به یغما برده قلبت را، تب تند فراموشی
به یغما برده قلبت را، تب تند فراموشی
برای بردن از یادم، چه بی رحمانه می کوشی
نگاه سرد چشمانت، نشان از بی کسی دارد
سکوتت می نمایاند، زبان تلخ خاموشی
اگر تن زخمی و سردی، به احساسات عریانت
ردای سرخ عشقم را چرا دیگر نمی پوشی
به یادم هست میگفتی، که مستت میکند چشمم
تو از جام می عشقم، چرا دیگر نمی نوشی
گر از هشیاری ات گفتم، پشیمانم، نمیخواهم!
تورا پیوسته میخواهم، به بدمستی و بیهوشی
برایت قصه ها گفتم، ز رویاهای دیرینم
مگر بیدار گرداند تو را از خواب خرگوشی
برای بردن از یادم، چه بی رحمانه می کوشی
نگاه سرد چشمانت، نشان از بی کسی دارد
سکوتت می نمایاند، زبان تلخ خاموشی
اگر تن زخمی و سردی، به احساسات عریانت
ردای سرخ عشقم را چرا دیگر نمی پوشی
به یادم هست میگفتی، که مستت میکند چشمم
تو از جام می عشقم، چرا دیگر نمی نوشی
گر از هشیاری ات گفتم، پشیمانم، نمیخواهم!
تورا پیوسته میخواهم، به بدمستی و بیهوشی
برایت قصه ها گفتم، ز رویاهای دیرینم
مگر بیدار گرداند تو را از خواب خرگوشی
۴۲۰
۱۱ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.