پارت3 تناسخ
از زبان ا/ت
این هانما داشت رو مخم میرفت پس یک لگد مایکی طوری زدمش بدبخ افتاد مرد😐
منم به چپم نگرفتم و رفتم
تو فکر فرو رفتم و گفتم هممم مایکی تو گنگ دختر راه نمیده باید چیکار کنم
هی ولش میخوام با مایکی و بچه ها دوست شم
داشتم راه میرفتم رسیدم معبد موساشی
او مای گاد چگونه آیا سرنوشت من را اینجا اورده(سرنوشت گوه میخوره)
ا/ت:باز تو اومدی
من:تو به من چیکار داری تو برو ادامه بده
ا/ت:😐
من:زهر مار
ا/ت:تو امروز چرا اینقدر بی اعصابی
من:گمشو بابا
خوب دیگه زر نزنیم بریم ادامه
خوب دیدم مایکی و دراکن و بچه ها اونجان
منم کرمم گرفت و با داد گفتم سلام ارتش تومان
از زبان مایکی
داشتم راجب جنگ با والهالا میگفتم تا باجی رو برگردونیم که یهو
صدای یک دخترو شنیدم
نگاه کردم دیدم همون دخترست که صبح دیدم اونجا چیکار میکنه
از زبان ا/ت
وقتی داد زدم اونا با نگاه واد فاک مانند بهم نگاه میکردم
منم گفتم :چیه خوشگل ندیدید ببینید (اعتماد به سقف که نه اعتماد به خورشیدت تو حلقم)
که یهو مایکی گفت
شرمنده گوشادم 😅
این هانما داشت رو مخم میرفت پس یک لگد مایکی طوری زدمش بدبخ افتاد مرد😐
منم به چپم نگرفتم و رفتم
تو فکر فرو رفتم و گفتم هممم مایکی تو گنگ دختر راه نمیده باید چیکار کنم
هی ولش میخوام با مایکی و بچه ها دوست شم
داشتم راه میرفتم رسیدم معبد موساشی
او مای گاد چگونه آیا سرنوشت من را اینجا اورده(سرنوشت گوه میخوره)
ا/ت:باز تو اومدی
من:تو به من چیکار داری تو برو ادامه بده
ا/ت:😐
من:زهر مار
ا/ت:تو امروز چرا اینقدر بی اعصابی
من:گمشو بابا
خوب دیگه زر نزنیم بریم ادامه
خوب دیدم مایکی و دراکن و بچه ها اونجان
منم کرمم گرفت و با داد گفتم سلام ارتش تومان
از زبان مایکی
داشتم راجب جنگ با والهالا میگفتم تا باجی رو برگردونیم که یهو
صدای یک دخترو شنیدم
نگاه کردم دیدم همون دخترست که صبح دیدم اونجا چیکار میکنه
از زبان ا/ت
وقتی داد زدم اونا با نگاه واد فاک مانند بهم نگاه میکردم
منم گفتم :چیه خوشگل ندیدید ببینید (اعتماد به سقف که نه اعتماد به خورشیدت تو حلقم)
که یهو مایکی گفت
شرمنده گوشادم 😅
۱.۷k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.