Oneshot
"MINSUNG"
چشمانش را در میان جمعیت چرخاند و لحظهای متوقف شد.
در میان آن انبوه جمعیتی که اصطلاحا حاضرن خودشون رو فداش کنن ، چشمای اون کسی رو که واقعا اینطور بود دید.
چشمهایی آشنا.
چشمهایی ستارهای.
چشمهایی درخشان.
چشمهایی متعلق به فردی که زندگیش بود.
اون چشمای قهوهای تیرهای که به لبلعلی میرسیدند که از هر شرابی بیشتر مستش میکرد و اونو به جنون میرسوند .
براش مهم نبود چند نفر دارن نگاهش میکنن تنها چیزی که در این لحظه میخواست بوسیدن لبهای اون بود.
بوسیدن لبای قرمزی که میخواست کبودشون کنه.
بوسیدن لبای رنگ شرابی پسر روبهروش تنها چیزی بود که بهش فکر میکرد.
پس
این هوس و جنون رو با قرار دادن لب هاش روی لب های پسر مورد علاقش خاموش کرد .
-The end:)
چشمانش را در میان جمعیت چرخاند و لحظهای متوقف شد.
در میان آن انبوه جمعیتی که اصطلاحا حاضرن خودشون رو فداش کنن ، چشمای اون کسی رو که واقعا اینطور بود دید.
چشمهایی آشنا.
چشمهایی ستارهای.
چشمهایی درخشان.
چشمهایی متعلق به فردی که زندگیش بود.
اون چشمای قهوهای تیرهای که به لبلعلی میرسیدند که از هر شرابی بیشتر مستش میکرد و اونو به جنون میرسوند .
براش مهم نبود چند نفر دارن نگاهش میکنن تنها چیزی که در این لحظه میخواست بوسیدن لبهای اون بود.
بوسیدن لبای قرمزی که میخواست کبودشون کنه.
بوسیدن لبای رنگ شرابی پسر روبهروش تنها چیزی بود که بهش فکر میکرد.
پس
این هوس و جنون رو با قرار دادن لب هاش روی لب های پسر مورد علاقش خاموش کرد .
-The end:)
۵۰۲
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.