Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۱۰۳
ملیحه: اقاجون بهش یک فرصت بدین
اقاجون: تو دخالت نکن
ملیحه: جان من خواهش میکنم
کلی التماس کردم ک قبول کرد
اقاجون: باشه اینقدر التماس نکن بهش یک فرصت دیگه میدم
ملیحه: مرسی اقاجون مرسی
(سعید)
تو ماشین نشسته بودم که دیدم کریم امد نشست تو ماشین
کریم:بخاطر ملیحه یک فرصت دیگه بهت میدم تا خودتو به ملیحه ثابت کنی
اینو گفت و از ماشین امد بیرون خداروشکر میکردم که یک بار دیگه میتونم
(پاییز ۲۰۱۷)(تابستان بوده شده پاییزه ۱ ماه گذشته)
(شیرین)
من امده بودم شهر با ملیحه توهمون شرکت کار میکردیم خبری از میکائل نبود ولی تو شرکتش بود امروز به اسرار کیارش میخواستم برم شرکتش
ملیحه: منم باهات میام
شیرین: نه
ملیحه: میام
شیرین: نه
ملیحه: میام
شیرین:نه
دیدم ملیحه زودتر از من رفت بیرون
شیرین: خودم تنها میرم نیا ملیحه
ملیحه: من میخوام بیبینم سعید چیکار میکنه
شیرین: بیا بابا
رفتیم شرکت که نشسته بودیم اخه منشیش گفته بود جلسه داره
شیرین: اون دختره کجاست؟
ملیحه: کی؟
شیرین: منشیش که از خواستگاری کرد
ملیحه: اون که مال یک شب بود رفته
شیرین: تو از کجا میدونی
ملیحه: سعید گفت تو بیمارستان
منشی: بفرمایید داخل جلسه شون تموم شد
رفتیم دم در اتاق که دوتا دختر پر عشوه امدن بیرون و رفتن تو اتاق بغلی
ملیحه: اینا کی بودن؟
شیرین: نمدونم
میکائل: بیاین داخل
رفتیم که سعید میکائل نشسته بودن تا مارو دیدن بلند شدن که سعید امد صندلی رو برای ملیحه کشید جلو
سعید: بشینید بانو
ملیحه:صندلی شیرین هم بده جلو
شیرین:نه نشستم خودم
Part۱۰۳
ملیحه: اقاجون بهش یک فرصت بدین
اقاجون: تو دخالت نکن
ملیحه: جان من خواهش میکنم
کلی التماس کردم ک قبول کرد
اقاجون: باشه اینقدر التماس نکن بهش یک فرصت دیگه میدم
ملیحه: مرسی اقاجون مرسی
(سعید)
تو ماشین نشسته بودم که دیدم کریم امد نشست تو ماشین
کریم:بخاطر ملیحه یک فرصت دیگه بهت میدم تا خودتو به ملیحه ثابت کنی
اینو گفت و از ماشین امد بیرون خداروشکر میکردم که یک بار دیگه میتونم
(پاییز ۲۰۱۷)(تابستان بوده شده پاییزه ۱ ماه گذشته)
(شیرین)
من امده بودم شهر با ملیحه توهمون شرکت کار میکردیم خبری از میکائل نبود ولی تو شرکتش بود امروز به اسرار کیارش میخواستم برم شرکتش
ملیحه: منم باهات میام
شیرین: نه
ملیحه: میام
شیرین: نه
ملیحه: میام
شیرین:نه
دیدم ملیحه زودتر از من رفت بیرون
شیرین: خودم تنها میرم نیا ملیحه
ملیحه: من میخوام بیبینم سعید چیکار میکنه
شیرین: بیا بابا
رفتیم شرکت که نشسته بودیم اخه منشیش گفته بود جلسه داره
شیرین: اون دختره کجاست؟
ملیحه: کی؟
شیرین: منشیش که از خواستگاری کرد
ملیحه: اون که مال یک شب بود رفته
شیرین: تو از کجا میدونی
ملیحه: سعید گفت تو بیمارستان
منشی: بفرمایید داخل جلسه شون تموم شد
رفتیم دم در اتاق که دوتا دختر پر عشوه امدن بیرون و رفتن تو اتاق بغلی
ملیحه: اینا کی بودن؟
شیرین: نمدونم
میکائل: بیاین داخل
رفتیم که سعید میکائل نشسته بودن تا مارو دیدن بلند شدن که سعید امد صندلی رو برای ملیحه کشید جلو
سعید: بشینید بانو
ملیحه:صندلی شیرین هم بده جلو
شیرین:نه نشستم خودم
۲۲۲
۰۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.