راز نقشه کهنه پارت ۴
راز نقشه کهنه پارت ۴
.
.
.
وقتی تمام لباس هایش را دید که خیس آب شور دریاست یاد نقشه افتاد و سریع آن را از لباسش بیرو آورد!
گوشه کنار های نقشه پاره پاره و به شدت خیس بودند. خوشبختانه، با وجود خیسی و پاره پاره بودن، خطوط اصلی نقشه هنوز قابل تشخیص بود. او با احساس امید و نگرانی، نقشه را در نور صبح گذاشت تا خشک شود.
کاپیتان: بنظر میرسه باید مدتی رو توی این جزیره سپری کنم!
کاپیتان ریچاردو با احتیاط سنگی را از زمین برداشت. در زیر سنگ، یک جعبه چوبی کوچک، پنهان شده بود. با دیدن جعبه ، قلب او با اشتیاق و ترس ، به سرعت میتپید. کاپیتان، گودال زیر سنگ، که جعبه توش دفن شده بود رو بیشتر کند تا به قفل و کلیدی رسید. او با دستان لرزان ، شروع به باز کردن قفل جعبه کرد. صدای تق تق کلید ، در سکوت جزیره ، به گوش میرسید. او با احساس نفس نفس زدن ، قفل رو باز کرد و در جعبه یک آن باز شد. داخل جعبه ، چیزی وجود نداشت جز یک تکه کاغذ و یک کلید زنگ زده و قدیمی، ریچاردو با تعجب، به کلید و تکه کاغذ نگاه کرد. او با خود گفت:( اینجا دقیقا چهخبره؟ یه نمایش کمدی؟) ریچاردو با احساس نا امیدی ، جعبه رو بست و به سمت نقشه رفت تا دوباره نگاهی بهش بندازه ولی چیزی که دید باعث شد حرفش رو پس بگیره!....
.
برای پارت بعد کلمه جزیره رو کامنت کن 🗺🧭
.
.
.
وقتی تمام لباس هایش را دید که خیس آب شور دریاست یاد نقشه افتاد و سریع آن را از لباسش بیرو آورد!
گوشه کنار های نقشه پاره پاره و به شدت خیس بودند. خوشبختانه، با وجود خیسی و پاره پاره بودن، خطوط اصلی نقشه هنوز قابل تشخیص بود. او با احساس امید و نگرانی، نقشه را در نور صبح گذاشت تا خشک شود.
کاپیتان: بنظر میرسه باید مدتی رو توی این جزیره سپری کنم!
کاپیتان ریچاردو با احتیاط سنگی را از زمین برداشت. در زیر سنگ، یک جعبه چوبی کوچک، پنهان شده بود. با دیدن جعبه ، قلب او با اشتیاق و ترس ، به سرعت میتپید. کاپیتان، گودال زیر سنگ، که جعبه توش دفن شده بود رو بیشتر کند تا به قفل و کلیدی رسید. او با دستان لرزان ، شروع به باز کردن قفل جعبه کرد. صدای تق تق کلید ، در سکوت جزیره ، به گوش میرسید. او با احساس نفس نفس زدن ، قفل رو باز کرد و در جعبه یک آن باز شد. داخل جعبه ، چیزی وجود نداشت جز یک تکه کاغذ و یک کلید زنگ زده و قدیمی، ریچاردو با تعجب، به کلید و تکه کاغذ نگاه کرد. او با خود گفت:( اینجا دقیقا چهخبره؟ یه نمایش کمدی؟) ریچاردو با احساس نا امیدی ، جعبه رو بست و به سمت نقشه رفت تا دوباره نگاهی بهش بندازه ولی چیزی که دید باعث شد حرفش رو پس بگیره!....
.
برای پارت بعد کلمه جزیره رو کامنت کن 🗺🧭
۹۰۹
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.