فیک گمراهیP3
سوار هواپیما که شدم بعد از ۱۰ یا ۱۳ ساعت رسیدم ساعت ۸ شب بود از قبل یک خونه ویلایی تو مرکز شهر خریده بودم پس با تاکسی رفتم خونم وقت رفتم داخل خدا رو شکر مبله بود چون با اساسیه خریده بودم اگر اساس نداشت می تونستم برم شکایت کنم وای خوبه وسیله داشت چون چند شب بود نخوابیده بودم تا رو مبل دراز کشیدمخواب رفتم ولی ساعت ۶ صبح از خواپ پریدم و یدیگه خوابم نبرد رزی زنگ زد جواب دادم
•سلام بیب چرا بیداری؟
_سلام عشقم خب الان از خواب بیدار شدم
•رسیدی دیگه؟
_اره چاگیا
•خب می خوای چیزی بگی؟
_اره
•بگو
_من دیگه بر نمی گردم استرالیا
•چی؟چرا؟
_خب اینجا زادگاه دوممه
•و حتما به خاطر عشقت به فیلیکس
_یه جورای
•ولی حتما باید چند روز بیای استرالیا
_چشم
•مرسی
_پس برو با جیمین حال کن
•حیف که اینجا نیستی اگر بودی فاتحت خونده بود
_باشه بای
•بای
یه دستی به سر و روی خونه کشیدم بیکار بودم پس رفتم یه چرخی تو اینستا زدم با چیزی که دیدم شاخ درآوردم فیلیکس پست گذاشته بود گوشیم زنگ خورد قلبم آمد تو دهنم ناشناس بود جواب دادم
_بله؟
+نیوا خودتی؟
با شنیدن صداش قلبم تیر کشید تمام گریه هام یادم آمد ولی خونسرد موندم
_بله خودمم ببخشید شما؟
+من…من فیلیکسم
_فیلیکس؟امم لی فیلیکس؟
+اره خودمم
_نه ببخشید یادم نیومد
+نیوا منم لی فیلیکس شیش ماه پیش آمدم کره تازه برای فوت مادرت به رزی زنگ زدم گفتم از طرفم بهت بگه چون وقتی بهت زنگ زدم رزی برداشت
_رزی از این موضوع چیزی بهم نگفته و الان یادم آمد الان یادم آمد چقدر به خاطرت درد کشیدم آقای لی فیلیکس
+یانگ نیوا باید ببینمت
_خب ببین مگه عضو استری کیدز نشدی؟
+چرا خب …
_فردا کنسرت دارین درسته؟
+اره
_خب میام کنسرتتون بعد کنسرت منو می بینی
+جدی میگی؟
_اره
+پس تا فردا بای
_بای
می تونم به جرئت بگم ضربان قلبم رو ۱۴۳ بود مثل آهنگ case143 استری کیدز مثل همیشه با شنیدن صداش از خودم بیخود شدم حالا باید برم لباس بخرم برای کنسرت
که خوب باشم (اسلاید دوم) پس رفتم خرید بعد کلی گشتن یک لباس ساده و مناسب خریدم ساعت۱۲ شب بود چه زودگذشت رفتم خوابیدم ساعت ۱۰صبح بیدار شدم لباسامو اتو کردم رفتم حموم یک ساعت بعد آمدم بیرون مو هامو درست کردم کفشامو بعد دو ساعت گشتن پیدا کردم بعدم یه آرایش ملایم که دو ساعت بعدش تموم شد کردم بعدم کیفمو برداشتم و یک تاکسی گرفتم و رفتم به لوکیشن کنسرت یکم صبر کردم کم کم بقیه فنا هم آمدن و ساعت ۸کنسرت شروع شد
•سلام بیب چرا بیداری؟
_سلام عشقم خب الان از خواب بیدار شدم
•رسیدی دیگه؟
_اره چاگیا
•خب می خوای چیزی بگی؟
_اره
•بگو
_من دیگه بر نمی گردم استرالیا
•چی؟چرا؟
_خب اینجا زادگاه دوممه
•و حتما به خاطر عشقت به فیلیکس
_یه جورای
•ولی حتما باید چند روز بیای استرالیا
_چشم
•مرسی
_پس برو با جیمین حال کن
•حیف که اینجا نیستی اگر بودی فاتحت خونده بود
_باشه بای
•بای
یه دستی به سر و روی خونه کشیدم بیکار بودم پس رفتم یه چرخی تو اینستا زدم با چیزی که دیدم شاخ درآوردم فیلیکس پست گذاشته بود گوشیم زنگ خورد قلبم آمد تو دهنم ناشناس بود جواب دادم
_بله؟
+نیوا خودتی؟
با شنیدن صداش قلبم تیر کشید تمام گریه هام یادم آمد ولی خونسرد موندم
_بله خودمم ببخشید شما؟
+من…من فیلیکسم
_فیلیکس؟امم لی فیلیکس؟
+اره خودمم
_نه ببخشید یادم نیومد
+نیوا منم لی فیلیکس شیش ماه پیش آمدم کره تازه برای فوت مادرت به رزی زنگ زدم گفتم از طرفم بهت بگه چون وقتی بهت زنگ زدم رزی برداشت
_رزی از این موضوع چیزی بهم نگفته و الان یادم آمد الان یادم آمد چقدر به خاطرت درد کشیدم آقای لی فیلیکس
+یانگ نیوا باید ببینمت
_خب ببین مگه عضو استری کیدز نشدی؟
+چرا خب …
_فردا کنسرت دارین درسته؟
+اره
_خب میام کنسرتتون بعد کنسرت منو می بینی
+جدی میگی؟
_اره
+پس تا فردا بای
_بای
می تونم به جرئت بگم ضربان قلبم رو ۱۴۳ بود مثل آهنگ case143 استری کیدز مثل همیشه با شنیدن صداش از خودم بیخود شدم حالا باید برم لباس بخرم برای کنسرت
که خوب باشم (اسلاید دوم) پس رفتم خرید بعد کلی گشتن یک لباس ساده و مناسب خریدم ساعت۱۲ شب بود چه زودگذشت رفتم خوابیدم ساعت ۱۰صبح بیدار شدم لباسامو اتو کردم رفتم حموم یک ساعت بعد آمدم بیرون مو هامو درست کردم کفشامو بعد دو ساعت گشتن پیدا کردم بعدم یه آرایش ملایم که دو ساعت بعدش تموم شد کردم بعدم کیفمو برداشتم و یک تاکسی گرفتم و رفتم به لوکیشن کنسرت یکم صبر کردم کم کم بقیه فنا هم آمدن و ساعت ۸کنسرت شروع شد
۳.۸k
۲۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.