**گذشته ی سیاه **29pادامه
صدای قدم هایی رو شنیدم که کفش پاشنه دار پوشیده بود ولی معلوم بود پاشنه هاش خیلی کوتاهه .... اجوما بود با لبخند
آجوما : بگیر دخترم ... اینم بگیر برای خاکسترش (لبخند )
اونا رو گرفتم ازش که با لحن آرومش دوباره گف
آجوما : چیزی دیگه ای نیاز نداری دخترم ؟
ایپک : نه ممنون (لبخند )
آجوما : اگه چیزی خواستی فقط صدام کن (لبخند )
آجوما رفت و من تند و سریع یه نخ برداشتم و مثل عادت همیشگی گذاشتم گوشهی لبم و با یه کبریت کوچولویی که آورده بود روشنش کردم ...
یه میک عمیق از سیگار گرفتم .... برای چند لحظه تو سینه ام حبسش کردم .... جلزوبلز های ریه ام و به وضوح حس میکردم ...
آروم دود سیگار و تو هوا بخش کردم و به دنسشون نگاه میکردم .. به پیچ و تاب هایی که دود رقاص داشت ...
دو مین بعد
سیگار تموم شده بود و اروم فشارش دادم تو زیر سیگاری تا کامل خاموش بشه.....سیگار ام همراه مغز ام خاموش شده بود .... هرچند که به سرفه افتاده بودم و گه گاهی سرفه میکردم .... ولی هیچ اهمیتی نمیدادم.... چون حداقل آرومم میکرد......بسته سیگار و کبریت و گذاشتم تو جیب ام ... مثل خمار ها شده بود.....
دیگه آماده ی تمرین بودم ... از دیروز نتونستم برم باشگاه و تمرین کنم.... پس تصمیم گرفتم آجوما رو صدا کنم تا منو ببره اتاق تمرین ....
آجوما : بگیر دخترم ... اینم بگیر برای خاکسترش (لبخند )
اونا رو گرفتم ازش که با لحن آرومش دوباره گف
آجوما : چیزی دیگه ای نیاز نداری دخترم ؟
ایپک : نه ممنون (لبخند )
آجوما : اگه چیزی خواستی فقط صدام کن (لبخند )
آجوما رفت و من تند و سریع یه نخ برداشتم و مثل عادت همیشگی گذاشتم گوشهی لبم و با یه کبریت کوچولویی که آورده بود روشنش کردم ...
یه میک عمیق از سیگار گرفتم .... برای چند لحظه تو سینه ام حبسش کردم .... جلزوبلز های ریه ام و به وضوح حس میکردم ...
آروم دود سیگار و تو هوا بخش کردم و به دنسشون نگاه میکردم .. به پیچ و تاب هایی که دود رقاص داشت ...
دو مین بعد
سیگار تموم شده بود و اروم فشارش دادم تو زیر سیگاری تا کامل خاموش بشه.....سیگار ام همراه مغز ام خاموش شده بود .... هرچند که به سرفه افتاده بودم و گه گاهی سرفه میکردم .... ولی هیچ اهمیتی نمیدادم.... چون حداقل آرومم میکرد......بسته سیگار و کبریت و گذاشتم تو جیب ام ... مثل خمار ها شده بود.....
دیگه آماده ی تمرین بودم ... از دیروز نتونستم برم باشگاه و تمرین کنم.... پس تصمیم گرفتم آجوما رو صدا کنم تا منو ببره اتاق تمرین ....
۴.۳k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.