من فقط تورو میخوام★
من فقط تورو میخوام★
PART:۷
ویو جیمین:
با رزی خیلی بد رفتار کردم...خوب من از لیسا خوشم نمیاد...عوفف ولش
ویو رزی:
زنگ زدم به اونی
صحبت رزی و لیسا:
لیسا:الوو ابشیی
رزی:اونییی*گریه*
لیسا:ها چیزی شده؟
رزی:بیا پیشم دلم برات تنگ شده
لیسا:باشه امروز بعد خرید ها میام پیشتون
لیسا:خدافظظ
رزی:خدافظ*بغض*
تماس رو قطع کردم که یه خانم در زد
رزی:بیا تو(در حال جمع و جور کردن خودش)
(خانم جانگ بود همسر آقای کیم)
جانگ:تو چرا گریه کردی؟*درو بست*
رزی:نمیتونم بهت بگم
(جانگ اومد پیش رزی نشست و موهاشو ناز کرد و سرشو گذاشت رو پاهاش)
جانگ:هیسس آروم باش من میدونم چته
رزی:اگه راست میگی چمه؟*کمی بغض*
جانگ:تو عاشق شدی و اون اذیتت میکنه
رزی:...آره خوب تو خیلی باهوشی اون سر من داد میزنه*بغض*
جانگ:الهی دختر کوچولو بزار من الان میام همچی رو درست میکنم
ویو جانگ:
رفتم تو حال و به آقای جیمین گفتم:رزی غذا نمیخوره
جیمین عصبی شد گفت:بش بگو بخوره مگه نه بد میبینه
جانگ:منم همینو بش گفتم ولی قبول نکرد
جیمین:خوب تو برو پیش کیم من حسابشو میرسم
و رفتم پایین
ویو جیمین:
بدون در زدن وارد اتاق رزی شدم دیدم راز کشیده
جیمین:چرا غذا نخوردی؟*عصبی*
رزی:گشنم نیست
اعصابمو خورد کرد رفتم کنارش نشستم و گفتم:پاشو غذاتو کوفت کن
رزی هم بلند شد و نشست و دهنشو باز کرد(میخواد بهش غذا بده منحرف نشید🗿📿)
شروع کردم بهش غذا دادن و آخرش رزی گفت:هومم چقدر غذا خوشمزه بود
جیمین:مثل لبای تو*زیر لب*
رزی:ها؟
جیمین:من چیزی نگفتم
جیمین:یک ساعت دیگه آماده شو میریم لباس میخریم
رزی:واییییییییییی ممنونننننن*ذوقق*
بهش اهمیتی ندادم و رفتم بیرون
*پرش زمانی یک ساعت بعد*
ویو رزی:
آماده شدم و رفتم پیش جیمین
جیمین:سینه هات معلومه برو عوض کن یا جلو تو بپوشون شلوارت خیلی کوتاه دکمه های بالاییت هم ببند
رزی:چشم
رفتم تو اتاق و گفتم:عوفف غیرت رو قربون برم
(رزی از عمد لباس باز پوشیده بود)
لباس عوض کردم و رفتم توی ماشین نشستم(عقب)
جیمین:چرا جلو نمیشینی؟
رزی:عام باشه الان میام جلو*خجالت*
ویو جیمین:
چقدر این خجالتیه بزار الان یه کاری میکنم از خجالت بپوکه
(جیمین از عمد رون رزی رو لمس میکنه و سریع دستشو بر میداره)
رزی:*خیلی قرمز شده بود*
جیمین:*لبخند شیطانی*
*پرش زمانی بعد از خرید*
جیمین:خوب دیگه چیزی نمیخوای؟
رزی:نوچچ*ذوقق*
جیمین:چقدر تو ذوق داره به خاطر یه عروسی
رزی:...عام راستی خیلی ممنون که برام لباس خریدی*لپ جیمین رو بوس کرد*
یا خدا اون الان منو بوس کرد....
.
