پارت34
پارت34
ویو نویسنده
که یهو رزی و دختره زدن زیر خنده و پسرا با نگاهی پر از تعجب نگاهشون میکردن
دختره. دیدی رزی گفتم این پسرا باهمن(خنده)
رزی. اره(خنده)
کوک. نونا اینجا چه خبره(تعجب)
رزی. میبینم داداش کوچولوم بالاخره رو یکی غیرتی شده(خنده)
کوک. یاااا نوناااااا
دختره. عامممم... ببخشید کوک و... اسم تو چیه؟(روبه جیمین)
جیمین. جیمین هستم،پارک جیمین
دختره. خوشبختم منم سولا هستم، لی سولا و ببخشید نمیخواستم بشینم جفت دوست پسراتون ولی رزی باور نمیکرد شما با همین
تهکوک یونمین. اها
سولهی(خواهر ته): رزی سولا کجا...(بادیدن ته ساکت شد)
ته. س.. س... سولهییی(دویید سولهی رو بغل کرد)
سولهی. ته ته(گریه)
ته. خواهر کوچولو کجا بودی نمیگی ما نگرانتیم، نمیگی بدونه تو نمیتونیم اخه چرا رفتی؟ چرا؟(گریه)
جیمین کوک جین. هااا؟(تعجب)
نامجون. بچه ها این سولهی خواهر کوچیک کوک و ی چورایی خواهر ماهم هستش
یونگی. سولهی خیلی بی معرفتی ما خواهرمون رو اینطور بزرگ نکردیم که بی خبر بره
سولهی. ببخشید ولی خودم نخواستم برم دزدیدنم بعد مدتها دیدم که رزی نونا و هوپی هیونگ اومدن منو نجات بدن
جین. پس اون شب که یهویی رفتین رفتین برای نجات ایشون؟
رزی. اااره
سولهی. ببخشید ولی اگه میشه سولهی صدام کنید
جیمین جین کوک. اوکی
ته. خب بریم بشینیم الان غذاها رو میارن
رزی. بچه سولهی، سولا میخواین بمونیم یا بریم ادامه خرید
سولهی سولا. ادامه خریددددددد
رزی. خب پس ما میریم مواظب خودتون باشید
نامجین یونمین تهکوک. باشه مواظب خودتون هم باشید
همشون باهم گفتن
رزی. خیلی خب، بریممممممم بای بای
تهکوک یونمین نامجین. بای
وقتی رزی و سولهی و سولا رفتن گارسون غذای پسرارو اورد و تقریبا بعد یک ساعت حرف زدن غذاشون تموم شد
جین. اخیشششششش
نامجون. خب همگی سیر شدین چیزی لازم ندارین حساب کنم؟
یونمین تهکوک جین. بلهههه سیر شدیم
نامی. خب من برم حساب کنم که بریم شماهم برین سوار ماشینا شین
پسرا رفتن سوار ماشینا شدن به همون ترتیب که اومدن نامجون هم بعد 10مین اومد و حرکت کردم به سمت خونه تقریبا بعد 50مین رسیدت همشون روی مبل ها ولو شدن و خریداشون رو گذاشتن سر زمین
تقریبا 10مین از اومدنشون گذشته بود که یهو...
حیح ادمینتون مردم آزار خوبیه نه😁
ویو نویسنده
که یهو رزی و دختره زدن زیر خنده و پسرا با نگاهی پر از تعجب نگاهشون میکردن
دختره. دیدی رزی گفتم این پسرا باهمن(خنده)
رزی. اره(خنده)
کوک. نونا اینجا چه خبره(تعجب)
رزی. میبینم داداش کوچولوم بالاخره رو یکی غیرتی شده(خنده)
کوک. یاااا نوناااااا
دختره. عامممم... ببخشید کوک و... اسم تو چیه؟(روبه جیمین)
جیمین. جیمین هستم،پارک جیمین
دختره. خوشبختم منم سولا هستم، لی سولا و ببخشید نمیخواستم بشینم جفت دوست پسراتون ولی رزی باور نمیکرد شما با همین
تهکوک یونمین. اها
سولهی(خواهر ته): رزی سولا کجا...(بادیدن ته ساکت شد)
ته. س.. س... سولهییی(دویید سولهی رو بغل کرد)
سولهی. ته ته(گریه)
ته. خواهر کوچولو کجا بودی نمیگی ما نگرانتیم، نمیگی بدونه تو نمیتونیم اخه چرا رفتی؟ چرا؟(گریه)
جیمین کوک جین. هااا؟(تعجب)
نامجون. بچه ها این سولهی خواهر کوچیک کوک و ی چورایی خواهر ماهم هستش
یونگی. سولهی خیلی بی معرفتی ما خواهرمون رو اینطور بزرگ نکردیم که بی خبر بره
سولهی. ببخشید ولی خودم نخواستم برم دزدیدنم بعد مدتها دیدم که رزی نونا و هوپی هیونگ اومدن منو نجات بدن
جین. پس اون شب که یهویی رفتین رفتین برای نجات ایشون؟
رزی. اااره
سولهی. ببخشید ولی اگه میشه سولهی صدام کنید
جیمین جین کوک. اوکی
ته. خب بریم بشینیم الان غذاها رو میارن
رزی. بچه سولهی، سولا میخواین بمونیم یا بریم ادامه خرید
سولهی سولا. ادامه خریددددددد
رزی. خب پس ما میریم مواظب خودتون باشید
نامجین یونمین تهکوک. باشه مواظب خودتون هم باشید
همشون باهم گفتن
رزی. خیلی خب، بریممممممم بای بای
تهکوک یونمین نامجین. بای
وقتی رزی و سولهی و سولا رفتن گارسون غذای پسرارو اورد و تقریبا بعد یک ساعت حرف زدن غذاشون تموم شد
جین. اخیشششششش
نامجون. خب همگی سیر شدین چیزی لازم ندارین حساب کنم؟
یونمین تهکوک جین. بلهههه سیر شدیم
نامی. خب من برم حساب کنم که بریم شماهم برین سوار ماشینا شین
پسرا رفتن سوار ماشینا شدن به همون ترتیب که اومدن نامجون هم بعد 10مین اومد و حرکت کردم به سمت خونه تقریبا بعد 50مین رسیدت همشون روی مبل ها ولو شدن و خریداشون رو گذاشتن سر زمین
تقریبا 10مین از اومدنشون گذشته بود که یهو...
حیح ادمینتون مردم آزار خوبیه نه😁
۴.۳k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.