Black Cigarette P25
نگاه جیمین رنگ غم گرفت. آهی کشید.
جونگکوک دستش را روی شانه اش گذاشت و گفت:
"به زمان نیاز داره که خوب بشه. اگه تورو ناراحت ببینه خودش حالش بدتر میشه...تو...تو الان امید سونی هستی و وقتی حالش بد باشه تو میتونی حالشو خوب کنی."Jungkook
جیمین لبخندی پر از غم روی لبانش نشست و حرفی نزد....
جونگکوک حقیقت را می گفت و حق با او بود..
_گذر زمان *یک هفته بعد*_
جیمین رو سبزه ها دراز کشیده بود و به ابر های پف پفی سفید رنگ نگاه می کرد. فکر میکرد....به خودش،به سونی،به آینده، به ورونیکا..خواهرش. به سلامتی سونی یا به اینکه او برای همیشه خوب بشود و دیگر روی تخت بیمارستان نباشد. سرطانش درمان شود و زندگی جدیدی را شروع کند.
از روی سبزه ها بلند شد و به اتاق سونی رفت. در حال خوردن نهارش بود و متوجه جیمین نشد. جیمین آروم وارد اتاق شد و از خودش صدایی درآورد.
"اهممم..." Jimin
"جیمین شی، ترسیدم." Sony
"اتفاقا آروم صدا درآوردم که جا نخوری!" Jimin
"حالا هر چی، بگو ببینم نهار خوردی؟"Sony
"نه، گشنم نیست. تازه الان خیلی زوده." Jimin
جونگکوک دستش را روی شانه اش گذاشت و گفت:
"به زمان نیاز داره که خوب بشه. اگه تورو ناراحت ببینه خودش حالش بدتر میشه...تو...تو الان امید سونی هستی و وقتی حالش بد باشه تو میتونی حالشو خوب کنی."Jungkook
جیمین لبخندی پر از غم روی لبانش نشست و حرفی نزد....
جونگکوک حقیقت را می گفت و حق با او بود..
_گذر زمان *یک هفته بعد*_
جیمین رو سبزه ها دراز کشیده بود و به ابر های پف پفی سفید رنگ نگاه می کرد. فکر میکرد....به خودش،به سونی،به آینده، به ورونیکا..خواهرش. به سلامتی سونی یا به اینکه او برای همیشه خوب بشود و دیگر روی تخت بیمارستان نباشد. سرطانش درمان شود و زندگی جدیدی را شروع کند.
از روی سبزه ها بلند شد و به اتاق سونی رفت. در حال خوردن نهارش بود و متوجه جیمین نشد. جیمین آروم وارد اتاق شد و از خودش صدایی درآورد.
"اهممم..." Jimin
"جیمین شی، ترسیدم." Sony
"اتفاقا آروم صدا درآوردم که جا نخوری!" Jimin
"حالا هر چی، بگو ببینم نهار خوردی؟"Sony
"نه، گشنم نیست. تازه الان خیلی زوده." Jimin
۸.۳k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.