فیک تقاص پارت ۷۶
با صدای ویبره ی گوشیم به خودم اومدم
گوشیم رو از تو جیبم دراوردم
باورم نمیشه حتی از اسمش هم بدم میاد
هیچ کس نبود جز هیونگ شیک
چقد متنفرممممم!
با حرص گوشی رو جواب دادم و گفتم بله ؟
میشد از صداش خوشحالی کثیفش رو تشخیص داد
هیونگ شیک گفت میدونم عصبی هستی چون زنت رو به برادرم فروخته بودم ولی توجهی نمیکنم !
باورم نمیشه چطور همچین ادمی رو زمین وجود داره واسه اعصاب خودمم که شده باشه باید اینو بکشم !
هیونگ شیک با قهقهه گفت ولی یه خبر خیلی خوب واسه ت دارم .... قراره از شر این دختر خلاص بشی
چیییییی ؟ یعنی چی ؟ منظورش چیه ؟
با اخم گفتم منظور ؟
هیونگ شیک گفت بیخیاااااال ..... بیا تا بهت بگم
گفتم همینجا بگو
هیونگ شیک گفت یه ساعت دیگه عمارت باش داخل اتاقم !
و قطع کرد
کثاااااافت
عوضییییی
معلوم نیس بازم چه نقشه ای داره
سریع رفتم سمت کمد لباسم و اماده شدم
داشتم از پله ها میرفتم پایین که دیدم ا/ت داره میاد بالا
با تعجب بهم نگا کرد که سریع رفتم سمتش و گفتم ا/ت امروز نامجون میاد دنبالت و میری مطبش خب !
این قرار رو از خیلی وقت پیش گذاشته بودیم ولی بالاخره امروز اجرایی میشه
نامجون میاد تا ا/ت رو ببره پیش خودش تا ا/ت از این حال و هوا در بیاد
ا/ت گفت ولی واسه چی ؟
گفتم دلیل خاصی نداره
و با عجله از کنارش رد شدم و رفتم تا ببینم هیونگ شیک باز چه نقشه ای داره
از خونه رفتم بیرون سوار ماشینم شدم و راه افتادم سمت عمارت
تقریبا ۴۵ دقیقه بعد رسیدم
ماشین رو داخل حیاط پارک کردم و خودم وارد خونه شدم با عجله رفتم سمت اتاق هیونگ شیک
و در و باز کردم
ولی فقط هیونگ شیک نبود
یه مرد هم بود
یه مرد که کاملا مشخص بود کره ای نیس میشد از حالت صورت و رنگ موهاش فهمید
موهای بور و صورت برنزه و کشیده ای داشت
عینک افتابی زده بود
از همون اول درکش نکردم
شاید داره چشماش رو مخفی میکنه !
هیونگ شیک گفت اوووو جونگ کوک .... بیا بشین
در حالی که به مرده خیره بودم در و بستم و رفتم دقیقا رو به روش نشستم
هیونگ شیک گفت جونگ کوک ایشون دنیل هستن
گفتم خب !
هیونگ شیک گفت از طرف چوی بزرگ اومدن ....
تا حدودی خیالم راحت شد ولی حس بدتری بهم وارد شد حداقل میتونستم بفهمم ا/ت قرار نیست کشته بشه
هیونگ شیک گفت ما یه قراردادی با هم بستیم ...
گفتم اون قرارداد چیه ؟
هیونگ شیک با خنده گفت کاملا مشخصه ما ا/ت رو میدیم بهشون و اونا اجازه ی رد شدن مواد و .. رو به اسونی بهمون میدن که مثل دفعه ی قبل کلی ضرر نکنیم
با این حرفش اعصابم بهم خورد
با حرص گفتم منظورت چیه که ا/ت رو بدیم ؟
ایندفعه خود مرده که ظاهرا اسمش دنیل بود دهن کوفتیش رو باز کرد و با لحجه ی مسخره که کاملا مشخص بود خارجیه گفت یعنی تو و ا/ت از هم طلاق میگیرید ا/ت میره دنبال زندگی خودش و تو یا خانواده ی تو یا هر کسی که اخرش میرسه به شماها اگه نزدیک ا/ت پیدا بشید خیلی سریع نابود میشید ... فک کنم مفهوم باشه !
با عصبانیت گفتم تو قرارداد بستی الان چه سودی داره که به من میگی !
