ماه انتقام ( part 11 )
تا اینکه یهو در باز شد .
" ویو جونگ کوک "
به در محکم زدم و در باز شد ! به طرف اون فرد رفتم و باهاش درگیر شدم .
( نویسنده : مَرده رو انداخت زمین و روش نشست " حالا تو منحرف نشی چی میشه 😄" به قول حامد اهنگی عرض من چیز دیگریست )
؟ : میبینم خودت با پای خودت اومدی .
جونگ کوک : خفه شوو مردک عوضی ( محکم زد تو صورتش که باعث خون صورت اون از نقاب بزنه بیرون ) جونگ کوک : اوه اوه فکر کنم دکتر لازم شدی . ( پوزخند )
"ویو هانول "
هانول : نگهش دار . نقابش رو از روی صورتش برداشتم و همین جوری مونده بودم . تهیونگ : سَ..لام( پوزخند ) جونگ کوک و هانول : تهیونگ !
تهیونگ : چی شد ؟ فکرش هم نمیکردید من باشم ، نه ؟ جونگ کوک : خیانت کار ( محکم پنج تا مشت زد به صورتش )
میخواست ششمین مشتش رو بزنه که نذاشتم .
هانول : جونگ کوک ! تمومش...
تهیونگ : صبر کن شما ها هنوز یه چیزیو نمیدونید ( پوزخند ) جونگ کوک : هنوزم داره حرف میزنه حرومزاده ( مشتش رو اورد بالا ) هانول : صبر کن ، چی ؟ تهیونگ : ویدیو دوربین مداربسته ویرایش کردم ، اصلیش پیش خودمه ( خنده ریز ) جونگ کوک رو هل دادم و خودم یقهاش رو گرفتم . هانول : عوضی منو نگاه کن ، اصلیش کجاست ؟ تهیونگ : تو جیبَمه
فلش رو از تو جیبش برداشتم و بلند شدم ، تو چشمام زل زدم . هانول : جونگ کوک ببندش .
کوک ، تهیونگ و همدستش رو به صندلی محکم بست .
کنارم رو مبل نشست ؛ فلش رو لپ تاپ زدم و ویدیو رو پلی کردم .
<ویدیو = 29 اپریل >
"ویو تهیونگ"
سوآ : آه خواهش میکنم به من رحم کن ، تو رو خدا یکی کمکم کنه !
(نقابش رو در میاره)
تهیونگ : میخوای بیارمت بالا ؟ سوآ : هرکاری بخوای برات انجام میدم یا هر چی بخوای بهت میدم ، خواهش میکنم منو نداز پایین ، خواهش میکنم ( گریه )
تهیونگ : خیله خب ، خوب بخوابی کوچولو ، سوآ : نهههههه ( جیغ )
(سوآ رو ول کرد ولی دوباره گرفت و کشوندش بالا ) سوآ : آه نقش بازی کردن اصلا به من نیومده ! تهیونگ : نه عشقم ، خیلی هم قشنگ بازی میکنی ( لبخند ) دستم رو دور کمرش گذاشتم و بوسیدمش .
< پایان ویدیو >
جونگ کوک خیلی عصبانی بود ولی میتونستم بغضی رو داخل چشمام ببینم . جونگ کوک : مرتیکه فا*کی
به طرفش رفت و با پاهاش هلش داد . ( با صندلی محکم افتاد زمین ) هانول : هی جونگ کوک ، آروم باش ( بغض )
جونگ کوک : چطور میتونم آروم باشم ، ( داد ) این عوضی از پشت بهم خنجر زد و.........و دوست دخترم بهم خیانت کرد . ( بغض ) دستم رو روی صورتش گذاشتم و اشک هاش رو پاک کردم . هانول : درکت میکنم ولی بیا طبق قانون پیش بریم .
" ویو جونگ کوک "
تو چشمام نگاه کردم و لبخند زدم ، اون واقعا یه فرشتهاس :)
دنبال گوشیم گشتم تا به پلیس زنگ بزنم که صدای در زدن اومد .
هانول : تو به پلیس زنگ بزن ، حتما همسایه بغلیه به خاطر سر و صدا اومده .
رفت در رو باز کرد . هانول : سوآ....
