عشق غرق در نفرت پارت ۵
جئون:از اولشم باید همینطوری میشد
فکر کردی کسی عاشقت میشه؟توعه لوس مامانی؟فکر کردی عاشقتم؟قیافه؟اندام؟تیپ؟چی داری مگه؟پول!پول چیزیه که حرف اول میزنه فهمیدی؟
ا.ت:چ…چی؟
کنترلی روی اشکایی که از روی صورتش به سمت پایین میرفتن نداشت!
جئون خواست چیزی بگه که در به صدا در اومد:مهمونمون هم اومد
ا.ت:چی؟
با باز شدن در…دختر قیافه میسو رو دید که با پوزخندی رو طرفش میاد…دختر روی زمین افتاد با زانو هاش…
میسو:اومو!چ خبرا عروس خانم؟
به بالای سر ا.ت اومد موهاش رو گرفت:توی این داستان فقط منو پرنسیم!جایی برای تو وجود نداره فهمیدی؟
دختر مات و مبهوت به جایی نامعلوم خیره شده بود و اشک میریخت
مرد تحملش از دست رفته بود
میسو رو گرفت و به بالا رفت
دختر همچنان گریه میکرد
اونقدری گریه کرد که همونجا بی هوش شد…
9:37
آروم چشماش رو باز کرد
به درو و برش نگاهی انداخت
توی اتاقی بود
بلند شد
هیچی یادش نمیومد
کی لباسش رو عوض کرد؟کی آرایشش رو پاک کرد؟
آروم به سمت پایین رفت
با جئون مواجه شد
برای ثانیه ای جئون بهش نگاه کرد
ولی دختر…توبه کرده بود…توبه کرد گول چشمان مرواریدی مرد رو نمیخوره
زیر لب زمزمه کرد:نه ا.ت نه!
جئون بهش گفت:بیا اینجا
دختر بدون اینکه بهش نگاه کنه گفت :چیه؟چیکار داری این دفعه میخوای کی رو بیاری بکnی؟
جئون نفس عمیقی کشید و گفت:ا.ت بیا اینجا سریع
دختر میدونست نمیتونه در برابرش تحملی کنه
رفت و به دور ترین مبل ممکن از جئون نشست
جئون با خونسردی بلند شد
و آروم به سمت دختر قدم برداشت
دختر میترسید…نه از مرد…از این عشقی که بهش داشت…عشقی که میتونست خیلی چیزارو نابود کنه
جئون لب زد:کسی از شوهرش میترسه خانمی؟(تمسخر)
دختر پا روی پا انداخت و ادامه داد:…
فکر کردی کسی عاشقت میشه؟توعه لوس مامانی؟فکر کردی عاشقتم؟قیافه؟اندام؟تیپ؟چی داری مگه؟پول!پول چیزیه که حرف اول میزنه فهمیدی؟
ا.ت:چ…چی؟
کنترلی روی اشکایی که از روی صورتش به سمت پایین میرفتن نداشت!
جئون خواست چیزی بگه که در به صدا در اومد:مهمونمون هم اومد
ا.ت:چی؟
با باز شدن در…دختر قیافه میسو رو دید که با پوزخندی رو طرفش میاد…دختر روی زمین افتاد با زانو هاش…
میسو:اومو!چ خبرا عروس خانم؟
به بالای سر ا.ت اومد موهاش رو گرفت:توی این داستان فقط منو پرنسیم!جایی برای تو وجود نداره فهمیدی؟
دختر مات و مبهوت به جایی نامعلوم خیره شده بود و اشک میریخت
مرد تحملش از دست رفته بود
میسو رو گرفت و به بالا رفت
دختر همچنان گریه میکرد
اونقدری گریه کرد که همونجا بی هوش شد…
9:37
آروم چشماش رو باز کرد
به درو و برش نگاهی انداخت
توی اتاقی بود
بلند شد
هیچی یادش نمیومد
کی لباسش رو عوض کرد؟کی آرایشش رو پاک کرد؟
آروم به سمت پایین رفت
با جئون مواجه شد
برای ثانیه ای جئون بهش نگاه کرد
ولی دختر…توبه کرده بود…توبه کرد گول چشمان مرواریدی مرد رو نمیخوره
زیر لب زمزمه کرد:نه ا.ت نه!
جئون بهش گفت:بیا اینجا
دختر بدون اینکه بهش نگاه کنه گفت :چیه؟چیکار داری این دفعه میخوای کی رو بیاری بکnی؟
جئون نفس عمیقی کشید و گفت:ا.ت بیا اینجا سریع
دختر میدونست نمیتونه در برابرش تحملی کنه
رفت و به دور ترین مبل ممکن از جئون نشست
جئون با خونسردی بلند شد
و آروم به سمت دختر قدم برداشت
دختر میترسید…نه از مرد…از این عشقی که بهش داشت…عشقی که میتونست خیلی چیزارو نابود کنه
جئون لب زد:کسی از شوهرش میترسه خانمی؟(تمسخر)
دختر پا روی پا انداخت و ادامه داد:…
۴.۳k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.