زندگی جدید من /part 2
جین:راستی باید راجب ی چیزی بهت بگ……
جین میخواست حرفش رو ادامه بده که ی دفعه صدای ی نفر حرفشو قطع کرد
ی دختر با موهای مشکی و ی پسر با موهای قهوه ای پر رنگ صاف کنارش بود
مو مشکیه گفت :این کیههههه؟(با ذوق اینو گفت)
جین:به تو چه؟!!!!
_گفتم این کیههههه!؟؟!!!!
جین:دوست جدیدم امیلی میشه یکم آروم باشی لونا؟؟
ا/ت :سلامم..؟
لونا :سلاممممم از آشناییت خوشبختم!!
امیلی :منم!
پسره گفت :بشینید دیگه یکم دیگه استاد میاد…
لونا: باشه بخدا چیزی از تو کم نمیشه اگ ما نشینیم
امیلی چرا انقد ارومییییی؟
جین:خب حتما چون تازه باهامون آشنا شده باهوشش!
لونا:عه اره فک نکرده بودم بهش !
همه نشستن و دانش اموز های دیگه هم همینجور وارد کلاس میشدن و مینشستن تا اینکه معلم اومد وقتی اومد به همه ی ما سلام کرد و گفت یکی یکی خودمون رو معرفی کنیم همه خودشون رو معرفی مردن و زنگ تفریح خورد امروز درس نمیدادن و از فردا درس میدن معلم ها و ما باید بریم توی زنگ تفریح هایی که داریم کتاب هامون رو تحویل بگیریم و اره دیگه اینا رو جین داشت برای امیلی تو راه دفتر مدیر ک میخوان برن کتاب ها رو تحویل بگیرن گفت
و امیلی هم خیلی آروم گوش میداد (راستش امیلی وقتی تازه با کسی آشنا میشه خیلی خجالتی میشه بخاطر همین آنقدر آرومه )
امیلی:میگم
جین :بگو
امیلی:هیچی ولش کن
جین:میگم بگوووو دیگهههه
امیلی:الان ما دوستیم دیگه
جین:راستش نه !
.
.
جین میخواست حرفش رو ادامه بده که ی دفعه صدای ی نفر حرفشو قطع کرد
ی دختر با موهای مشکی و ی پسر با موهای قهوه ای پر رنگ صاف کنارش بود
مو مشکیه گفت :این کیههههه؟(با ذوق اینو گفت)
جین:به تو چه؟!!!!
_گفتم این کیههههه!؟؟!!!!
جین:دوست جدیدم امیلی میشه یکم آروم باشی لونا؟؟
ا/ت :سلامم..؟
لونا :سلاممممم از آشناییت خوشبختم!!
امیلی :منم!
پسره گفت :بشینید دیگه یکم دیگه استاد میاد…
لونا: باشه بخدا چیزی از تو کم نمیشه اگ ما نشینیم
امیلی چرا انقد ارومییییی؟
جین:خب حتما چون تازه باهامون آشنا شده باهوشش!
لونا:عه اره فک نکرده بودم بهش !
همه نشستن و دانش اموز های دیگه هم همینجور وارد کلاس میشدن و مینشستن تا اینکه معلم اومد وقتی اومد به همه ی ما سلام کرد و گفت یکی یکی خودمون رو معرفی کنیم همه خودشون رو معرفی مردن و زنگ تفریح خورد امروز درس نمیدادن و از فردا درس میدن معلم ها و ما باید بریم توی زنگ تفریح هایی که داریم کتاب هامون رو تحویل بگیریم و اره دیگه اینا رو جین داشت برای امیلی تو راه دفتر مدیر ک میخوان برن کتاب ها رو تحویل بگیرن گفت
و امیلی هم خیلی آروم گوش میداد (راستش امیلی وقتی تازه با کسی آشنا میشه خیلی خجالتی میشه بخاطر همین آنقدر آرومه )
امیلی:میگم
جین :بگو
امیلی:هیچی ولش کن
جین:میگم بگوووو دیگهههه
امیلی:الان ما دوستیم دیگه
جین:راستش نه !
.
.
۳.۳k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.