هیونگ شیک گفت فقط محض اطلاعت گفتم باشی
با عربده گفتم چرا من باید به حرفای تو گوش بدم ؟
دنیل با همون لحجه ی ازار دهنده ش گفت لازم نکرده که بابات قبول کنه ... هر چی که چوی بزرگ میگه باید اجرا بشه و تو ، عموی تو ، بابات و حتی مامان بزرگ عفریته ت حق ندارن رو حرفش حرف بیارن ! این یه دستوره و تو فقط باید عملیش کنی ...
باورم نمیشد اینقد شخصیتم بره زیر سوال
یعنی حتی بابای من که خیر سرش هیونگ شیکه عرضه نداره واسه خودش تصمیم بگیره ؟ یا اصلا من ؟ چرا نباید واسه خودم باشم ؟
دوست داشتم بلند شم مرتیکه رو خفه کنم
که یهو دنیل گفت اگه بخوای دست از پا خطا کنی به بابات قول نمیدم زنده بمونی !
با حرص گفتم من پسر اون نیستم
هیونگ شیک با عصبانیت گفت جونگ کوک ببند دهنتو فردا از همدیگه طلاق میگیرید این ماجرا ها تموم میشه میره و دیگه مجبور نیستی یکی رو کنار خودت تحمل کنی .... اینقد بزرگش نکن
اگه حرفی میزدم متوجه میشد بهش علاقه دارم و اوضاع واسم بدتر میشد به خاطر همین تصمیم گرفتم فقط سکوت کنم و مجبور بودم از ا/ت طلاق بگیرم
دیگه نمیخواستم بمونم
بدون مکث سریع اون منطقه ی متشنج رو ترک کردم و افتادم تو خیابونا ..... داشتم دیوونه میشدم !
چرا من باید عصبی بشم ؟
وقتی که میخوام ا/ت رو بفرستم پیش جیمین و دیگه پیشم نباشه چرا الان طلاق گرفتن ازش سخته ؟
شاید به خاطر اینه که حس میکنم قراره بشکنه .... قراره پر پر بشه !
یعنی ناراحت میشه ؟
یا خوشحال میشه به خاطر ازادیش ؟
گوشیم رو از تو جیبم دراوردم
باورم نمیشه حتی از اسمش هم بدم میاد
هیچ کس نبود جز هیونگ شیک
چقد متنفرممممم!
با حرص گوشی رو جواب دادم و گفتم بله ؟
میشد از صداش خوشحالی کثیفش رو تشخیص داد
هیونگ شیک گفت میدونم عصبی هستی چون زنت رو به برادرم فروخته بودم ولی توجهی نمیکنم !
باورم نمیشه چطور همچین ادمی رو زمین وجود داره واسه اعصاب خودمم که شده باشه باید اینو بکشم !
هیونگ شیک با قهقهه گفت ولی یه خبر خیلی خوب واسه ت دارم .... قراره از شر این دختر خلاص بشی
چیییییی ؟ یعنی چی ؟ منظورش چیه ؟
با اخم گفتم منظور ؟
هیونگ شیک گفت بیخیاااااال ..... بیا تا بهت بگم
گفتم همینجا بگو
هیونگ شیک گفت یه ساعت دیگه عمارت باش داخل اتاقم !
و قطع کرد
کثاااااافت
عوضییییی
معلوم نیس بازم چه نقشه ای داره
سریع رفتم سمت کمد لباسم و اماده شدم
داشتم از پله ها میرفتم پایین که دیدم ا/ت داره میاد بالا
با تعجب بهم نگا کرد که سریع رفتم سمتش و گفتم ا/ت امروز نامجون میاد دنبالت و میری مطبش خب !
این قرار رو از خیلی وقت پیش گذاشته بودیم ولی بالاخره امروز اجرایی میشه
نامجون میاد تا ا/ت رو ببره پیش خودش تا ا/ت از این حال و هوا در بیاد
ا/ت گفت ولی واسه چی ؟
گفتم دلیل خاصی نداره
و با عجله از کنارش رد شدم و رفتم تا ببینم هیونگ شیک باز چه نقشه ای داره
از خونه رفتم بیرون سوار ماشینم شدم و راه افتادم سمت عمارت
تقریبا ۴۵ دقیقه بعد رسیدم
ماشین رو داخل حیاط پارک کردم و خودم وارد خونه شدم با عجله رفتم سمت اتاق هیونگ شیک
و در و باز کردم
ولی فقط هیونگ شیک نبود
یه مرد هم بود
یه مرد که کاملا مشخص بود کره ای نیس میشد از حالت صورت و رنگ موهاش فهمید
موهای بور و صورت برنزه و کشیده ای داشت
عینک افتابی زده بود
از همون اول درکش نکردم
شاید داره چشماش رو مخفی میکنه !
