فیک قاتل من
پارت 74
#قاتل من
_طاقت بیار ا/ت،تروخدا چشماتو نبند قلبه من،طاقت بیار
ا/ت چشماش روی هم میرفت و به سختی نفس
میکشید،دستش...هنوزم روی صورت تهیونگ بود و قطرههای اشکش از کنار چشماش سرازیر میشود
و قلب تهیونگ از شدت درد از داخل نابود نابودتر میشود
سوهو پست تر از چیزی بود که حتی با دیدن صحنه جون دادن و پرپر شدن عشق تهیونگ تو اغوشش هم واکنشی نشون نداد و با خنده ی خبیثانه ی مجدد تهیونگ و نشونه گرفت تفنگ سوهو همچنان سمت تهیونگ نشونه گرفته بود و کلی زر میزد اما تهیونگ نه تنها متوجه حرفاش نمیشود بلکه ناامید شده بود ودیگه چیزی مهمتر از زنده موندن عشقش براش نبود
تهیونگ با صلابت سرشو بالا گرفت گفت هر غلطی ک میخوای انجام بده سوهو
سوهو همینطور که داشت برای شلیک دومش آماده میشود و مفتخر از تموم کردن کارش!
که جونگکوک سریع سمتش دوید و با دراورون اسلحش از پشت
کمرش، به دست و پای راست سوهو شلیک کرد و حشت زده به سمت تهیونگ دوید
کوک دو زانو روی زمین نشست و باصدای لرزان به تهیونگ گفت
ت...ته..تهیونگ... ا/ت چی شده؟ چی شده ته؟! میگم چرا اینطوری شد تهیونگ؟!
کوک ک جوابی از جانب تهیونگ دریافت نکرد با دستای لرزانش شونه ی تهیونگ فشار داد میدونست ک تهیونگ دیگه توان حرف زدنم نداره با چند ضرب تعادلشو حفظ کرد و به تهیونگ گفت اجازه بده کمکت کنم ته... کوک دستاشو پشت کمر ا/ت برد وحشت زده به خو ِن کف دستش زل زد و ا/ت و روی دستاش بلند کرد تهیونگ از سر جاش بلند شد و ک کوک مجددا ا/ت به دست تهیونگ سپرد
جناب کیم جناب!! چند قدم پایین تر ماشین و پارک کردیم بیاید هرچه سریع خانم به نزدیک ترین بیمارستان منتقل کنیم قبل از اینکه دیر نشده
تهیونگ: خیلی خب میتسویا!
تهیونگ سریع سمت ماشین کنار جاده دوید و
سریع در عقب و باز کرد و با احتیاط ا/ت و روی
صندلی خوابوند،با پشت دست چشماشو پاک کرد و روی صورتش خم شد و
تند تند پیشونیشو بوسید و زمزمه کرد
_نخواب فرشته ،نخواب عزیز من،طاقت بیار
ا/ت بزاق دهنشو به سختی قورت داد و با وحشت لب زد
تهیونگ تو خوبی ؟ اره؟
_من خوبم فدات شم
نخواب چشماتو نبند_ چشمای قشنگتو نبند
تهیونگ سریع در بست وپشت رل نشست و بعد از اومدن کوک با استارت زدن گاز داد و حرکت کرد
_چیزی نمیشه قلب من اتفاقی نمیوفته ا/ت
از آینه به جسم بی جون ا/ت نگاه کرد و با سرعت بیشتری ماشینو روند
ا/ت به سختی چشماشو باز نگهداشته بود و مغزش داشت خاموش میشد
کوک گوشیشو از جیبش در اورد و سریع با دکتر هماهنگ کرد و بعد از رزرو کردن نوبت به تماس خاتمه داد
و دوباره به میتسویا زنگ زد و گفت کار سوهو تمام کن جوری ک اثری ازش باقی نمونه.....
در حالی که ا/ت بیهوش و روی برانکارد به سمت اتاق عمل
میبردن تهیونگ با گرفتن دست خونیش همراهش میدوید و باهاش
حرف میزد
_چیزی نمیشه ا/ت ،اتفاقی نمیفته،زنده میمونی عزیز من
و برانکارد وارد اتاق عمل شد و در بسته شد..
با هق هقهای مردونش بلند فریاد کشید و مشتش و به دیوار روبه
روش کوبید و داد زد!