" ویو جونگ کوک "
به در محکم زدم و در باز شد ! به طرف اون فرد رفتم و باهاش درگیر شدم .
( نویسنده : مَرده رو انداخت زمین و روش نشست " حالا تو منحرف نشی چی میشه 😄" به قول حامد اهنگی عرض من چیز دیگریست )
؟ : میبینم خودت با پای خودت اومدی .
جونگ کوک : خفه شوو مردک عوضی ( محکم زد تو صورتش که باعث خون صورت اون از نقاب بزنه بیرون ) جونگ کوک : اوه اوه فکر کنم دکتر لازم شدی . ( پوزخند )
"ویو هانول "
هانول : نگهش دار . نقابش رو از روی صورتش برداشتم و همین جوری مونده بودم . تهیونگ : سَ..لام( پوزخند ) جونگ کوک و هانول : تهیونگ !
تهیونگ : چی شد ؟ فکرش هم نمیکردید من باشم ، نه ؟ جونگ کوک : خیانت کار ( محکم پنج تا مشت زد به صورتش )
میخواست ششمین مشتش رو بزنه که نذاشتم .
هانول : جونگ کوک ! تمومش...
تهیونگ : صبر کن شما ها هنوز یه چیزیو نمیدونید ( پوزخند ) جونگ کوک : هنوزم داره حرف میزنه حرومزاده ( مشتش رو اورد بالا ) هانول : صبر کن ، چی ؟ تهیونگ : ویدیو دوربین مداربسته ویرایش کردم ، اصلیش پیش خودمه ( خنده ریز ) جونگ کوک رو هل دادم و خودم یقهاش رو گرفتم . هانول : عوضی منو نگاه کن ، اصلیش کجاست ؟ تهیونگ : تو جیبَمه
فلش رو از تو جیبش برداشتم و بلند شدم ، تو چشمام زل زدم . هانول : جونگ کوک ببندش .
کوک ، تهیونگ و همدستش رو به صندلی محکم بست .
کنارم رو مبل نشست ؛ فلش رو لپ تاپ زدم و ویدیو رو پلی کردم .
<ویدیو = 29 اپریل >
"ویو تهیونگ"
سوآ : آه خواهش میکنم به من رحم کن ، تو رو خدا یکی کمکم کنه !
(نقابش رو در میاره)
تهیونگ : میخوای بیارمت بالا ؟ سوآ : هرکاری بخوای برات انجام میدم یا هر چی بخوای بهت میدم ، خواهش میکنم منو نداز پایین ، خواهش میکنم ( گریه )
تهیونگ : خیله خب ، خوب بخوابی کوچولو ، سوآ : نهههههه ( جیغ )
(سوآ رو ول کرد ولی دوباره گرفت و کشوندش بالا ) سوآ : آه نقش بازی کردن اصلا به من نیومده ! تهیونگ : نه عشقم ، خیلی هم قشنگ بازی میکنی ( لبخند ) دستم رو دور کمرش گذاشتم و بوسیدمش .
< پایان ویدیو >
جونگ کوک خیلی عصبانی بود ولی میتونستم بغضی رو داخل چشمام ببینم . جونگ کوک : مرتیکه فا*کی
به طرفش رفت و با پاهاش هلش داد . ( با صندلی محکم افتاد زمین ) هانول : هی جونگ کوک ، آروم باش ( بغض )
جونگ کوک : چطور میتونم آروم باشم ، ( داد ) این عوضی از پشت بهم خنجر زد و.........و دوست دخترم بهم خیانت کرد . ( بغض ) دستم رو روی صورتش گذاشتم و اشک هاش رو پاک کردم . هانول : درکت میکنم ولی بیا طبق قانون پیش بریم .
" ویو جونگ کوک "
تو چشمام نگاه کردم و لبخند زدم ، اون واقعا یه فرشتهاس :)
دنبال گوشیم گشتم تا به پلیس زنگ بزنم که صدای در زدن اومد .
هانول : تو به پلیس زنگ بزن ، حتما همسایه بغلیه به خاطر سر و صدا اومده .
رفت در رو باز کرد . هانول : سوآ....
۲۹.۶k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.