پارت ۱۰
پارت ۱۰
ته و ات رفتن توی اتاقاشو که ات میخواست لباسشو جابه جا کنه اما فقط یه کمد بود که فقط لباس یه نفرشون جا میشد که ات گفت
ات: (توی دلش) اینجا فقط یه کمده اما ته چی؟ اَه اصن به من چه میخواست نیاد اینجا
ته: خب اینجا فقط یه کمده پس مال من
ات: نخیرم من اونو زودتر پیدا کردم پس برای منه
ته: منم بزرگ ترین مافیای کره ام
ات: عه پس بحث شغلو میکشی وسط آره؟ باشه پس منم بهترین معلم ادبیات کره ام
ته: من سابقه کارم از تو بیشتره و اینکه من ازت بزرگترم
ات: من تورو...
ات با شنیدن صدای زنگ تلفنش حرفش قطع شد و دید دوست زر زروش الیکاس و چون ات از اون بدتر بود و غیبت باهاش حال میداد پس جواب داد
ات: الو چطوری عسلچه
ته: یا خدا با کیه؟
الیکا: اتی دلم برات تنگیده بود سایا گفته رفتی المان
ات: آره برای یه زندگی جدید رفته بودم اما پشیمون شدم میخوام برم یه جا دیگه
الیکا : خب چرا رفتی مگه کره چش بود؟
ات و الیکا از ساعت ۳ عصر تا ۱۰ شب داشتن حرف میزدن🤣
ته: یا خدا جدی جدی اینا ۸ ساعت نشستن حرف زدن شتتت 😳🤣
ات: خب عزیزم برو دیگه میبوسمت بای بای
ته: چه عجب یکم دیگه حرف میزدید خیلی کم حرف زدینا
ات: پسره ی پرو
ات رفت در کمدو باز کنه لباساشو بچینه تا درو باز کرد دید
ات: تهیوونگگگگگ(داد)
ته که سه متر از ترس پرید بالا گفت
ته: یا جد یونتان چی شده؟
ات: تو کی این لباسای وا موندتو چیدی اینجاااا
ته: موقعی که شما نشسته بودی داشتی با الیکا عسلچتون لاف میزدی پشت سر دختر پسر مردم غیبت میکردین
ات: من تورو خفت میکنم
ته: گگگگگ(اداشو در میاره🤣)
ات: بیخیال من که فردا میخوام برم پس ولش(توی دلش گفت)
ته: بیا بریم شام بخوریم
ات: آره منم جدی گشنمه اما من میگم غذامو بیارن بالا
ته: خب بگو برای منم بیارن بالا
ات: باشه خب چی میخوری
ته: هرچی خودت میخوری
ات:......
ته و ات رفتن توی اتاقاشو که ات میخواست لباسشو جابه جا کنه اما فقط یه کمد بود که فقط لباس یه نفرشون جا میشد که ات گفت
ات: (توی دلش) اینجا فقط یه کمده اما ته چی؟ اَه اصن به من چه میخواست نیاد اینجا
ته: خب اینجا فقط یه کمده پس مال من
ات: نخیرم من اونو زودتر پیدا کردم پس برای منه
ته: منم بزرگ ترین مافیای کره ام
ات: عه پس بحث شغلو میکشی وسط آره؟ باشه پس منم بهترین معلم ادبیات کره ام
ته: من سابقه کارم از تو بیشتره و اینکه من ازت بزرگترم
ات: من تورو...
ات با شنیدن صدای زنگ تلفنش حرفش قطع شد و دید دوست زر زروش الیکاس و چون ات از اون بدتر بود و غیبت باهاش حال میداد پس جواب داد
ات: الو چطوری عسلچه
ته: یا خدا با کیه؟
الیکا: اتی دلم برات تنگیده بود سایا گفته رفتی المان
ات: آره برای یه زندگی جدید رفته بودم اما پشیمون شدم میخوام برم یه جا دیگه
الیکا : خب چرا رفتی مگه کره چش بود؟
ات و الیکا از ساعت ۳ عصر تا ۱۰ شب داشتن حرف میزدن🤣
ته: یا خدا جدی جدی اینا ۸ ساعت نشستن حرف زدن شتتت 😳🤣
ات: خب عزیزم برو دیگه میبوسمت بای بای
ته: چه عجب یکم دیگه حرف میزدید خیلی کم حرف زدینا
ات: پسره ی پرو
ات رفت در کمدو باز کنه لباساشو بچینه تا درو باز کرد دید
ات: تهیوونگگگگگ(داد)
ته که سه متر از ترس پرید بالا گفت
ته: یا جد یونتان چی شده؟
ات: تو کی این لباسای وا موندتو چیدی اینجاااا
ته: موقعی که شما نشسته بودی داشتی با الیکا عسلچتون لاف میزدی پشت سر دختر پسر مردم غیبت میکردین
ات: من تورو خفت میکنم
ته: گگگگگ(اداشو در میاره🤣)
ات: بیخیال من که فردا میخوام برم پس ولش(توی دلش گفت)
ته: بیا بریم شام بخوریم
ات: آره منم جدی گشنمه اما من میگم غذامو بیارن بالا
ته: خب بگو برای منم بیارن بالا
ات: باشه خب چی میخوری
ته: هرچی خودت میخوری
ات:......
۷.۰k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.