بیبی گرل من
#بیبی_گرل_من
P13
لبخند کمرنگی بهش زدم
رز : چطوره
هیونجین : افتضاح
رز : واقعا
اخم کوچیکی کرد
هیونجین : هوم من میرم توعم بیا غذاتو بخور خروس جنگی
رز : هی چرا اینجوری حرف میزنی
هیونجین : چجوری
رز : بی ادب شدی..
هیونجین : انگار خودت خیلی با ادبی
رز : آیش..برو کنار اصن
اول از من رفت
یکم مبخواسنم رومخش باشم.
ویو رز :
اومدم پایین که دیدم دوستاش دارن سریال نگا میکنن متوجه من نشدن منم رفتم آشپز خونه و غذایی که برام نگه داشته شده بود رو داشتم میخوردم
باید به هیونجین بگم که کیفمو پیدا کنه حداقل گوشیمو
اونم وارد آشپز خونه شد و از پارچ به لیوانش آب پر کرد
رز : ميگم..
هیونجین : هوم؟
رز : میتونی...گوشیمو پیدا کنی..؟
هیونجین : نیاز به پیدا کردن نیست پیش خودمه
خوشحال شدم و همینطور ذوق کردم
رز :ميشه بدیشش
هیونجین : چرا؟
رز :چرا نداره که...
هیونجین : تا وقتی که اینجایی پیش من میمونه
رز : یااا معلوم نیست چقدرقراره این جهنم بمونم...تا اون موقع بدون گوشی میمیرم
هیونجین : نقاشیاتو بشین بکش
رز : طراحیامو دیدی؟
هیونجین : هه فکر میکنی بیکارم بشینم چند خط تورو تماشا کنم؟
لیوانشو برداشت و رفت
رز : عوضی...
بعد از خوردن غذام نگاهی بهشون کردم که غرق سریال بودن جز هیون که داشت گوشیشو نگاه میکرد آروم از پشت رفتم تا بترسونمش
همین که دستامو روی شونش گذاشتم صدایی دراوردم
با چهره پوکر شده و مسخره مانند گفت
هیونجین : وای خیلیییی ترسیدم🗿
رز : گوشیمو بدههه
هیونجین : آدم باش..وقتی گفتم نميشه یعنی نمیشه
فلبکس : داریم سریال نگاه میکنیمااا ساکت شید
رز : به این پرپری بگو گوشیمو بده
هیونجین: هه پرپری؟ خودت میدونی چجوری ای خانم کوتاه
رز : یااا....
لبخند شیطونی زد
هیونجین : زیاده روی نکن رز یهودی دیدی یه کاری کردم چند ماه نتونی راه بری
منظوره حرفش رو فهمیدی فقط به روی خودت نیاوردی که همه پسرا داشتن به حرفش میخندیدن خودشم لبخند شیطانی داشت
رز : اصلا به راست ترین نقطه چپم
و بعد از پله ها بالا رفتم
جونگین : حرفت زيادم خوب نبود هیونگ
هیونجین : مگه دروغه؟ اکه زیاده روی کنه ناکارش میکنم
سونگمین : حتما خیلی خجالت کشیده
هیونجین : بیخیال
وارد اتاق شدم و درشو محکم کوبیدم
لعنتی منو جلو 7 تا پسر خراب کرد... بغض کرده بودم...چرا اینکارو کرد...
روی تخت دراز کشیدم و سعی کردم بهش فکر نکنم اما مگه میشه؟؟
ویو هیونجین.:
P13
لبخند کمرنگی بهش زدم
رز : چطوره
هیونجین : افتضاح
رز : واقعا
اخم کوچیکی کرد
هیونجین : هوم من میرم توعم بیا غذاتو بخور خروس جنگی
رز : هی چرا اینجوری حرف میزنی
هیونجین : چجوری
رز : بی ادب شدی..
هیونجین : انگار خودت خیلی با ادبی
رز : آیش..برو کنار اصن
اول از من رفت
یکم مبخواسنم رومخش باشم.
ویو رز :
اومدم پایین که دیدم دوستاش دارن سریال نگا میکنن متوجه من نشدن منم رفتم آشپز خونه و غذایی که برام نگه داشته شده بود رو داشتم میخوردم
باید به هیونجین بگم که کیفمو پیدا کنه حداقل گوشیمو
اونم وارد آشپز خونه شد و از پارچ به لیوانش آب پر کرد
رز : ميگم..
هیونجین : هوم؟
رز : میتونی...گوشیمو پیدا کنی..؟
هیونجین : نیاز به پیدا کردن نیست پیش خودمه
خوشحال شدم و همینطور ذوق کردم
رز :ميشه بدیشش
هیونجین : چرا؟
رز :چرا نداره که...
هیونجین : تا وقتی که اینجایی پیش من میمونه
رز : یااا معلوم نیست چقدرقراره این جهنم بمونم...تا اون موقع بدون گوشی میمیرم
هیونجین : نقاشیاتو بشین بکش
رز : طراحیامو دیدی؟
هیونجین : هه فکر میکنی بیکارم بشینم چند خط تورو تماشا کنم؟
لیوانشو برداشت و رفت
رز : عوضی...
بعد از خوردن غذام نگاهی بهشون کردم که غرق سریال بودن جز هیون که داشت گوشیشو نگاه میکرد آروم از پشت رفتم تا بترسونمش
همین که دستامو روی شونش گذاشتم صدایی دراوردم
با چهره پوکر شده و مسخره مانند گفت
هیونجین : وای خیلیییی ترسیدم🗿
رز : گوشیمو بدههه
هیونجین : آدم باش..وقتی گفتم نميشه یعنی نمیشه
فلبکس : داریم سریال نگاه میکنیمااا ساکت شید
رز : به این پرپری بگو گوشیمو بده
هیونجین: هه پرپری؟ خودت میدونی چجوری ای خانم کوتاه
رز : یااا....
لبخند شیطونی زد
هیونجین : زیاده روی نکن رز یهودی دیدی یه کاری کردم چند ماه نتونی راه بری
منظوره حرفش رو فهمیدی فقط به روی خودت نیاوردی که همه پسرا داشتن به حرفش میخندیدن خودشم لبخند شیطانی داشت
رز : اصلا به راست ترین نقطه چپم
و بعد از پله ها بالا رفتم
جونگین : حرفت زيادم خوب نبود هیونگ
هیونجین : مگه دروغه؟ اکه زیاده روی کنه ناکارش میکنم
سونگمین : حتما خیلی خجالت کشیده
هیونجین : بیخیال
وارد اتاق شدم و درشو محکم کوبیدم
لعنتی منو جلو 7 تا پسر خراب کرد... بغض کرده بودم...چرا اینکارو کرد...
روی تخت دراز کشیدم و سعی کردم بهش فکر نکنم اما مگه میشه؟؟
ویو هیونجین.:
۱۲.۳k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.