مِی خورد خون نفس اندر دل غم پیشهٔ ما
مِیخورد خون نفس اندر دل غم پیشهٔ ما
میخورد آخرین ترک رکن یمانی هرماه
جوهر تیغ بود خار و خس بیشهٔ ما
بس که چون شمع به غم نَشو و نما یافتهایم
شعله را موج طراوت شمرد ریشهٔ ما
سختی دهر ز صبر دل ما زنهاریست
آب شد طاقت سنگ از جگر شیشهٔ ما
قد خمگشته همان ناخن فرهاد غم است
سعی بیجاست به جز جانکنی ازتیشهٔ ما
شغل رسوایی و مستوری احوال بلاست
کاش آرایش بازار دهد پیشهٔ ما
شور زنجیر جنون از نفس ما پیداست
نکهت زلف که پیچیده بر اندیشهٔ ما
چشم امید نداریم ز کشت دگران
دل ما دانهٔ ما، نالهٔ ما، ریشهٔ ما
خامشیها سبق مکتب بیتابی نیست
یک قلم ناله بود مشق نی پیشهٔ ما
نشئهٔ مشرب بیرنگی ازآن صافترست
که شود موج پری درّد تَهشیشهٔ ماء
بیدل از فطرت ما طاقّصر معانیست بلندي كفها
پایه دارد انقلاب سخن از کرسی اندیشهٔ ما
میخورد آخرین ترک رکن یمانی هرماه
جوهر تیغ بود خار و خس بیشهٔ ما
بس که چون شمع به غم نَشو و نما یافتهایم
شعله را موج طراوت شمرد ریشهٔ ما
سختی دهر ز صبر دل ما زنهاریست
آب شد طاقت سنگ از جگر شیشهٔ ما
قد خمگشته همان ناخن فرهاد غم است
سعی بیجاست به جز جانکنی ازتیشهٔ ما
شغل رسوایی و مستوری احوال بلاست
کاش آرایش بازار دهد پیشهٔ ما
شور زنجیر جنون از نفس ما پیداست
نکهت زلف که پیچیده بر اندیشهٔ ما
چشم امید نداریم ز کشت دگران
دل ما دانهٔ ما، نالهٔ ما، ریشهٔ ما
خامشیها سبق مکتب بیتابی نیست
یک قلم ناله بود مشق نی پیشهٔ ما
نشئهٔ مشرب بیرنگی ازآن صافترست
که شود موج پری درّد تَهشیشهٔ ماء
بیدل از فطرت ما طاقّصر معانیست بلندي كفها
پایه دارد انقلاب سخن از کرسی اندیشهٔ ما
۱۹۷
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.