bad girl p: 97
اون مینا بود یعنی دوس دخترش میناعه
مینهو رف سمتش همو بغل کردن بعد مینهو دسته مینا رو گرف نشوند کنار خودش
هانا: ببینم عوضی به من زنگ زدی چرا نگفتی
مینا: گفتم سوپرایز شه مینهو گف که میخواد تو با همو ببینیم
جیمین: ینی شماها باهمین(خنده)
کوک: یاااا عالی شد از سینگلی درومدید
ووجین: از کی باهمین
مینهو: 2هفته ای میشه
سویون: پ واسه همین وقتی ویلای یوهان بودیم همش با گوشی ور میرفتی
مینهو: دقیقا
سوآ:ولی بهم میاین
همه: اهوم
هانا: دستم بت برسه زندت نمیزارم
مینا: یاا واسه چی
هانا: زنگ که زدی ی ساعت زر زدیم ولی نگفتی اینو بم
مینا: بابا من چمه مینهو گف نگیم سوپرایزتون کنیم
هانا:احسنت
هانا: دلم واسه سوهیون تنگ شده
سوجون: تو و سوهیون چطوری انقد به هم وابسته این
هانا: چطور
سوآ: من مثلا مامانشم ولی اونقد که به تو وابسته اس بع من نیس الانم گفتیم تو و کوک نمیاین بخاطر همین راضی شد نیاد وگرنه گیر داده بود میخوام بیام پیش خاله هانام
هانا: چون من مث شما نمیگم این کارو نکن پایه همه ی شیطونیاشم
کوک: شیطون رو از رو خودت ساختن
هانا: من بچه ارومی بودم همبازیی با تو اینطوریم کرد
کوک: برعکس من خیلی اروم بودم
هانا: من اروم بودم
نامی: الکی خودتونو جر ندین جفتتون از هم شیطون ترین من خودم شاهد بودم
کوک: هیونگ ما شیطون نبودیم تو خیلی اروم و درعین حال خرخون بودی
هانا: دقیقا
ووجین: مینهو دیگه تو مستی نمیگه من دوس دختر میخوام چون دیگه داره الان میگه من بچه ام میخوام
همه زدیم زیر خنده
جیمین: دقیقا(😂)
تهیونگ: ولی اونوقت خدا میگه فعلا همین بسهته(😂)
1ساعت بعد
هانا: بریم دیگه فردا کلی بدبختی داریم
همه: بریم
فیلیکس: راس میگی کلی بدبختی داریم ازین بدبختی درمیایم میریم تو اون بدبختی کاش وارث مافیا نمیشدیم
شوگا: کاراش سختن ولی مافیایی خوبه ها
برگشتیم خونه
بعد اینکه لباس عوض کردیم یادم افتاد قرار بود کوک کارای باندو واسم توضیح بده
هانا: کوک
کوک: جونم
هانا: بیا بریم تو سالن همه کارایی که قراربود برام توضیح بدیرو بهم توضیح بده
کوک: بریمم
رفتیم تو سالن نشستیم کوک نشست رو به روم اجوما هم رفته بود
از اول تا اخر همه کارای باندو برام توضیح داد
هانا: از چیزی که فک میکردم اسون تره
کوک: واقعا
هانا: ارع
کوک: انجامشون سخته بیبی
هانا: مگه کار از صب تاشب پای میز نشستن سخترهم هس، خوابم میاد بیا بریم بخوابیم
کوک: باشع تو برو منم این پرونده هارو جم کنم میام
هانا: باش
رفتم بالا تو اتاق روتینمو انجام دادم صورتمو خشک کردم روتخت دراز کشیدم گوشیمو برداشتم دیدم مامانم پیام داده که فردا صبح میخوان برن چین بریم قبل اینکه برن همو ببینیم منم گفتم باشه
خیلی خسته بودم حتی حوصله گوشیرم نداشتم گوشیو خاموش کردم گذاشتم رو میز کنار تخت
که کوکم اومد تیشرتشو دراوور بعدم اومد دراز کشید کنارم
هانا: بابا اینا فردا پرواز دارن
کوک: ارع مامانم تازه پیام داد گف صب بریم فرودگاه قبل رفتن ببینیمشون
هانا: فعلا بخوابیم خستم
هانا: بغلم کن(کیوت،🥺)
کوک: کیوتم بیا بغلم
پرش زمانی فردا
با صدای الارمم از خواب بیدار شدم با دست هرچی زدم رو گوشی که رو روی میز بود الارم خاموش شه نشد گوشیو محکم کوبوندم رو زمین که دیگه صداش قط شد با صداش کوک از خواب بیدار شد
کوک: چی شده؟
هانا: هیچی گوشیو شیکوندم
کوک: اینکه دیگه عادیه هر روز گوشی های بدبختو خورد میکنی
هانا: الارمش قط نشد، فعلا پاشو بریم دیر نشه
کوک: تا تو دوش بگیری منم یکم میخوابم
رفتم حموم
