فیک یعنی آرمی پارت ۷
نامجون: چیشده حال ات چطوره؟
ته: خوبه؟
دکتر: شما همتون همراهاشونین؟
اعضا: بله
دکتر: ببینید خانم ات ضربه های بدی به شکم و کمرشون خورده ولی خوشبختانه انقدری قوی بوده که دووم بیاره درکل به خیر گذشت.
اعضا: هووووو ...نفس عمیق...
ته: میتونم ببینمش؟
دکتر: بله
وارد بخش شدم. اصلا دلم نمی خواست ات رو توی این وضعیت ببینم.
رفتم کنارش رو صندلی نشستم.
ته: آخه چرا درست موقعی که بهت گفتم دوستت دارم این اتفاق برات افتاد، اگه خوب نشی هیچوقت خودمو نمیبخشم، لطفاخوب شو هرکار بگی می کنم فقط خوب شو! ...همش با گریه...
احساس کردم یه نفر دستشو رو دستم گذاشت. ات بهوش اومده بود.
ات: ته..یو..نگ
ته: چاگیا به هوش اومدی! جاییت درد نمی کنه؟ یه لحظه وایسا الان دکتر رو صدا می کنم.
*بعد معاینه دکتر*
یهو در باز شد و 6نفر با ماسک و کلاه ریختن داخل.
جیمین: ات بهوش اومدی؟
جین: نه الان بیهوشه رو تخت نشسته!
کوکی: ات نمیدونی این تهیونگ ما عین ابربهار گریه می کرد. کلا قیافش از این رو به اون رو شده بود ...خنده به سبک کوکی...
نامجون: یه ضره قیافت آشنا نمی زنه؟
شوگا یدونه میزنه کله نامجون: خیرسرت آی کیوت 148ـه خو توی فنساین دیدیش
ات هم اون وسط داشت از خنده قش می کرد ولی نمی تونست بخنده! ...خو آرمیه...
که اعضا یهو بر می گردن سمتش و ات پقی میزنه زیر خنده
ات: وای خدا شما ها چرا انقد کیوت و خنده دارین! آخه یه آرمی در حالی که فقط چند دیقه توی فنساین دیدتتون و امضاگرفته همینجوری یهویی سراز بحثاتون در بیاره! ...با خنده...
*فردا ات مرخص شده*
*توی ماشین ته*
ته: چون من تورو با سر و روی خونی اوردم بیمارستان و پرستارا منو شناختن خبر اینکه من دوست دختر دارم همه جا پخش شده!
ات: چییی! نکنه...
ته: وایسا وایسا تند نرو! چون آرمی ها با این موضوع کنار اومدن پی دی نیم گفته که مشکلی نداره!
ات: هووو ...نفس عمیق... یعنی الان آرمی ها منو میشناسن؟
ته: البته آرمی ها قیافتو ندیدن فقط اسمتو میدونن. فعلا لازم نیست ماسک بزنی ...خنده ته ته...
ات: آخییشش!
ته: میگما باید بیای خونه منو ببینی.
ات: اوم باشه
چند مین بعد ات با یه خونه خیلی خوشگل روبرو شد.
همینطور با تعجب وایساده بود خونه و نگا می کرد.
ته دستشو جلوی ات تکون میده: نگا کردنت تموم شد؟
ات: چه خفنهههه!!!!
ته: حالا بیا توشو ببین.
توی خونه یه تم خوشگل طلایی و سفید داشت.
ته: بیا بریم اتاقتو نشونت بدم
ات: اتاقم؟
ته: آره دیگه
یکم بعد ات بایه اتاق سفید و بنفش کیوت مواجه شد.
ات: واااااااییی چهههه ناااازهههههه!!!! و پرید بغل تهیونگ
ته: توی کمد لباس هست لباساتو عوض کن بیا پایین شام بخوریم. از این به بعد هرچی خواستی به آجوما بگو.
ات: باشه ته رفت
کمدو که باز کرد پر لباسای کیوت بود.
