عشق دردناک پارت 7
#خواندن_ بدون_ لایک و _کامت _حر...ام _است😂🤝
فکر کنم همین قدر از زندگی سیاهم که براتون گفتم کافیه بفهمید که چقدر زجر میکشم به طوری که میخوام عشقم رو زیر پا بزارم و برم پایین و اون دو تا که در حال خور*دن همن رو بک*شم اما میدونم که جونگکوک قبلش می ک*شتم
صدای باز شدن یک دفعه ای در اتاق از فکر بیرونم اورد با ترس به فرشته عذاب این دو سالم که تو چهار چوب در ایستاده بود خیره شدم همونطور که انگار یه ادم کثیف باشم چندش بهم نگاه کرد و گفت
جونگکوک: دختری احمق برای دو ساعتم شده از ین اتاق بیرون نیا نمیخوام صورت داغونت رو ببینم سوریون عذیت میشه
با ترس سرمو به نشانه تایید تکان دادم اونم محکم در اتاق رو بست و بیرون رفت که اشکام سرازیر شد چرا این کارو میکنی جونگکوک خوب میدونه چقدر دوستش دارم اما اه لع*نتی قلبم درد میکنه کاش یک بار فقط یک بار میدونستی که چقدر شکستم
از اونجایی که اهمیتی به من نمیدن فک کنم برم پیش سونا بهتره باهاش یکم درد و دل هم کنم خوبه به سمت کمد رفتم و بعد انتخاب لباس و اماده شدنم از اتاق بیرون اومدم از پله ها پایین رفتم و البته دوباره چشمم به او دو تا کبوتر عاشق افتاد که جلوی تلویزیون نشستن و باهم حرف های مثلا زیبا میزنن و میوه دهن هم میزارن کوفت بخورید البته چون پشت شون به من بود ندیدنم به سمت بیرون رفتم توی حیاط فرانک رو دیدم که مثل همیشه خوشتیپ کرده وکنار ماشین ایستاده بهش نزدیک شدم
با احترام یکم خم شد و گفت
فرانک : سلام خانوم جایی میخواید تشریف ببرید
لبخندی زدم و گفتم
ا.ت: سلام فرانک میخوام برم پیش سونا میشه ببریم
لبخندی تحویلم داد و با احترام گفت
فرانک:البته
در رو برام باز کرد خواستم سوار شم که صدایی متوقفم کرد برگشتم دیدم اجوماست زن مهربونی که این دو سال خیلی مراقبم بود
اجوما:خانم ببخشید میخواید کجا برید
میدونستم جونگکوک فرستاده تا بدونه کجا میرم پس گفتم
ا.ت:میرم پیش سونا اجوما
لبخندی زد وگفت
اجوما:بله متوجه شدم خوش بگذره
لبخندی تحویلش دادم
ا.ت:ممنون
و بعد سوار شدم فرانک راه افتاد
شرط پارت بعد
لایک90
کامنت120
کامنت های زیبا تون بهم انرژی میده پس فراموش نکنید😉🫶💗✨
فکر کنم همین قدر از زندگی سیاهم که براتون گفتم کافیه بفهمید که چقدر زجر میکشم به طوری که میخوام عشقم رو زیر پا بزارم و برم پایین و اون دو تا که در حال خور*دن همن رو بک*شم اما میدونم که جونگکوک قبلش می ک*شتم
صدای باز شدن یک دفعه ای در اتاق از فکر بیرونم اورد با ترس به فرشته عذاب این دو سالم که تو چهار چوب در ایستاده بود خیره شدم همونطور که انگار یه ادم کثیف باشم چندش بهم نگاه کرد و گفت
جونگکوک: دختری احمق برای دو ساعتم شده از ین اتاق بیرون نیا نمیخوام صورت داغونت رو ببینم سوریون عذیت میشه
با ترس سرمو به نشانه تایید تکان دادم اونم محکم در اتاق رو بست و بیرون رفت که اشکام سرازیر شد چرا این کارو میکنی جونگکوک خوب میدونه چقدر دوستش دارم اما اه لع*نتی قلبم درد میکنه کاش یک بار فقط یک بار میدونستی که چقدر شکستم
از اونجایی که اهمیتی به من نمیدن فک کنم برم پیش سونا بهتره باهاش یکم درد و دل هم کنم خوبه به سمت کمد رفتم و بعد انتخاب لباس و اماده شدنم از اتاق بیرون اومدم از پله ها پایین رفتم و البته دوباره چشمم به او دو تا کبوتر عاشق افتاد که جلوی تلویزیون نشستن و باهم حرف های مثلا زیبا میزنن و میوه دهن هم میزارن کوفت بخورید البته چون پشت شون به من بود ندیدنم به سمت بیرون رفتم توی حیاط فرانک رو دیدم که مثل همیشه خوشتیپ کرده وکنار ماشین ایستاده بهش نزدیک شدم
با احترام یکم خم شد و گفت
فرانک : سلام خانوم جایی میخواید تشریف ببرید
لبخندی زدم و گفتم
ا.ت: سلام فرانک میخوام برم پیش سونا میشه ببریم
لبخندی تحویلم داد و با احترام گفت
فرانک:البته
در رو برام باز کرد خواستم سوار شم که صدایی متوقفم کرد برگشتم دیدم اجوماست زن مهربونی که این دو سال خیلی مراقبم بود
اجوما:خانم ببخشید میخواید کجا برید
میدونستم جونگکوک فرستاده تا بدونه کجا میرم پس گفتم
ا.ت:میرم پیش سونا اجوما
لبخندی زد وگفت
اجوما:بله متوجه شدم خوش بگذره
لبخندی تحویلش دادم
ا.ت:ممنون
و بعد سوار شدم فرانک راه افتاد
شرط پارت بعد
لایک90
کامنت120
کامنت های زیبا تون بهم انرژی میده پس فراموش نکنید😉🫶💗✨
۳۵.۰k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.