p۶
بورام :امروز بهترین موقع برای اینه که استارت دوستی یونهی و کوک رو بزنم خببببب....اها مریم الکی می گم یونگی کارنامش رو گذاشتن باید برم بگیرم اره همین خوبه
.
.
.
.
.
.
+کوکیا
_جانم
+کوک...امروز روزیه که کارنامه ی یونگی رو باید بگیرم ممکنه تا شب نیام پس ازت خاهش می کنم امروزو با یونهی کنار بیا اونم بچس دلش باباشو می خواد البته مهرو محبت باباشو .....
_سعی خودمو می کنم
+قربونت برم
_باشه یونگی خوشکل من برو خوش بگذرون
&باشه
*مامان من چی
+عزیزم تو پیش بابا بمون من می رم زودی میام
(چند مین بعد )
*با...با....میشه برلیم بیرون می دونم همیشه داداش...یعنی پسرتو می بلی ملم میبلی؟ (لحن بچگانه)
کوک:بغض گلوی یونهی منو از خود بی خود می کرد برای همین بردمش بیرون
_باشه
*واقعا مرسی(با ذوق)
(کوک با اینکه بچش مهم نبود ولی ناخودا گاه لبخند به لبش می یومد یونهی رفت تا لباسش رو بپوشه)
*بابا ایل دو تا لو بلام می خلی
_اوکی
.
.
.
_تو همینجا بمون من برم بستنی بگیرم بیارم
*باشه
_خب بیا .....
*بابا شما چه رویایی دارین
_اینکه از یونگی یه پسر خوب بسازم
(یونهی بغض کرده فکر می کرد اونم ارزوشه)
_خب....تو چی
*من...اینکه پسل بودم
_چ...چرااااااا
*اخه اون موقه بلام همچی می خلیدی
(بغض کوک گلوشو می فشرد که یهو زنگ خورد گوشیش )
_همینجا بمون الان میام
*باشه
*خب بستنیم تموم شد برم بندازمش دور عههه سطل عاگاش اون وره که زیاد دور نیست زود می رمو میام
..............................................♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
*خب حالا بل میگلدیم عههه راه از کجا بود .....گم شدم چرا همچی عینه همه ببابااااااییییی
_باشه باشه الان میام....خب یونهی برین خونه ....یون...یونهی یونهی کجاییی یونهی
وای خدا چرا یه کسی که برام مهم نبود سریع مهم شد
.
.
.
.
.
.
+کوکیا
_جانم
+کوک...امروز روزیه که کارنامه ی یونگی رو باید بگیرم ممکنه تا شب نیام پس ازت خاهش می کنم امروزو با یونهی کنار بیا اونم بچس دلش باباشو می خواد البته مهرو محبت باباشو .....
_سعی خودمو می کنم
+قربونت برم
_باشه یونگی خوشکل من برو خوش بگذرون
&باشه
*مامان من چی
+عزیزم تو پیش بابا بمون من می رم زودی میام
(چند مین بعد )
*با...با....میشه برلیم بیرون می دونم همیشه داداش...یعنی پسرتو می بلی ملم میبلی؟ (لحن بچگانه)
کوک:بغض گلوی یونهی منو از خود بی خود می کرد برای همین بردمش بیرون
_باشه
*واقعا مرسی(با ذوق)
(کوک با اینکه بچش مهم نبود ولی ناخودا گاه لبخند به لبش می یومد یونهی رفت تا لباسش رو بپوشه)
*بابا ایل دو تا لو بلام می خلی
_اوکی
.
.
.
_تو همینجا بمون من برم بستنی بگیرم بیارم
*باشه
_خب بیا .....
*بابا شما چه رویایی دارین
_اینکه از یونگی یه پسر خوب بسازم
(یونهی بغض کرده فکر می کرد اونم ارزوشه)
_خب....تو چی
*من...اینکه پسل بودم
_چ...چرااااااا
*اخه اون موقه بلام همچی می خلیدی
(بغض کوک گلوشو می فشرد که یهو زنگ خورد گوشیش )
_همینجا بمون الان میام
*باشه
*خب بستنیم تموم شد برم بندازمش دور عههه سطل عاگاش اون وره که زیاد دور نیست زود می رمو میام
..............................................♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
*خب حالا بل میگلدیم عههه راه از کجا بود .....گم شدم چرا همچی عینه همه ببابااااااییییی
_باشه باشه الان میام....خب یونهی برین خونه ....یون...یونهی یونهی کجاییی یونهی
وای خدا چرا یه کسی که برام مهم نبود سریع مهم شد
۸.۰k
۰۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.