#تهیونگ#جونگ_کوک#جیمین#شوگا#جیهوپ#جین#نامجون#بی_تی_اس#taehyung#jungkook#jimin#suga#j_hope_#jin#namion#bts#لیسا#رزی#جیسو#جنی#بلک_پینک#lisa#jisoo#jinnie#black_pink#kpop
PART:۷
ویو جیمین:
با رزی خیلی بد رفتار کردم...خوب من از لیسا خوشم نمیاد...عوفف ولش
ویو رزی:
زنگ زدم به اونی
صحبت رزی و لیسا:
لیسا:الوو ابشیی
رزی:اونییی*گریه*
لیسا:ها چیزی شده؟
رزی:بیا پیشم دلم برات تنگ شده
لیسا:باشه امروز بعد خرید ها میام پیشتون
لیسا:خدافظظ
رزی:خدافظ*بغض*
تماس رو قطع کردم که یه خانم در زد
رزی:بیا تو(در حال جمع و جور کردن خودش)
(خانم جانگ بود همسر آقای کیم)
جانگ:تو چرا گریه کردی؟*درو بست*
رزی:نمیتونم بهت بگم
(جانگ اومد پیش رزی نشست و موهاشو ناز کرد و سرشو گذاشت رو پاهاش)
جانگ:هیسس آروم باش من میدونم چته
رزی:اگه راست میگی چمه؟*کمی بغض*
جانگ:تو عاشق شدی و اون اذیتت میکنه
رزی:...آره خوب تو خیلی باهوشی اون سر من داد میزنه*بغض*
جانگ:الهی دختر کوچولو بزار من الان میام همچی رو درست میکنم
ویو جانگ:
رفتم تو حال و به آقای جیمین گفتم:رزی غذا نمیخوره
جیمین عصبی شد گفت:بش بگو بخوره مگه نه بد میبینه
جانگ:منم همینو بش گفتم ولی قبول نکرد
جیمین:خوب تو برو پیش کیم من حسابشو میرسم
و رفتم پایین
ویو جیمین:
بدون در زدن وارد اتاق رزی شدم دیدم راز کشیده
جیمین:چرا غذا نخوردی؟*عصبی*
رزی:گشنم نیست
اعصابمو خورد کرد رفتم کنارش نشستم و گفتم:پاشو غذاتو کوفت کن
رزی هم بلند شد و نشست و دهنشو باز کرد(میخواد بهش غذا بده منحرف نشید🗿📿)
شروع کردم بهش غذا دادن و آخرش رزی گفت:هومم چقدر غذا خوشمزه بود
جیمین:مثل لبای تو*زیر لب*
رزی:ها؟
جیمین:من چیزی نگفتم
جیمین:یک ساعت دیگه آماده شو میریم لباس میخریم
رزی:واییییییییییی ممنونننننن*ذوقق*
بهش اهمیتی ندادم و رفتم بیرون
*پرش زمانی یک ساعت بعد*
ویو رزی:
آماده شدم و رفتم پیش جیمین
جیمین:سینه هات معلومه برو عوض کن یا جلو تو بپوشون شلوارت خیلی کوتاه دکمه های بالاییت هم ببند
رزی:چشم
رفتم تو اتاق و گفتم:عوفف غیرت رو قربون برم
(رزی از عمد لباس باز پوشیده بود)
لباس عوض کردم و رفتم توی ماشین نشستم(عقب)
جیمین:چرا جلو نمیشینی؟
رزی:عام باشه الان میام جلو*خجالت*
ویو جیمین:
چقدر این خجالتیه بزار الان یه کاری میکنم از خجالت بپوکه
(جیمین از عمد رون رزی رو لمس میکنه و سریع دستشو بر میداره)
رزی:*خیلی قرمز شده بود*
جیمین:*لبخند شیطانی*
*پرش زمانی بعد از خرید*
جیمین:خوب دیگه چیزی نمیخوای؟
رزی:نوچچ*ذوقق*
جیمین:چقدر تو ذوق داره به خاطر یه عروسی
رزی:...عام راستی خیلی ممنون که برام لباس خریدی*لپ جیمین رو بوس کرد*
یا خدا اون الان منو بوس کرد....
.
#تهیونگ#جونگ_کوک#جیمین#شوگا#جیهوپ#جین#نامجون#بی_تی_اس#taehyung#jungkook#jimin#suga#j_hope_#jin#namion#bts#لیسا#رزی#جیسو#جنی#بلک_پینک#lisa#jisoo#jinnie#black_pink#kpop
۴.۰k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.