ازدواج اجباری پارت 57
#ازدواج_اجباری
پارت 57
ات : ی...یعنی چی ؟
یونا: از اول درستشون کن
ات : چیه ؟
فککردی
من مسخرتم ؟
هی بندازی زمین فک میکنی برات درست میکنم؟
چیه؟
به شوهرت میگی
بیاد منو کتک بزنه ؟
اره بیاد
چون من حاظرم کتک بخورم ( باداد )
من فقط خدمتکار شخصیتم
با این کارا
شعور و شخصیت خودتو نشون میدی
زنیکه بی مصرف
یونا : جیمین..حق..حق..ببین
جیمین : یونا راست میگه
حق با اونه
نباید میکردی اون کارو
یونا : حق..تو از اون دفاع میکنی دیگه
جیمین عصبانی شد
و بلند شد
یونا هم بلند شد ..
جیمین : میدونی چقدر زبون نفهمی ؟
میفهمی من چی میگم
یونا : تو عاشق اون شدی
جیمین یه سیلی به یونا زد ( دلتون خنک شد ؟😌😚)
یونا سریع رفت بالا
جیمین : تو امگمشو بیا اتاق من
ات : م ..من ؟
جیمین : لخت شو
ات : چ..چرا...میشه من برم
جیمین اومد سمت ات
لباساشو ج..ر داد
ویو ات :
بدون هیچ مکثی د..یک گندشو واردم کرد
ات : ع..عاح..نکن...درد...داره
جیمین : باید ددی صدام کنی ؟
نمیدونی ؟
ات : حق..حق..
جیمین ظربه هاشو بیشتر میکرد
جیمین : داگی شو
ات : چ..چی؟
جیمین : گفتم داگی شو
ویو ات :
یک ساعت گذشت
و کارشو تموم کرد
همینطوری ولم کرد رو تخت
و گفت گمشو برو دوش بگیر
یه حسی داشتم
شکم درد بود ..
ولی با خودم گفتم حتما بخاطر رابطه است
رفتم دوش گرفتم
و رو تختی رو داشتم میبردم که بشورم
دیدم جیمیناومد تو درم بست ..
ات : ب...بله؟
جیمین : کاری که الان باهات کردمو به کسی بگی من میدونم با تو ..
ات :
جیمین : فهمیدی
ات: عوققق.
ویوجیمین :
دیدم حالش بهم خورد سریع رفت تو حموم ( به به حاملست 😌 شایدم نباشه 🗿)
پارت 57
ات : ی...یعنی چی ؟
یونا: از اول درستشون کن
ات : چیه ؟
فککردی
من مسخرتم ؟
هی بندازی زمین فک میکنی برات درست میکنم؟
چیه؟
به شوهرت میگی
بیاد منو کتک بزنه ؟
اره بیاد
چون من حاظرم کتک بخورم ( باداد )
من فقط خدمتکار شخصیتم
با این کارا
شعور و شخصیت خودتو نشون میدی
زنیکه بی مصرف
یونا : جیمین..حق..حق..ببین
جیمین : یونا راست میگه
حق با اونه
نباید میکردی اون کارو
یونا : حق..تو از اون دفاع میکنی دیگه
جیمین عصبانی شد
و بلند شد
یونا هم بلند شد ..
جیمین : میدونی چقدر زبون نفهمی ؟
میفهمی من چی میگم
یونا : تو عاشق اون شدی
جیمین یه سیلی به یونا زد ( دلتون خنک شد ؟😌😚)
یونا سریع رفت بالا
جیمین : تو امگمشو بیا اتاق من
ات : م ..من ؟
جیمین : لخت شو
ات : چ..چرا...میشه من برم
جیمین اومد سمت ات
لباساشو ج..ر داد
ویو ات :
بدون هیچ مکثی د..یک گندشو واردم کرد
ات : ع..عاح..نکن...درد...داره
جیمین : باید ددی صدام کنی ؟
نمیدونی ؟
ات : حق..حق..
جیمین ظربه هاشو بیشتر میکرد
جیمین : داگی شو
ات : چ..چی؟
جیمین : گفتم داگی شو
ویو ات :
یک ساعت گذشت
و کارشو تموم کرد
همینطوری ولم کرد رو تخت
و گفت گمشو برو دوش بگیر
یه حسی داشتم
شکم درد بود ..
ولی با خودم گفتم حتما بخاطر رابطه است
رفتم دوش گرفتم
و رو تختی رو داشتم میبردم که بشورم
دیدم جیمیناومد تو درم بست ..
ات : ب...بله؟
جیمین : کاری که الان باهات کردمو به کسی بگی من میدونم با تو ..
ات :
جیمین : فهمیدی
ات: عوققق.
ویوجیمین :
دیدم حالش بهم خورد سریع رفت تو حموم ( به به حاملست 😌 شایدم نباشه 🗿)
۱۵.۳k
۱۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.