هیونگ شیک گفت اوووو جونگ کوک .... بیا بشین
در حالی که به مرده خیره بودم در و بستم و رفتم دقیقا رو به روش نشستم
هیونگ شیک گفت جونگ کوک ایشون دنیل هستن
گفتم خب !
هیونگ شیک گفت از طرف چوی بزرگ اومدن ....
تا حدودی خیالم راحت شد ولی حس بدتری بهم وارد شد حداقل میتونستم بفهمم ا/ت قرار نیست کشته بشه
هیونگ شیک گفت ما یه قراردادی با هم بستیم ...
گفتم اون قرارداد چیه ؟
هیونگ شیک با خنده گفت کاملا مشخصه ما ا/ت رو میدیم بهشون و اونا اجازه ی رد شدن مواد و .. رو به اسونی بهمون میدن که مثل دفعه ی قبل کلی ضرر نکنیم
با این حرفش اعصابم بهم خورد
با حرص گفتم منظورت چیه که ا/ت رو بدیم ؟
ایندفعه خود مرده که ظاهرا اسمش دنیل بود دهن کوفتیش رو باز کرد و با لحجه ی مسخره که کاملا مشخص بود خارجیه گفت یعنی تو و ا/ت از هم طلاق میگیرید ا/ت میره دنبال زندگی خودش و تو یا خانواده ی تو یا هر کسی که اخرش میرسه به شماها اگه نزدیک ا/ت پیدا بشید خیلی سریع نابود میشید ... فک کنم مفهوم باشه !
با عصبانیت گفتم تو قرارداد بستی الان چه سودی داره که به من میگی !
هیونگ شیک گفت فقط محض اطلاعت گفتم باشی
با عربده گفتم چرا من باید به حرفای تو گوش بدم ؟
دنیل با همون لحجه ی ازار دهنده ش گفت لازم نکرده که بابات قبول کنه ... هر چی که چوی بزرگ میگه باید اجرا بشه و تو ، عموی تو ، بابات و حتی مامان بزرگ عفریته ت حق ندارن رو حرفش حرف بیارن ! این یه دستوره و تو فقط باید عملیش کنی ...
باورم نمیشد اینقد شخصیتم بره زیر سوال
یعنی حتی بابای من که خیر سرش هیونگ شیکه عرضه نداره واسه خودش تصمیم بگیره ؟ یا اصلا من ؟ چرا نباید واسه خودم باشم ؟
دوست داشتم بلند شم مرتیکه رو خفه کنم
که یهو دنیل گفت اگه بخوای دست از پا خطا کنی به بابات قول نمیدم زنده بمونی !
با حرص گفتم من پسر اون نیستم
هیونگ شیک با عصبانیت گفت جونگ کوک ببند دهنتو فردا از همدیگه طلاق میگیرید این ماجرا ها تموم میشه میره و دیگه مجبور نیستی یکی رو کنار خودت تحمل کنی .... اینقد بزرگش نکن
اگه حرفی میزدم متوجه میشد بهش علاقه دارم و اوضاع واسم بدتر میشد به خاطر همین تصمیم گرفتم فقط سکوت کنم و مجبور بودم از ا/ت طلاق بگیرم
دیگه نمیخواستم بمونم
بدون مکث سریع اون منطقه ی متشنج رو ترک کردم و افتادم تو خیابونا ..... داشتم دیوونه میشدم !
چرا من باید عصبی بشم ؟
وقتی که میخوام ا/ت رو بفرستم پیش جیمین و دیگه پیشم نباشه چرا الان طلاق گرفتن ازش سخته ؟
شاید به خاطر اینه که حس میکنم قراره بشکنه .... قراره پر پر بشه !
یعنی ناراحت میشه ؟
یا خوشحال میشه به خاطر ازادیش ؟
۵۴.۷k
۲۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.