part ²³💕🐻فصل دوم
شب //
کاترین « توی اینه استایلم رو چک کردم و بعد از اینکه مطمئن شدم خوبه از اتاقم خارج شدم... دادستان تاکید کرده بود هممون یه لباس پوشیده بپوشیم... علل خصوص من! یه تیشرت سفید با طرح تدی پوشیده بودم و اونو با یه شلوار اسلش ابی و اور کت ابی نفتی ست کرده بودم... از پله ها پایین اومدم و با دیدن استایل بچه ها سوتی کشیدم... جدا از اینکه تیم خوبی بودیم پسرا و دخترا خیلی جذاب بودن و اگه کیم کراشم نبود یقینا روی کوک و جونگ سوک کراش میزدم... جوری یه تیپ مشکی خفن زده بود و موهای کوتاهش بدجور جذابش کرده بود... جورج یه کت خطی آبی پوشیده بود و خیلی ریلکس مشغول خوردن قهوه اش بود...
کوک « با اومدن تهیونگ و فرمانده ها به استقبالشون رفتیم و بعد از اون جلسه ای که هممون انتظارش رو میکشیدیم آغاز شد!
تهیونگ « علت اینکه خواستم همگی اینجا جمع بشید این بود که اخیرا متوجه شدم تیم مورد نظر فردا شب یه مهمونی دارن که تمام شریک ها و البته رئیس یا همون پروانه سیاه در اون مهمونی شرکت میکنن و میخوام ضربه نهایی رو فردا شب بهشون بزنیم! افسر لارا و کاترین همراه کوک مامور انجام این عملیات هستن!
کوک « اما اون پسره مو سفید کاترین رو میشناسه... یقینا همه ما رو میشناسن... چطور میخواهی مخفیانه بریم اونجا؟
تهیونگ « مهمونی بالماسکه ! فردا شب شما رو با یه ماشین اسکورت شده میفرستم به محل مهمونی! اونجا کاترین خواهر کوک و لارا همسرشه!
کاترین « حتما باید نسبتی داشته باشیم؟
تهیونگ « به نظرت تو یه مهمونی با وجود اون همه مرد خطرناک و هوس باز تو تنها باشی بد نیست؟
کاترین « بله درست میفرمایید...
_نگاه تند و تیز تهیونگ بهش بفهموند که باید لال مونی بگیره و حرف گوش کنه! قرار بود چهره پروانه سیاه رو شناسایی کنن و بفهمن پشت پرده این گروه پر رمز و راز چیه! کل تایم جلسه رو کاترین چرت میزد و اصلا براش مهم نبود... این اخلاق بدش رو برای تمام جلسه ها داشت... بالاخره پایان جلسه رسید و شاد و شنگول فرمانده ها رو بدرقه کرد و خیلی سوسکی به خیال اینکه میتونه بره بخوابه به طرف پله ها رفت اما ...
_جایی تشریف میبرین لیدی؟
کاترین « با شنیدن صدای پر از شیطنت کوک نفهمیدم چطور برگشتم سمتش و جلوی دهنش رو گرفتم
کاترین « کوک محض رضای خدا دو دقیقه ادم باش بزار برم بکپم
کوک « الان وقت کپیدن نیست... پاشو بیا دادستان گفت کارمون داره
کاترین « خوابم میادددد... خودت برو
کوک « باشه پس خودت جواب دادستان رو بده
کاترین « باشه بابا... اصلا برو بهش بگو.. به خیال اینکه کوک کوتاه اومده به طرف اتاقم رفتم و خودم رو پرت کردم روی تخت! اما همین که چشمام رو بستم در اتاق باز شد
به ترتیب
استایل
کاترین
جوری
جورج
جونگ سوک
لونا
کوک
ته
لارا
کاترین « توی اینه استایلم رو چک کردم و بعد از اینکه مطمئن شدم خوبه از اتاقم خارج شدم... دادستان تاکید کرده بود هممون یه لباس پوشیده بپوشیم... علل خصوص من! یه تیشرت سفید با طرح تدی پوشیده بودم و اونو با یه شلوار اسلش ابی و اور کت ابی نفتی ست کرده بودم... از پله ها پایین اومدم و با دیدن استایل بچه ها سوتی کشیدم... جدا از اینکه تیم خوبی بودیم پسرا و دخترا خیلی جذاب بودن و اگه کیم کراشم نبود یقینا روی کوک و جونگ سوک کراش میزدم... جوری یه تیپ مشکی خفن زده بود و موهای کوتاهش بدجور جذابش کرده بود... جورج یه کت خطی آبی پوشیده بود و خیلی ریلکس مشغول خوردن قهوه اش بود...
کوک « با اومدن تهیونگ و فرمانده ها به استقبالشون رفتیم و بعد از اون جلسه ای که هممون انتظارش رو میکشیدیم آغاز شد!
تهیونگ « علت اینکه خواستم همگی اینجا جمع بشید این بود که اخیرا متوجه شدم تیم مورد نظر فردا شب یه مهمونی دارن که تمام شریک ها و البته رئیس یا همون پروانه سیاه در اون مهمونی شرکت میکنن و میخوام ضربه نهایی رو فردا شب بهشون بزنیم! افسر لارا و کاترین همراه کوک مامور انجام این عملیات هستن!
کوک « اما اون پسره مو سفید کاترین رو میشناسه... یقینا همه ما رو میشناسن... چطور میخواهی مخفیانه بریم اونجا؟
تهیونگ « مهمونی بالماسکه ! فردا شب شما رو با یه ماشین اسکورت شده میفرستم به محل مهمونی! اونجا کاترین خواهر کوک و لارا همسرشه!
کاترین « حتما باید نسبتی داشته باشیم؟
تهیونگ « به نظرت تو یه مهمونی با وجود اون همه مرد خطرناک و هوس باز تو تنها باشی بد نیست؟
کاترین « بله درست میفرمایید...
_نگاه تند و تیز تهیونگ بهش بفهموند که باید لال مونی بگیره و حرف گوش کنه! قرار بود چهره پروانه سیاه رو شناسایی کنن و بفهمن پشت پرده این گروه پر رمز و راز چیه! کل تایم جلسه رو کاترین چرت میزد و اصلا براش مهم نبود... این اخلاق بدش رو برای تمام جلسه ها داشت... بالاخره پایان جلسه رسید و شاد و شنگول فرمانده ها رو بدرقه کرد و خیلی سوسکی به خیال اینکه میتونه بره بخوابه به طرف پله ها رفت اما ...
_جایی تشریف میبرین لیدی؟
کاترین « با شنیدن صدای پر از شیطنت کوک نفهمیدم چطور برگشتم سمتش و جلوی دهنش رو گرفتم
کاترین « کوک محض رضای خدا دو دقیقه ادم باش بزار برم بکپم
کوک « الان وقت کپیدن نیست... پاشو بیا دادستان گفت کارمون داره
کاترین « خوابم میادددد... خودت برو
کوک « باشه پس خودت جواب دادستان رو بده
کاترین « باشه بابا... اصلا برو بهش بگو.. به خیال اینکه کوک کوتاه اومده به طرف اتاقم رفتم و خودم رو پرت کردم روی تخت! اما همین که چشمام رو بستم در اتاق باز شد
به ترتیب
استایل
کاترین
جوری
جورج
جونگ سوک
لونا
کوک
ته
لارا
۱۴۳.۸k
۰۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.