مینهو رف سمتش همو بغل کردن بعد مینهو دسته مینا رو گرف نشوند کنار خودش
هانا: ببینم عوضی به من زنگ زدی چرا نگفتی
مینا: گفتم سوپرایز شه مینهو گف که میخواد تو با همو ببینیم
جیمین: ینی شماها باهمین(خنده)
کوک: یاااا عالی شد از سینگلی درومدید
ووجین: از کی باهمین
مینهو: 2هفته ای میشه
سویون: پ واسه همین وقتی ویلای یوهان بودیم همش با گوشی ور میرفتی
مینهو: دقیقا
سوآ:ولی بهم میاین
همه: اهوم
هانا: دستم بت برسه زندت نمیزارم
مینا: یاا واسه چی
هانا: زنگ که زدی ی ساعت زر زدیم ولی نگفتی اینو بم
مینا: بابا من چمه مینهو گف نگیم سوپرایزتون کنیم
هانا:احسنت
هانا: دلم واسه سوهیون تنگ شده
سوجون: تو و سوهیون چطوری انقد به هم وابسته این
هانا: چطور
سوآ: من مثلا مامانشم ولی اونقد که به تو وابسته اس بع من نیس الانم گفتیم تو و کوک نمیاین بخاطر همین راضی شد نیاد وگرنه گیر داده بود میخوام بیام پیش خاله هانام
هانا: چون من مث شما نمیگم این کارو نکن پایه همه ی شیطونیاشم
کوک: شیطون رو از رو خودت ساختن
هانا: من بچه ارومی بودم همبازیی با تو اینطوریم کرد
کوک: برعکس من خیلی اروم بودم
هانا: من اروم بودم
نامی: الکی خودتونو جر ندین جفتتون از هم شیطون ترین من خودم شاهد بودم
کوک: هیونگ ما شیطون نبودیم تو خیلی اروم و درعین حال خرخون بودی
هانا: دقیقا
ووجین: مینهو دیگه تو مستی نمیگه من دوس دختر میخوام چون دیگه داره الان میگه من بچه ام میخوام
همه زدیم زیر خنده
جیمین: دقیقا(😂)
تهیونگ: ولی اونوقت خدا میگه فعلا همین بسهته(😂)
1ساعت بعد
هانا: بریم دیگه فردا کلی بدبختی داریم
همه: بریم
فیلیکس: راس میگی کلی بدبختی داریم ازین بدبختی درمیایم میریم تو اون بدبختی کاش وارث مافیا نمیشدیم
شوگا: کاراش سختن ولی مافیایی خوبه ها
برگشتیم خونه
بعد اینکه لباس عوض کردیم یادم افتاد قرار بود کوک کارای باندو واسم توضیح بده
هانا: کوک
کوک: جونم
هانا: بیا بریم تو سالن همه کارایی که قراربود برام توضیح بدیرو بهم توضیح بده
کوک: بریمم
رفتیم تو سالن نشستیم کوک نشست رو به روم اجوما هم رفته بود
از اول تا اخر همه کارای باندو برام توضیح داد
هانا: از چیزی که فک میکردم اسون تره
کوک: واقعا
هانا: ارع
کوک: انجامشون سخته بیبی
هانا: مگه کار از صب تاشب پای میز نشستن سخترهم هس، خوابم میاد بیا بریم بخوابیم
کوک: باشع تو برو منم این پرونده هارو جم کنم میام
هانا: باش
رفتم بالا تو اتاق روتینمو انجام دادم صورتمو خشک کردم روتخت دراز کشیدم گوشیمو برداشتم دیدم مامانم پیام داده که فردا صبح میخوان برن چین بریم قبل اینکه برن همو ببینیم منم گفتم باشه
خیلی خسته بودم حتی حوصله گوشیرم نداشتم گوشیو خاموش کردم گذاشتم رو میز کنار تخت
که کوکم اومد تیشرتشو دراوور بعدم اومد دراز کشید کنارم
هانا: بابا اینا فردا پرواز دارن
کوک: ارع مامانم تازه پیام داد گف صب بریم فرودگاه قبل رفتن ببینیمشون
هانا: فعلا بخوابیم خستم
هانا: بغلم کن(کیوت،🥺)
کوک: کیوتم بیا بغلم
پرش زمانی فردا
با صدای الارمم از خواب بیدار شدم با دست هرچی زدم رو گوشی که رو روی میز بود الارم خاموش شه نشد گوشیو محکم کوبوندم رو زمین که دیگه صداش قط شد با صداش کوک از خواب بیدار شد
کوک: چی شده؟
هانا: هیچی گوشیو شیکوندم
کوک: اینکه دیگه عادیه هر روز گوشی های بدبختو خورد میکنی
هانا: الارمش قط نشد، فعلا پاشو بریم دیر نشه
کوک: تا تو دوش بگیری منم یکم میخوابم
رفتم حموم
۳.۷k
۰۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.