سناریو کوتاه ✨🍾
مرد جوون با کتاب خوندن توی هوای بارونی...و نشستن پشت پنجره..رسیدن معشوقش رو به انتظار می کشید...قطرات بارون به شیشه برخورد می کردن و مزاحم مطالعه اش می شدن... و سرمای کنار پنجره هر ثانیه تنش رو می لرزوند...ولی اون منتظر معشوقش می موند و از جای تکون نمی خورد...با هر سایه ای به در چشم می دوخت...با هر صدای پا از جا می پرید...
ولی اون چه می دونست که آسمون داره به حال اون گریه می کنه که نمی دونه معشوقش همین چند ساعت پیش این دنیا و خاطراتشون رو ترک کرده...
#m.yoonji
#shortscenarios_by_myj
ولی اون چه می دونست که آسمون داره به حال اون گریه می کنه که نمی دونه معشوقش همین چند ساعت پیش این دنیا و خاطراتشون رو ترک کرده...
#m.yoonji
#shortscenarios_by_myj
۱۶.۶k
۲۲ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.