پارت66
#پارت66
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
همونطور که دکمه های مانتوشو باز میکرد به پلاستیکی که گوشه ی تخت بود اشاره کرد و گفت :
_ فک کنم اینه
چنگی به پلاستیک زدم و همشو ریختم روی تخت ؛ با دیدن رنگ مشکی و زرشکی که خیلی دوسداشتم دست بردم و ست مشکیشو برداشتم
به طرفش گرفتم و گفتم:
+ اینارو بپوش برام
با چشمای گرد شده نگام کرد که خمار لب زدم:
+ رقص بلدی؟!
_ تا حدودی آره
+ اینارو بپوش تا بهت بگم
دامن کوتاهی که براش خریده بودم رو پرت کردم زمین و
به سمت ضبطم رفتم و آهنگ عربی ضربتی پلی کردم
دست به سینه نگاش کردم و به لباسایی که تو دستش بود اشاره ای کردم
+ میپوشی یا نه؟
میدونستم جرعت نداره روحرفم حرف بزنه ؛ از ترس جونشم که شده بود انجام میداد
یکی کی لباساشو درآورد و گفت:
_چشماتو ببند
مشخص بود که خبلی عصبیه که داره اینجوری صحبت میکنه ، برای هیجان بیشتر چشمامو بستم و بعد از چند ثانیه بازش کردم
با دیدنش از خود بیخود شده بودم .دامن کوتاهی که پوشیده بود خیلی بهش میومد
صدای آهنگو زیاد کردم و گفتم:
+ عربی برقص
به سختی زبون باز کرد و گفت:
_ من....بلد...نیستم
#دخترکوچولویمن👧🏻💧
همونطور که دکمه های مانتوشو باز میکرد به پلاستیکی که گوشه ی تخت بود اشاره کرد و گفت :
_ فک کنم اینه
چنگی به پلاستیک زدم و همشو ریختم روی تخت ؛ با دیدن رنگ مشکی و زرشکی که خیلی دوسداشتم دست بردم و ست مشکیشو برداشتم
به طرفش گرفتم و گفتم:
+ اینارو بپوش برام
با چشمای گرد شده نگام کرد که خمار لب زدم:
+ رقص بلدی؟!
_ تا حدودی آره
+ اینارو بپوش تا بهت بگم
دامن کوتاهی که براش خریده بودم رو پرت کردم زمین و
به سمت ضبطم رفتم و آهنگ عربی ضربتی پلی کردم
دست به سینه نگاش کردم و به لباسایی که تو دستش بود اشاره ای کردم
+ میپوشی یا نه؟
میدونستم جرعت نداره روحرفم حرف بزنه ؛ از ترس جونشم که شده بود انجام میداد
یکی کی لباساشو درآورد و گفت:
_چشماتو ببند
مشخص بود که خبلی عصبیه که داره اینجوری صحبت میکنه ، برای هیجان بیشتر چشمامو بستم و بعد از چند ثانیه بازش کردم
با دیدنش از خود بیخود شده بودم .دامن کوتاهی که پوشیده بود خیلی بهش میومد
صدای آهنگو زیاد کردم و گفتم:
+ عربی برقص
به سختی زبون باز کرد و گفت:
_ من....بلد...نیستم
۱.۸k
۱۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.