(خاطره)(تکپارتی)( درخواستی)
از خواب بیدار شد مثل همیشه صورت از رنگ رفته و لب های خشک رو میدید
حالش خوب نبود و روز به روز بدتر و بدتر میشد
اروم شروع کرد به نوازش کردنش که چشماشو باز کرد و لبخندی زد ......
بعد از صبحانه رو کرد به نامجون و گفت
+نامجون میشه منو یک بار دیگه ببری کنار دریا؟
نامجون با کمی مکث جواب داد
_اگه واقعا میخوای بریم اماده شیم
.......
روی ویلچر تا دم ماشین ا.ت رو برد و بغلش کرد و گذاشت داخل ماشین
خودشم سوار شد بعد چندی رانندگی به لب ساحل جایی که ا.ت و نامجون با هم اشنا شده بودند توقف کردن
بازم هم نامجون به ا.ت کمک کرد تا روی نیمک بشینه
.......
همونطور که ا.ت توی بغلش بود گفت
+نامجون یادته بهم گفتی میتونی ارزومو برآورده کنی؟
نامجون سری به نشونه ی تایید تکون داد
+خب ارزوم اینه ....بعد از اینکه من رفتم زندگی خوبی رو برای خودت بسازی لطفا .........
بعد از حرف ش اروم چشماشو روی هم میذاره
بدنی که گرمی کمی داشت از اون لحظه به بعدی همون گرمی رو هم از دست داد
در حالی که از گوشه چشم نامجون اشکاش جاری میشدت بوسه ای اروم به سر ا.ت میزنه
_تو سختی زیادی کشیدی
ازت خواهش میکنم درد هایی که توی قلبت داری رو فراموش کن راحت بخواب ....
ولی ....ولی این نامردیه چرا تمام کسایی که دوستشون دارم منو تنها میذارن؟.........(گریه)
《کسی از دنیا میره و کسی متولد میشه این عادیه ولی چرا اونایی که میرنو خاطره میشن تحمل مون برای از دست دادنشون سخته ؟》.
_________________________
خیلی چرت شد نهایت تلاشم همین بود اخه خیلی وقت بود درخواست کردین من الان نوشتم
دیگه به بزرگی خودتون ببخشید
ممنون میشم نظر هم بدین
حالش خوب نبود و روز به روز بدتر و بدتر میشد
اروم شروع کرد به نوازش کردنش که چشماشو باز کرد و لبخندی زد ......
بعد از صبحانه رو کرد به نامجون و گفت
+نامجون میشه منو یک بار دیگه ببری کنار دریا؟
نامجون با کمی مکث جواب داد
_اگه واقعا میخوای بریم اماده شیم
.......
روی ویلچر تا دم ماشین ا.ت رو برد و بغلش کرد و گذاشت داخل ماشین
خودشم سوار شد بعد چندی رانندگی به لب ساحل جایی که ا.ت و نامجون با هم اشنا شده بودند توقف کردن
بازم هم نامجون به ا.ت کمک کرد تا روی نیمک بشینه
.......
همونطور که ا.ت توی بغلش بود گفت
+نامجون یادته بهم گفتی میتونی ارزومو برآورده کنی؟
نامجون سری به نشونه ی تایید تکون داد
+خب ارزوم اینه ....بعد از اینکه من رفتم زندگی خوبی رو برای خودت بسازی لطفا .........
بعد از حرف ش اروم چشماشو روی هم میذاره
بدنی که گرمی کمی داشت از اون لحظه به بعدی همون گرمی رو هم از دست داد
در حالی که از گوشه چشم نامجون اشکاش جاری میشدت بوسه ای اروم به سر ا.ت میزنه
_تو سختی زیادی کشیدی
ازت خواهش میکنم درد هایی که توی قلبت داری رو فراموش کن راحت بخواب ....
ولی ....ولی این نامردیه چرا تمام کسایی که دوستشون دارم منو تنها میذارن؟.........(گریه)
《کسی از دنیا میره و کسی متولد میشه این عادیه ولی چرا اونایی که میرنو خاطره میشن تحمل مون برای از دست دادنشون سخته ؟》.
_________________________
خیلی چرت شد نهایت تلاشم همین بود اخه خیلی وقت بود درخواست کردین من الان نوشتم
دیگه به بزرگی خودتون ببخشید
ممنون میشم نظر هم بدین
۱۱.۲k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.