#kim
#قاتل من
_طاقت بیار ا/ت،تروخدا چشماتو نبند قلبه من،طاقت بیار
ا/ت چشماش روی هم میرفت و به سختی نفس
میکشید،دستش...هنوزم روی صورت تهیونگ بود و قطرههای اشکش از کنار چشماش سرازیر میشود
و قلب تهیونگ از شدت درد از داخل نابود نابودتر میشود
سوهو پست تر از چیزی بود که حتی با دیدن صحنه جون دادن و پرپر شدن عشق تهیونگ تو اغوشش هم واکنشی نشون نداد و با خنده ی خبیثانه ی مجدد تهیونگ و نشونه گرفت تفنگ سوهو همچنان سمت تهیونگ نشونه گرفته بود و کلی زر میزد اما تهیونگ نه تنها متوجه حرفاش نمیشود بلکه ناامید شده بود ودیگه چیزی مهمتر از زنده موندن عشقش براش نبود
تهیونگ با صلابت سرشو بالا گرفت گفت هر غلطی ک میخوای انجام بده سوهو
سوهو همینطور که داشت برای شلیک دومش آماده میشود و مفتخر از تموم کردن کارش!
که جونگکوک سریع سمتش دوید و با دراورون اسلحش از پشت
کمرش، به دست و پای راست سوهو شلیک کرد و حشت زده به سمت تهیونگ دوید
کوک دو زانو روی زمین نشست و باصدای لرزان به تهیونگ گفت
ت...ته..تهیونگ... ا/ت چی شده؟ چی شده ته؟! میگم چرا اینطوری شد تهیونگ؟!
کوک ک جوابی از جانب تهیونگ دریافت نکرد با دستای لرزانش شونه ی تهیونگ فشار داد میدونست ک تهیونگ دیگه توان حرف زدنم نداره با چند ضرب تعادلشو حفظ کرد و به تهیونگ گفت اجازه بده کمکت کنم ته... کوک دستاشو پشت کمر ا/ت برد وحشت زده به خو ِن کف دستش زل زد و ا/ت و روی دستاش بلند کرد تهیونگ از سر جاش بلند شد و ک کوک مجددا ا/ت به دست تهیونگ سپرد
جناب کیم جناب!! چند قدم پایین تر ماشین و پارک کردیم بیاید هرچه سریع خانم به نزدیک ترین بیمارستان منتقل کنیم قبل از اینکه دیر نشده
تهیونگ: خیلی خب میتسویا!
تهیونگ سریع سمت ماشین کنار جاده دوید و
سریع در عقب و باز کرد و با احتیاط ا/ت و روی
صندلی خوابوند،با پشت دست چشماشو پاک کرد و روی صورتش خم شد و
تند تند پیشونیشو بوسید و زمزمه کرد
_نخواب فرشته ،نخواب عزیز من،طاقت بیار
ا/ت بزاق دهنشو به سختی قورت داد و با وحشت لب زد
تهیونگ تو خوبی ؟ اره؟
_من خوبم فدات شم
نخواب چشماتو نبند_ چشمای قشنگتو نبند
تهیونگ سریع در بست وپشت رل نشست و بعد از اومدن کوک با استارت زدن گاز داد و حرکت کرد
_چیزی نمیشه قلب من اتفاقی نمیوفته ا/ت
از آینه به جسم بی جون ا/ت نگاه کرد و با سرعت بیشتری ماشینو روند
ا/ت به سختی چشماشو باز نگهداشته بود و مغزش داشت خاموش میشد
کوک گوشیشو از جیبش در اورد و سریع با دکتر هماهنگ کرد و بعد از رزرو کردن نوبت به تماس خاتمه داد
و دوباره به میتسویا زنگ زد و گفت کار سوهو تمام کن جوری ک اثری ازش باقی نمونه.....
در حالی که ا/ت بیهوش و روی برانکارد به سمت اتاق عمل
میبردن تهیونگ با گرفتن دست خونیش همراهش میدوید و باهاش
حرف میزد
_چیزی نمیشه ا/ت ،اتفاقی نمیفته،زنده میمونی عزیز من
و برانکارد وارد اتاق عمل شد و در بسته شد..
با هق هقهای مردونش بلند فریاد کشید و مشتش و به دیوار روبه
روش کوبید و داد زد!
#kim
۱۰.۴k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.