^تک پارتی تهیونگی^
^تک پارتی تهیونگی^
"با بغض به دوست پسر سابقت که بهت خیانت کرده بود خیره شدی..
هیچوقت فکر نمیکردی باهات همچین کاری بکنه، با اینکه همه میگفتن آدم درستی نیست ولی تو بهش اعتماد داشتی و دوسش داشتی...
با سرعت اونجارو ترک کردی..
و رفتی سراغ مکان امنت..
پله های پشت بوم رو طی کردی و خیالت راحت بود که هیچکس نمیتونه پیدات کنه..
گوشه ی دیوار نشستی و زانوهات رو بغل گرفتی، با یاد آوری خاطرات قشنگت دوباره اشک از چشمات سرازیر شد..
نزدیک زمستون بود و هوا سرد بود.. و توهم ی سویشرت نازک تنت بود..
باد سرد به اشکات برخورد میکرد و باعث سوزش صورتت میشد.."
با صدای یه نفر به خودت اومدی: ا.ت؟؟ اینجایی تو؟؟ میدونی چقدر دنبالت گشتم بچه؟؟
تهیونگ.. بهترین دوست یا بهتره بگم تنها دوستت بود..
با دیدن بینی و چشمای قرمزت به طرفت اومد و بغلت کرد..
با صدای گرفته خواستی ماجرا رو توضیح بدی: تهیونگا.. ببخشید.. ببخشید که به حرفت گوش ندادم..
آروم موهاتو نوازش کرد و بوسه ای به سرت زد: همه اشتباه میکنن ا.ت.. توهم خودتو انقدر اذیت نکن.. اون عوضی لیاقت اشکای تورو نداره.. من کنارتم.. همیشه بودم و هستم.. نمیزارم اذیتت کنه..
دوباره گریت گرفت: ولی.. ولی من خیلی دوسش دارم تهیونگا..
با حرص شونه هات رو گرفت و به چشمای قرمزت زل زد: چرا ا.ت؟؟ دقیقا چی داره که انقدر دوسش داری؟؟ بهت خیانت کرد و تو باز این جمله رو تکرار میکنی؟
ا.ت.. من .. من میتونم خیلی بهتر از اون برات باشم..
میشه همونقدری که اونو دوست داری منو هم دوست داشته باشی؟؟
ا.ت... من نمیخوام دوست تو باشم..
هیچوقت هم احساسم مثل ی دوست نبوده!
آخه کی وقتی میبینه دوستش رفته سر قرار عصبانی میشه؟؟
تو پیش اون خوشحال بودی.. و خب خوشحالی تو منو هم خوشحال میکرد.. بخاطر همین تظاهر کردم که فقط برام ی دوستی..
ا.ت.. میشه ی فرصت به منم بدی؟ خسته شدم از اینکه همش توی خیالاتم ببوسمت..
توی خیالاتم نقش اصلی تویی.. میشه توی واقعیت هم باشی؟؟
من بیشتر از هر کسی دوست دارم..
قول میدم پشیمونت نکنم!
دستای لرزونش صورتت رو قاب کرد... لبهای گرمش بوسه رو شروع کردن..
ی بوسه توی سرما؟!
اون روز پایان دوستیتون.. و شروع عشقتون بود:))
The end
خیلیم عالی نوشتم🌹💅
حمایت کنین.. باشه پروانه هاممم؟!
سعی میکنم هفته ای 2 بار رو بزارم.. شماهم حمایت یادتون نره:>>
"با بغض به دوست پسر سابقت که بهت خیانت کرده بود خیره شدی..
هیچوقت فکر نمیکردی باهات همچین کاری بکنه، با اینکه همه میگفتن آدم درستی نیست ولی تو بهش اعتماد داشتی و دوسش داشتی...
با سرعت اونجارو ترک کردی..
و رفتی سراغ مکان امنت..
پله های پشت بوم رو طی کردی و خیالت راحت بود که هیچکس نمیتونه پیدات کنه..
گوشه ی دیوار نشستی و زانوهات رو بغل گرفتی، با یاد آوری خاطرات قشنگت دوباره اشک از چشمات سرازیر شد..
نزدیک زمستون بود و هوا سرد بود.. و توهم ی سویشرت نازک تنت بود..
باد سرد به اشکات برخورد میکرد و باعث سوزش صورتت میشد.."
با صدای یه نفر به خودت اومدی: ا.ت؟؟ اینجایی تو؟؟ میدونی چقدر دنبالت گشتم بچه؟؟
تهیونگ.. بهترین دوست یا بهتره بگم تنها دوستت بود..
با دیدن بینی و چشمای قرمزت به طرفت اومد و بغلت کرد..
با صدای گرفته خواستی ماجرا رو توضیح بدی: تهیونگا.. ببخشید.. ببخشید که به حرفت گوش ندادم..
آروم موهاتو نوازش کرد و بوسه ای به سرت زد: همه اشتباه میکنن ا.ت.. توهم خودتو انقدر اذیت نکن.. اون عوضی لیاقت اشکای تورو نداره.. من کنارتم.. همیشه بودم و هستم.. نمیزارم اذیتت کنه..
دوباره گریت گرفت: ولی.. ولی من خیلی دوسش دارم تهیونگا..
با حرص شونه هات رو گرفت و به چشمای قرمزت زل زد: چرا ا.ت؟؟ دقیقا چی داره که انقدر دوسش داری؟؟ بهت خیانت کرد و تو باز این جمله رو تکرار میکنی؟
ا.ت.. من .. من میتونم خیلی بهتر از اون برات باشم..
میشه همونقدری که اونو دوست داری منو هم دوست داشته باشی؟؟
ا.ت... من نمیخوام دوست تو باشم..
هیچوقت هم احساسم مثل ی دوست نبوده!
آخه کی وقتی میبینه دوستش رفته سر قرار عصبانی میشه؟؟
تو پیش اون خوشحال بودی.. و خب خوشحالی تو منو هم خوشحال میکرد.. بخاطر همین تظاهر کردم که فقط برام ی دوستی..
ا.ت.. میشه ی فرصت به منم بدی؟ خسته شدم از اینکه همش توی خیالاتم ببوسمت..
توی خیالاتم نقش اصلی تویی.. میشه توی واقعیت هم باشی؟؟
من بیشتر از هر کسی دوست دارم..
قول میدم پشیمونت نکنم!
دستای لرزونش صورتت رو قاب کرد... لبهای گرمش بوسه رو شروع کردن..
ی بوسه توی سرما؟!
اون روز پایان دوستیتون.. و شروع عشقتون بود:))
The end
خیلیم عالی نوشتم🌹💅
حمایت کنین.. باشه پروانه هاممم؟!
سعی میکنم هفته ای 2 بار رو بزارم.. شماهم حمایت یادتون نره:>>
۱۳.۵k
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.