part 19
part 19
ا.ت ویو:
که یهو آهنگ قطع شد و دیجی شروع کرد به حرف زدن
دیجی:خب خب خب بریم سراغ دادن کادو ها به خانم مین مهمونا یکی یکی بیان کادو های خانم کین رو بدن
ا.ت ویو:
مهمونا یکی یکی میومدن کادو هارو بهم میدادن و میرفتن کادوها مثل کیف کفش لباس های برند بود
کادوی کوک یه عطر از یه برند معروف بود
کادوی ته یه ست جواهر بود
کادوی یونگ هی یه کیف برند معروف بود
کادوی بورا هم یه جعبه بود که داخلش یه قاب عکس بود و عکسه هم عکس اکیپمون بود که کوک ته یونگ هی یونگی بورا و از جمله جیمین بود و با یه لباس (چه دوستای دستو دلبازی داره ا.ت حالا من تولدم دوستام میومدن میخوردن هیچی هم نمیاوردن😂😂)
نوبت به خانواده آقای پارک رسید جیمین اومد جلو و یه جعبه بهم داد
جیمین:الان بازش نکن وقتی خودت بودیو خودت بعد بازش کن
ا.ت:چشم سرورم هرچی شما امر کنید
جیمین:خب تولدت هم مبارک من رفتم
ا.ت:یااا نکنه داخلش بمب جا ساز کردی؟؟؟
جیمین:نه من اونقدر ها هم بد نیستم
ا.ت:واقعا؟ (پوزخند)
جیمین:زیادی اینجا واستادم خب به امید دیدار
ا.ت ویو:
ا.ت:هه؟ این چش بود؟
که یهووو یاد دیشب افتادم که یه نفر وارد عمارت شده بود یعنی کی بوده؟ یعنی الان توی عمارته؟ نکنه بخواد منو بکشه؟ نکنه....؟
همون جور که کلی نکنه توی ذهنم بود مامان بابام اومدن سمتم
م.ا:تولدت مبارک باشه عزیز مامان
ب.ا:یکی یدونه بابا تولدت مبارک
ا.ت:خیلی ممنونم
و برای احترام خم شدم که یونگی از تا کجا آباد پیداش شد
یونگی:ا.ت بیا
ا.ت:باشه
همراه یونگی رفتم توی حیاط عمارت که مامان و بابام با مهمونا پشت سرمون اومدن وسط حیاط عمارت یه جعبه تقریبا بزرگ و سفید بود که با روبان یاسی بسته شده بود
یونگی:برو بازش کن
رفتم سمت جعبه و روبان رو کشیدم که جعبه باز شد و کلی بادکنک ازش اومد بیرون وقتی همهی بادکنکا اومدن بیرون وسط جعبه یه...........
(ادمین کرم داره و جاهای حساس کات میکنه😐)
ادامه دارد......
شرط:
لایک بالای 9
کامن بالای 18
منتظرم 😎❤
ا.ت ویو:
که یهو آهنگ قطع شد و دیجی شروع کرد به حرف زدن
دیجی:خب خب خب بریم سراغ دادن کادو ها به خانم مین مهمونا یکی یکی بیان کادو های خانم کین رو بدن
ا.ت ویو:
مهمونا یکی یکی میومدن کادو هارو بهم میدادن و میرفتن کادوها مثل کیف کفش لباس های برند بود
کادوی کوک یه عطر از یه برند معروف بود
کادوی ته یه ست جواهر بود
کادوی یونگ هی یه کیف برند معروف بود
کادوی بورا هم یه جعبه بود که داخلش یه قاب عکس بود و عکسه هم عکس اکیپمون بود که کوک ته یونگ هی یونگی بورا و از جمله جیمین بود و با یه لباس (چه دوستای دستو دلبازی داره ا.ت حالا من تولدم دوستام میومدن میخوردن هیچی هم نمیاوردن😂😂)
نوبت به خانواده آقای پارک رسید جیمین اومد جلو و یه جعبه بهم داد
جیمین:الان بازش نکن وقتی خودت بودیو خودت بعد بازش کن
ا.ت:چشم سرورم هرچی شما امر کنید
جیمین:خب تولدت هم مبارک من رفتم
ا.ت:یااا نکنه داخلش بمب جا ساز کردی؟؟؟
جیمین:نه من اونقدر ها هم بد نیستم
ا.ت:واقعا؟ (پوزخند)
جیمین:زیادی اینجا واستادم خب به امید دیدار
ا.ت ویو:
ا.ت:هه؟ این چش بود؟
که یهووو یاد دیشب افتادم که یه نفر وارد عمارت شده بود یعنی کی بوده؟ یعنی الان توی عمارته؟ نکنه بخواد منو بکشه؟ نکنه....؟
همون جور که کلی نکنه توی ذهنم بود مامان بابام اومدن سمتم
م.ا:تولدت مبارک باشه عزیز مامان
ب.ا:یکی یدونه بابا تولدت مبارک
ا.ت:خیلی ممنونم
و برای احترام خم شدم که یونگی از تا کجا آباد پیداش شد
یونگی:ا.ت بیا
ا.ت:باشه
همراه یونگی رفتم توی حیاط عمارت که مامان و بابام با مهمونا پشت سرمون اومدن وسط حیاط عمارت یه جعبه تقریبا بزرگ و سفید بود که با روبان یاسی بسته شده بود
یونگی:برو بازش کن
رفتم سمت جعبه و روبان رو کشیدم که جعبه باز شد و کلی بادکنک ازش اومد بیرون وقتی همهی بادکنکا اومدن بیرون وسط جعبه یه...........
(ادمین کرم داره و جاهای حساس کات میکنه😐)
ادامه دارد......
شرط:
لایک بالای 9
کامن بالای 18
منتظرم 😎❤
۷.۴k
۱۵ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.