my mafia
پارت: ۵
ویو کوک
اما نمیتونست راه بره افتاد زمین و بغضش شکست....بلند بلند گریه میکرد
اون لحظه احساس کردم قلبم آتیش گرفته....ماشینو خاموش کردم و ازش پیاده شدم
رفتم سمتش و دستم رو روی شونش گذاشتم با دستم که روی شونه اش قرار گرفت جیغ بلندی زد و خودشو کشید سمت دیوار
-هی....منم
+ج...جناب جئون شما....ای...اینجا چی...چیکار دارید؟
-تعقیبت کردم....این چه حالیه؟
+هیچی....چیز خاصی....
☆ا.تتتتتتتتتتت
ویو کوک
اما نمیتونست راه بره افتاد زمین و بغضش شکست....بلند بلند گریه میکرد
اون لحظه احساس کردم قلبم آتیش گرفته....ماشینو خاموش کردم و ازش پیاده شدم
رفتم سمتش و دستم رو روی شونش گذاشتم با دستم که روی شونه اش قرار گرفت جیغ بلندی زد و خودشو کشید سمت دیوار
-هی....منم
+ج...جناب جئون شما....ای...اینجا چی...چیکار دارید؟
-تعقیبت کردم....این چه حالیه؟
+هیچی....چیز خاصی....
☆ا.تتتتتتتتتتت
۱.۴k
۲۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.