تک پارتی جیمینـــ
ی مادر کونده گزارش کرد
دوباره گزارش کنی مادرت و با خارتو و ناموستو باهم میگام
گزارش کنی مادر جنده ای
وقتی سرت شرط بست...
^ات=25=+=مافیا جیمین=29=_=مافیا^
ات ویو
امروز بعد مدت ها میخواستم قمار کنم. خیلی وقت بود این عادت مزخرفمو کنار گذاشته بودم، ولی امروز اصلا حالم خوب نبود...
لباس سرهمی جذب مشکیع چرم پوشیدم و موهای بلندمو باز گذاشتم. سوار موتورو شدم و حرکت کردم، ی خیلی از بادیگاردام برای اینکه کل زندگیمو تو مستی به باد ندم دنبالم اومدن. رسیدم ب معروف ترین بار کره. هنوز کامل مطمئن نبودم ک قمار کنم یا ن پس فقط نشستم شات های کوچولو کوچولوعه سوجو زدم. بعد بیستمی انقدر مست شدم ک دیگه داشتم هزیون میگفتم، اگ بادیگاردام نبودن قطعا همونجا با یکی ازدواج میکردم...
دیگه واقعا حالم خوب نبود، نشستم سرع میز قمار. شرط بندی با پاسور بود، دقیقا کاری ک توش ماهرم...
هرکی میومد ی چیز بهم میباخت، مثل، گوشی، پول، خونه...
ذره ای از این پولا استفاده نمیکردم، بعضی موقع هاعم اگ پرو نبودن بهشون پس میدادم. فقط برای اینکه حالم خوب ش قمار میکردم.
پشت سرهم، همرو میبردم ک ی پسرع جذاب با کلی بادیگارد نشست. موهاش بلند بود، تتو هاش،... همونجوریشم مست بودم، فک کن با دیدنش دیگه چ حالی میشدم...
_سرع چی؟
+اگ بردم موهاتو میزنی
_همین؟
+خودت سرع چی میبندی؟
_سرع تو...
+آها چ جالب
_اگ بردم تا ی ماه هرکار بگم میکنی، مث، دوست دخترم میشی،....،....،.... (سانسور اسلامی😔)
+وایی داری حوصلم و سر میبری شروع کن
شروع کردیم ب بازی کردن، کل حکما دست من بود، شانس برنده شدن نداشت قطعا. ولی خب ی حس بدی داشتم...
^دقایقی بعدـــ
همه چیزو از رو میز ریختم پایین و پاشدم
+کل حکما دست من بود، تو جر زدی*داد
از جاش پاشد و سمتم اومد. موهامو داد پشت گوشم و کمرمو گرفت
_فقط ی ماهع بیب*پوزخند
+من مث تو جر نمیزنم. سرع همین شرط بستیم و منم فقط تا ی ماه هرکار بگی میکنم
خم شد رو صورت و سرشو سمت گوشم برد
_بی صبرانه منتظر شبم....
پایانننن
محض اطلاع بعدی نداره😐
لاچیمولالا😐کاثافت برو کاثافت کاریاتو ی جا دیگه بوکون من اسمات نمینویسم😐😐😐🕳️
دوباره گزارش کنی مادرت و با خارتو و ناموستو باهم میگام
گزارش کنی مادر جنده ای
وقتی سرت شرط بست...
^ات=25=+=مافیا جیمین=29=_=مافیا^
ات ویو
امروز بعد مدت ها میخواستم قمار کنم. خیلی وقت بود این عادت مزخرفمو کنار گذاشته بودم، ولی امروز اصلا حالم خوب نبود...
لباس سرهمی جذب مشکیع چرم پوشیدم و موهای بلندمو باز گذاشتم. سوار موتورو شدم و حرکت کردم، ی خیلی از بادیگاردام برای اینکه کل زندگیمو تو مستی به باد ندم دنبالم اومدن. رسیدم ب معروف ترین بار کره. هنوز کامل مطمئن نبودم ک قمار کنم یا ن پس فقط نشستم شات های کوچولو کوچولوعه سوجو زدم. بعد بیستمی انقدر مست شدم ک دیگه داشتم هزیون میگفتم، اگ بادیگاردام نبودن قطعا همونجا با یکی ازدواج میکردم...
دیگه واقعا حالم خوب نبود، نشستم سرع میز قمار. شرط بندی با پاسور بود، دقیقا کاری ک توش ماهرم...
هرکی میومد ی چیز بهم میباخت، مثل، گوشی، پول، خونه...
ذره ای از این پولا استفاده نمیکردم، بعضی موقع هاعم اگ پرو نبودن بهشون پس میدادم. فقط برای اینکه حالم خوب ش قمار میکردم.
پشت سرهم، همرو میبردم ک ی پسرع جذاب با کلی بادیگارد نشست. موهاش بلند بود، تتو هاش،... همونجوریشم مست بودم، فک کن با دیدنش دیگه چ حالی میشدم...
_سرع چی؟
+اگ بردم موهاتو میزنی
_همین؟
+خودت سرع چی میبندی؟
_سرع تو...
+آها چ جالب
_اگ بردم تا ی ماه هرکار بگم میکنی، مث، دوست دخترم میشی،....،....،.... (سانسور اسلامی😔)
+وایی داری حوصلم و سر میبری شروع کن
شروع کردیم ب بازی کردن، کل حکما دست من بود، شانس برنده شدن نداشت قطعا. ولی خب ی حس بدی داشتم...
^دقایقی بعدـــ
همه چیزو از رو میز ریختم پایین و پاشدم
+کل حکما دست من بود، تو جر زدی*داد
از جاش پاشد و سمتم اومد. موهامو داد پشت گوشم و کمرمو گرفت
_فقط ی ماهع بیب*پوزخند
+من مث تو جر نمیزنم. سرع همین شرط بستیم و منم فقط تا ی ماه هرکار بگی میکنم
خم شد رو صورت و سرشو سمت گوشم برد
_بی صبرانه منتظر شبم....
پایانننن
محض اطلاع بعدی نداره😐
لاچیمولالا😐کاثافت برو کاثافت کاریاتو ی جا دیگه بوکون من اسمات نمینویسم😐😐😐🕳️
۳۶.۳k
۲۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.