پارت¹⁵ /پارت اخرررر
همه رفتیم بخابیم چون امروز خیلی خسته شدیم منم ک سریع خابم برد
(دو هفته بعد)
(نویسنده علاقه زیادی ب پرش زمانی داره یو نو؟😐💔)
امروز روزی بود ک بلاخره عروسی میکردیممممم وای خیلی خوشحالممممم
+دخترااااا واییییی بریمممم ارایشگاه دیر میشه هااااا
×÷وایییی راستیییییییی
سریع اماده شدیم و رفتیم ارایشگاه پسرا زود تر از ما رفته بودن
نشسته بودیم برای هرکدممون ی ارایشگر اومد و شروع ب درست کردن موهامون کرد
تقریبا نیم ساعت گذشته بود ک گفتن تمام شد و بعد میکاپ کردن و بعد از اون هم
با دخترا بلند شدیم و با کمک هم اونجا لباسارو تنمون کردیم و زنگ زدیم ب پسرا ولی انگار از قبل دم در منتظرمون بودن :/
وقتی از در خارج شدیم انگار خشکشون زده بود و فقد نگا میکردن
$واییی شیطان ها تبدیل ب فرشته شدننننن://///
&خیلی قشنگ شدی میهییییییی ...البته.... همتون
-پرنسس من شده ی فرشتههههههه
شوگا اومد دستمو گرف و ب سمت ماشین برد
انقد تند میرف ک هر لحظه ممکن بود با مخ بیام زمین
+ارووممممم الان میوفتم ...درو وا کرد و کمکم کرد بشینم تو
با سرعت زیاد ب سمت جایی ک قرار بود عروسی برگذار بشه میرفتیم ک رسیدیم
وقتی وارد شدیم همه دست میزدنو جیغو هورا میکشیدن ...اونجا س تا میز عقد بود
چ جالببببببب
رفتیم با شوگا نشستیم تا اینک عاقد اومد
(از اونجایی ک نمدونم چی میگن.....اینو میزارم:///)
٪......
+بله
٪......
-بله
(کاملا حرفه ای :||||| )
تا اومدم بلند شم از شانس گندم پام گیر کرد ب لباسم و داشتم میوفتادم ک شوگا گرفتم و منو ب خودش نزدیک کردو بوسیدم
و سریع ازم جدا شد ...
×یااا منم میخام
&ایگوووووو بیبی موچیم بوس میخاد
×هوم(لوس)
یهو جیمین هم میهی رو بوسید ولی میهی با تعجب فقد نگاش میکرد
÷نچ نچ کوککککک ببین هم شوگا هم جیمین اونارو بوس کردن ولی ت هیچ کار نکنیااا
$من ب شیرموزام خیانت نمیکنم
÷..(حالت قهر)..
$شوخیییی کردمممم
کوکم شروع ب بوسیدن هانا کرد ولی هانا مث میهی تعجب نکرد تازه ذوق مرگ شده بود
(اشکال نداره عادیه😂😂😂)
اون روز کلی بهمون خوش گذشتو بهترین روز عمرمون شد تازه بعد س ماه متوجه شدیم هانا بچه داره و دو هفته بعدش رفتیم برای اینک ببینیم جنسیتش چیه
/خب بچتون دختره تبریک میگم
÷الهیییییی بچمممم دخترهههه
$واییی من دختر دوص میدارم:)
&×مبارک باشع
+ایشلااااا دخترمون شبیه مامانش نشه
$&×-ایشالااااااااااااا
÷بیریختااااااا مگ من چمههههههه:/
همه زدن زیر خنده و از اون روز ب بعد ب خوبی و خوشی زندگی کردن
....
حیححححح از شر هرشب نوشتن پارت جدید خلاص شدممم خدایاااااا مرصیییییی
.......
امیدوارم خوشتون اومده باشه:)
(دو هفته بعد)
(نویسنده علاقه زیادی ب پرش زمانی داره یو نو؟😐💔)
امروز روزی بود ک بلاخره عروسی میکردیممممم وای خیلی خوشحالممممم
+دخترااااا واییییی بریمممم ارایشگاه دیر میشه هااااا
×÷وایییی راستیییییییی
سریع اماده شدیم و رفتیم ارایشگاه پسرا زود تر از ما رفته بودن
نشسته بودیم برای هرکدممون ی ارایشگر اومد و شروع ب درست کردن موهامون کرد
تقریبا نیم ساعت گذشته بود ک گفتن تمام شد و بعد میکاپ کردن و بعد از اون هم
با دخترا بلند شدیم و با کمک هم اونجا لباسارو تنمون کردیم و زنگ زدیم ب پسرا ولی انگار از قبل دم در منتظرمون بودن :/
وقتی از در خارج شدیم انگار خشکشون زده بود و فقد نگا میکردن
$واییی شیطان ها تبدیل ب فرشته شدننننن://///
&خیلی قشنگ شدی میهییییییی ...البته.... همتون
-پرنسس من شده ی فرشتههههههه
شوگا اومد دستمو گرف و ب سمت ماشین برد
انقد تند میرف ک هر لحظه ممکن بود با مخ بیام زمین
+ارووممممم الان میوفتم ...درو وا کرد و کمکم کرد بشینم تو
با سرعت زیاد ب سمت جایی ک قرار بود عروسی برگذار بشه میرفتیم ک رسیدیم
وقتی وارد شدیم همه دست میزدنو جیغو هورا میکشیدن ...اونجا س تا میز عقد بود
چ جالببببببب
رفتیم با شوگا نشستیم تا اینک عاقد اومد
(از اونجایی ک نمدونم چی میگن.....اینو میزارم:///)
٪......
+بله
٪......
-بله
(کاملا حرفه ای :||||| )
تا اومدم بلند شم از شانس گندم پام گیر کرد ب لباسم و داشتم میوفتادم ک شوگا گرفتم و منو ب خودش نزدیک کردو بوسیدم
و سریع ازم جدا شد ...
×یااا منم میخام
&ایگوووووو بیبی موچیم بوس میخاد
×هوم(لوس)
یهو جیمین هم میهی رو بوسید ولی میهی با تعجب فقد نگاش میکرد
÷نچ نچ کوککککک ببین هم شوگا هم جیمین اونارو بوس کردن ولی ت هیچ کار نکنیااا
$من ب شیرموزام خیانت نمیکنم
÷..(حالت قهر)..
$شوخیییی کردمممم
کوکم شروع ب بوسیدن هانا کرد ولی هانا مث میهی تعجب نکرد تازه ذوق مرگ شده بود
(اشکال نداره عادیه😂😂😂)
اون روز کلی بهمون خوش گذشتو بهترین روز عمرمون شد تازه بعد س ماه متوجه شدیم هانا بچه داره و دو هفته بعدش رفتیم برای اینک ببینیم جنسیتش چیه
/خب بچتون دختره تبریک میگم
÷الهیییییی بچمممم دخترهههه
$واییی من دختر دوص میدارم:)
&×مبارک باشع
+ایشلااااا دخترمون شبیه مامانش نشه
$&×-ایشالااااااااااااا
÷بیریختااااااا مگ من چمههههههه:/
همه زدن زیر خنده و از اون روز ب بعد ب خوبی و خوشی زندگی کردن
....
حیححححح از شر هرشب نوشتن پارت جدید خلاص شدممم خدایاااااا مرصیییییی
.......
امیدوارم خوشتون اومده باشه:)
۱۱.۰k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.