فیک جونگکوک ارباب سختگیر
پارت:18
~مامان
-جونم
~تو که هیچوقت منو تنها نمیزاری
-معلومه ک نه این چه سوالیه
-حالا بگیریم بخوابیم
ویو جونگکوک:
+صبح زود بیدار شدم و به یکی از ادمام گفتم:
+باید درباره یکی برام تحقیق کنی
$چه کسی
+پارک ات
$چشم
+خب برو دیگه
ویو ات
بلند شدم دیدم ها جون توی بغلم خوابیده
-خداا چقدر تو کیوتیییی
جوری ک بیدار نشه بلند شدم و رفتم کارای مربوطه رو انجام دادم و رفتم پایین دیدم جنی بیداره گفتم:
-اووو خانم سحر خیز شدی
•بودم
-اره صد در صد خب من باید برم
•توکه چیزی نخوردی
-شرکت ی چیزی میخورم
•اوکی بای
-بای
تاکسی گرفتم و رفتم شرکت
تا رفتم که بشینم که یکی اومد و گفت:
علامت خانومه¶
¶رییس کارتون دارن
-باشه
-ت چرا دست از سر من بر نمیداری (توی ذهنش)
رفتم در اتاق در زدم که گفت:
+بیا تو
در رو باز کردم
-با من کاری داشتین
بلند شد اومد سمتم و گفت:
+بزار بغلت کنم
-چی
+لطفا
-باشه
توی بغل گرفتم که گفتم :
-چرا بهم تج*اوز کردی
+به خدا مست بودم دست خودم نبود تورو خدا منو ببخش
-ولم کن کار دارم
+باشه
رفتم بیرون
ویو جونگکوک:
نشسته بودم که همون کسی ک فرستاده بودم درمورد ات برام تحقیق کنه اومد
+خب بگو بیینم چی فهمیدی
$پنج سال بوده ک امریکا بودن تازه اومدن کره و یک پسر پنج ساله دارن
+چی
$اسم پسرشون ها جون هست
+ی لحظه انگار بهم شک وارد شد ناراحت شدم و عصبی بودم
+میتونی بری
$کاری داشتین در خدمتم
+پس بچه داری
ویو ات:
.......ادامه داره
شرط
لایک:۵۵
کامنت۴۰
کامنت تکراری نزارین 🙂👍🏽
و اینکه خیالیا گفتین اخرش رو غمگین نکن: اوکی 🥸همیشه اینقدر مهربون نیستم پس لذت ببرین🤌🏼
~مامان
-جونم
~تو که هیچوقت منو تنها نمیزاری
-معلومه ک نه این چه سوالیه
-حالا بگیریم بخوابیم
ویو جونگکوک:
+صبح زود بیدار شدم و به یکی از ادمام گفتم:
+باید درباره یکی برام تحقیق کنی
$چه کسی
+پارک ات
$چشم
+خب برو دیگه
ویو ات
بلند شدم دیدم ها جون توی بغلم خوابیده
-خداا چقدر تو کیوتیییی
جوری ک بیدار نشه بلند شدم و رفتم کارای مربوطه رو انجام دادم و رفتم پایین دیدم جنی بیداره گفتم:
-اووو خانم سحر خیز شدی
•بودم
-اره صد در صد خب من باید برم
•توکه چیزی نخوردی
-شرکت ی چیزی میخورم
•اوکی بای
-بای
تاکسی گرفتم و رفتم شرکت
تا رفتم که بشینم که یکی اومد و گفت:
علامت خانومه¶
¶رییس کارتون دارن
-باشه
-ت چرا دست از سر من بر نمیداری (توی ذهنش)
رفتم در اتاق در زدم که گفت:
+بیا تو
در رو باز کردم
-با من کاری داشتین
بلند شد اومد سمتم و گفت:
+بزار بغلت کنم
-چی
+لطفا
-باشه
توی بغل گرفتم که گفتم :
-چرا بهم تج*اوز کردی
+به خدا مست بودم دست خودم نبود تورو خدا منو ببخش
-ولم کن کار دارم
+باشه
رفتم بیرون
ویو جونگکوک:
نشسته بودم که همون کسی ک فرستاده بودم درمورد ات برام تحقیق کنه اومد
+خب بگو بیینم چی فهمیدی
$پنج سال بوده ک امریکا بودن تازه اومدن کره و یک پسر پنج ساله دارن
+چی
$اسم پسرشون ها جون هست
+ی لحظه انگار بهم شک وارد شد ناراحت شدم و عصبی بودم
+میتونی بری
$کاری داشتین در خدمتم
+پس بچه داری
ویو ات:
.......ادامه داره
شرط
لایک:۵۵
کامنت۴۰
کامنت تکراری نزارین 🙂👍🏽
و اینکه خیالیا گفتین اخرش رو غمگین نکن: اوکی 🥸همیشه اینقدر مهربون نیستم پس لذت ببرین🤌🏼
۱۰۸.۴k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.