فیک خیانت p4
داشتم از در اتاق جنی رد میشدم که یه صدایی شنیدم فکر کردم صدای تهیونگ بود آروم درو باز کردم که دیدم
اون.. اون.. تهیونگ بود که ... که.... جنی رو بغل کرده بود و موهاشو ناز میکرد و گفت
تهیونگ:جنی نمی دونی چقد عاشقتم .
جنی:اما تو زن داری من نمی خوام بایه مرد زن دار باشم .
تهیونگ:عزیزم مشکلی نیس مهم اینکه من عاشقتم . خب .... خب .. اگه اینجوری ناراحتی پس من از ا/ت جدا میشم . خوبه؟
جنی:اوهوم
ا/ت ویو: قلبم بدجوری درد میکرد . مگه من چی برای تهیونگ کم گذاشته بودم که کارش به خیانت کشید ؟ نه من چیزی کم نزاشتم بلکه براش زیادیم بودم انقد زیاد که رفت خیانت کرد .
با بغض و لبخند به اون صحنه خیره شدم و باخودم گفتم اشتباه کردی تهیونگ . یه چیز با ارزشو از دست دادی و بعد به سمت اتاقم رفتم و لباس ها و وسایلمو جمع کردم و ریختم تو چمدون همینطور که داشتم وسایلمو جمع میکردم اشکام بی اختیار میریخت نمی تونستم کنترلشون کنم.و اجازه دادم همینطور بریزن .
بعد از اینکه وسایلمو جمع کردم چمدونم رو برداشتم و به سمت در حرکت کردم از در بیرو رفتم و سوار ماشینم شدم و به سمت ویلایی که تو کره داشتم رفتم.
و به یونا زنگ زدم . تنها کسی که اینجا داشتم و باهم خیلی صمیمی بودیم که می دونستم الان فقط اونه که میتونه آرومم کنه بهش زنگ زدم که بعد دو بوق جواب داد.
یونا:سلام ات جووونم چه عجب یادی از ما کردی
ا/ت: از خداتم باشه که اصن بهت زنگ زدم . راستی چرا ساعت دو شب بیداری و انقد زود جواب تلفنو دادی؟
جنی:خب ... اصن تو چرا بیداری؟ چیزی شده ا/ت؟
ا/ت:ی ...ون..ا(بابغضی که نمی تونه حرف بزنه)
یونا:ا/ت چی شده توروخدا یه چیزی بگو اصن الان تو کجایی ها؟ سریع لوکیشن بفرس منتظرم . و بدون اینکه منتظر جواب باشه قطع کرد.
ا/ت:لوکیشن براش فرستادم .
تهیونگ ویو:.....
بقیش پارت بعد ولطفا حمایت کنید دوستان گل یکم کامنت بزارید .
ممنون که خوندید❤️❤️
اون.. اون.. تهیونگ بود که ... که.... جنی رو بغل کرده بود و موهاشو ناز میکرد و گفت
تهیونگ:جنی نمی دونی چقد عاشقتم .
جنی:اما تو زن داری من نمی خوام بایه مرد زن دار باشم .
تهیونگ:عزیزم مشکلی نیس مهم اینکه من عاشقتم . خب .... خب .. اگه اینجوری ناراحتی پس من از ا/ت جدا میشم . خوبه؟
جنی:اوهوم
ا/ت ویو: قلبم بدجوری درد میکرد . مگه من چی برای تهیونگ کم گذاشته بودم که کارش به خیانت کشید ؟ نه من چیزی کم نزاشتم بلکه براش زیادیم بودم انقد زیاد که رفت خیانت کرد .
با بغض و لبخند به اون صحنه خیره شدم و باخودم گفتم اشتباه کردی تهیونگ . یه چیز با ارزشو از دست دادی و بعد به سمت اتاقم رفتم و لباس ها و وسایلمو جمع کردم و ریختم تو چمدون همینطور که داشتم وسایلمو جمع میکردم اشکام بی اختیار میریخت نمی تونستم کنترلشون کنم.و اجازه دادم همینطور بریزن .
بعد از اینکه وسایلمو جمع کردم چمدونم رو برداشتم و به سمت در حرکت کردم از در بیرو رفتم و سوار ماشینم شدم و به سمت ویلایی که تو کره داشتم رفتم.
و به یونا زنگ زدم . تنها کسی که اینجا داشتم و باهم خیلی صمیمی بودیم که می دونستم الان فقط اونه که میتونه آرومم کنه بهش زنگ زدم که بعد دو بوق جواب داد.
یونا:سلام ات جووونم چه عجب یادی از ما کردی
ا/ت: از خداتم باشه که اصن بهت زنگ زدم . راستی چرا ساعت دو شب بیداری و انقد زود جواب تلفنو دادی؟
جنی:خب ... اصن تو چرا بیداری؟ چیزی شده ا/ت؟
ا/ت:ی ...ون..ا(بابغضی که نمی تونه حرف بزنه)
یونا:ا/ت چی شده توروخدا یه چیزی بگو اصن الان تو کجایی ها؟ سریع لوکیشن بفرس منتظرم . و بدون اینکه منتظر جواب باشه قطع کرد.
ا/ت:لوکیشن براش فرستادم .
تهیونگ ویو:.....
بقیش پارت بعد ولطفا حمایت کنید دوستان گل یکم کامنت بزارید .
ممنون که خوندید❤️❤️
۲۲.۷k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.