یکیشونو انتخاب کرد و پوشید
ته: خوبه؟
دکتر: شما همتون همراهاشونین؟
اعضا: بله
دکتر: ببینید خانم ات ضربه های بدی به شکم و کمرشون خورده ولی خوشبختانه انقدری قوی بوده که دووم بیاره درکل به خیر گذشت.
اعضا: هووووو ...نفس عمیق...
ته: میتونم ببینمش؟
دکتر: بله
وارد بخش شدم. اصلا دلم نمی خواست ات رو توی این وضعیت ببینم.
رفتم کنارش رو صندلی نشستم.
ته: آخه چرا درست موقعی که بهت گفتم دوستت دارم این اتفاق برات افتاد، اگه خوب نشی هیچوقت خودمو نمیبخشم، لطفاخوب شو هرکار بگی می کنم فقط خوب شو! ...همش با گریه...
احساس کردم یه نفر دستشو رو دستم گذاشت. ات بهوش اومده بود.
ات: ته..یو..نگ
ته: چاگیا به هوش اومدی! جاییت درد نمی کنه؟ یه لحظه وایسا الان دکتر رو صدا می کنم.
*بعد معاینه دکتر*
یهو در باز شد و 6نفر با ماسک و کلاه ریختن داخل.
جیمین: ات بهوش اومدی؟
جین: نه الان بیهوشه رو تخت نشسته!
کوکی: ات نمیدونی این تهیونگ ما عین ابربهار گریه می کرد. کلا قیافش از این رو به اون رو شده بود ...خنده به سبک کوکی...
نامجون: یه ضره قیافت آشنا نمی زنه؟
شوگا یدونه میزنه کله نامجون: خیرسرت آی کیوت 148ـه خو توی فنساین دیدیش
ات هم اون وسط داشت از خنده قش می کرد ولی نمی تونست بخنده! ...خو آرمیه...
که اعضا یهو بر می گردن سمتش و ات پقی میزنه زیر خنده
ات: وای خدا شما ها چرا انقد کیوت و خنده دارین! آخه یه آرمی در حالی که فقط چند دیقه توی فنساین دیدتتون و امضاگرفته همینجوری یهویی سراز بحثاتون در بیاره! ...با خنده...
*فردا ات مرخص شده*
*توی ماشین ته*
ته: چون من تورو با سر و روی خونی اوردم بیمارستان و پرستارا منو شناختن خبر اینکه من دوست دختر دارم همه جا پخش شده!
ات: چییی! نکنه...
ته: وایسا وایسا تند نرو! چون آرمی ها با این موضوع کنار اومدن پی دی نیم گفته که مشکلی نداره!
ات: هووو ...نفس عمیق... یعنی الان آرمی ها منو میشناسن؟
ته: البته آرمی ها قیافتو ندیدن فقط اسمتو میدونن. فعلا لازم نیست ماسک بزنی ...خنده ته ته...
ات: آخییشش!
ته: میگما باید بیای خونه منو ببینی.
ات: اوم باشه
چند مین بعد ات با یه خونه خیلی خوشگل روبرو شد.
همینطور با تعجب وایساده بود خونه و نگا می کرد.
ته دستشو جلوی ات تکون میده: نگا کردنت تموم شد؟
ات: چه خفنهههه!!!!
ته: حالا بیا توشو ببین.
توی خونه یه تم خوشگل طلایی و سفید داشت.
ته: بیا بریم اتاقتو نشونت بدم
ات: اتاقم؟
ته: آره دیگه
یکم بعد ات بایه اتاق سفید و بنفش کیوت مواجه شد.
ات: واااااااییی چهههه ناااازهههههه!!!! و پرید بغل تهیونگ
ته: توی کمد لباس هست لباساتو عوض کن بیا پایین شام بخوریم. از این به بعد هرچی خواستی به آجوما بگو.
ات: باشه ته رفت
کمدو که باز کرد پر لباسای کیوت بود.
یکیشونو انتخاب کرد و پوشید
۸.۳k
۱۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.