ی منظور کوک نشدم فقط سوار شدم تا الان تو ماشین ساکت بودم..ولی...همش زیر دلم درد میکرد...
ا.ت : کوک کی میرسیم؟
کوک : یه ۱۰ دقیقه چطور مگه؟
ا.ت : هیچی*دست گذاشت زیر دلش*
کوک : یعنی چی هیچی زیر دلت درد میکنه*نزدیک ا.ت میشه طوری که نفس های گرمش به گردن ا.ت میخورد...که یه لحظه کوک دستش گذاشت زیر دلش که ا.ت لرزید...
کوک : چرا میلرزی*با حالت سوالی به ا.ت نگاه میکنه*
ا.ت : .....
کوک برگشت سرجاش...
احساس میکردم چیز گرمی از زیرم میری......یه لحظه به کوک نگاه کردم...یعنی...پری.ود..شدم*با تعجب*
لعنتی الان وقتش بود من حالا چطور از جونگکوک درخواست کنم...
چند مین بعد :
وقتی کوک یه جا وایساد سریع من پیاده شدم دردم خیلی بیشتر شد خواستم برم ولی با صدای کوک وایسادم...
کوک : وایسا ا.ت!!
از زبان کوک : وقتی ا.ت از ماشین پیاده شد لکه ای پشت دامن ا.ت دیدم...پس واسه همین میگفت زیر دلش درد میکرد...
ا.ت" یعنی...فهمید؟خواستم برگردم سمت کوک ولی اون منو برگردوند همونجا
کوک : چرا نگفتی پر.یود شدی
همونجا احساس کردم مثل هویج شدم...
کوک : هوم؟
با احساسی که چیزی دور کمرم داره بسته میشه کوک حرفاشو میزد...
کوک : تو برو سرویس بهداشتی من الان میام....
وقتی این حرف زد رفتم سرویس بهداشتی...
یعنی از کجا فهمید نکنه..که پشت دامنم کثیف شده...پشت دامنم نگاه کردم...بله...لعنتی داشتم از خجالت آب میشدم تا صدای کوک پشت در اومد...
وقتی در وا کردم لباس های جدیدی همرام با پد برام اورده...
کوک : بگیر اینارو بپوش من بیرون منتظرتم*سرد*
این چش شده بود!! باشه ای گفتم ازش گرفتم تا چند دقیقه بعد رفتم پیش کوک دوباره با حالت سرد کوک روبه رو شدم...
ا.ت : جونگکوک چت شده تو
کوک : همیشه موقعیت مهمی قراره داشته باشیم تو فقط پر.یود میشی
ا.ت : کدوم موقعیت مهم؟
کوک : هیچی
ا.ت : بگو دیگه
کوک : قرار بود امشب زیرم باشی
ا.ت : عهههه خرگوش منحرف*داد*
کوک : *خنده ای کرد به پیشونی ا.ت بوسه ای گذاشت*
کوک : درد داری؟
ا.ت : خیلی...
*کوک ا.ت رو کشوند تو آغوش خودش*
کوک : ولی دست نمیکشم امشب به فاکت میدم*آروم پشت گوش ا.ت*
۵۵.۱k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.