.ستاره من.
ویو ا.ت
وقتی میلی گفت میخوان مارو شوهر بدن خیلی شکه شدم.. مگه من بچمممم باید عاشق بشم بعد ازدواج کنم کشکی که نیستتت، میلی برنامه های جالبی داشت.. قرار شد امشب از خونه فرار کنیم و بریم به خونه یکی از دوستامون…
تو اتاق میلی بودیم و نقشه فرار و میکشیدیم که مامان صداتون زد برای شام، درسته استرس داشتم ولی الان دیگه استرسم هزار برار شده
«سر میز»
ب.ت: دخترا باید باهاتون در مورد یه موضوعی حرف بزنم..
&چیزی شده؟
ب.ت: دوتاتون شغل منو میدونید درسته؟
+بله
ب.ت: اینم میدونید که من یه شرکت برای پوشش دارم.. من باید شرکتم و بالا بکشم تا باندمم بالا بیاد.. و برای همین مجبورم که شما رو به دوتا از مافیا ها کله گنده روسیه و کره بدم..
درسته که میدونستم ولی بازم شک شدم که این موضوع و از زبون بابام شنیدم…
م.ت: اونا امشب میان برای بردن شما. بعد شام وسایلتون و جمع کنید
میلی ویو.
چی؟ گفت امشب؟ اما اینجوری همهی برنامه هامون به فنا میره..
بعد شام ا.ت و بردم تو اتاقم…
+الان چیکار کنیممم
&زنگ بزن به هانول ( همون دوستشون که قراره برن خونش)
+زنگ بزنم چی بگم؟ بگم سلام هانولییی ما قرار بود فردا بیایم ولی امشب میایم چون اون مافیای کله گنده خیلی عجوله!!
& راست میگی نمیشه… بهتره امشب فرار کنیم، همین الان..
+چییییی نمیشهههههه
& ا.ت گوه خوری نکن، بجنب برو وسایلت و جمع کن
راوی ویو.
ا.ت و میلی وسایلشون و جمع کردن و به هر روشی بود فرار کردن… قرار بود تقریبا ساعت ۸ جعون و کیم بیان عمارت پارک(عمارت بابای ا.ت) الان ساعت ۹ و میلی و ا.ت تو خیابون های سعول پرسه میزنن…
.
.
.
.
.
.
وقتی میلی گفت میخوان مارو شوهر بدن خیلی شکه شدم.. مگه من بچمممم باید عاشق بشم بعد ازدواج کنم کشکی که نیستتت، میلی برنامه های جالبی داشت.. قرار شد امشب از خونه فرار کنیم و بریم به خونه یکی از دوستامون…
تو اتاق میلی بودیم و نقشه فرار و میکشیدیم که مامان صداتون زد برای شام، درسته استرس داشتم ولی الان دیگه استرسم هزار برار شده
«سر میز»
ب.ت: دخترا باید باهاتون در مورد یه موضوعی حرف بزنم..
&چیزی شده؟
ب.ت: دوتاتون شغل منو میدونید درسته؟
+بله
ب.ت: اینم میدونید که من یه شرکت برای پوشش دارم.. من باید شرکتم و بالا بکشم تا باندمم بالا بیاد.. و برای همین مجبورم که شما رو به دوتا از مافیا ها کله گنده روسیه و کره بدم..
درسته که میدونستم ولی بازم شک شدم که این موضوع و از زبون بابام شنیدم…
م.ت: اونا امشب میان برای بردن شما. بعد شام وسایلتون و جمع کنید
میلی ویو.
چی؟ گفت امشب؟ اما اینجوری همهی برنامه هامون به فنا میره..
بعد شام ا.ت و بردم تو اتاقم…
+الان چیکار کنیممم
&زنگ بزن به هانول ( همون دوستشون که قراره برن خونش)
+زنگ بزنم چی بگم؟ بگم سلام هانولییی ما قرار بود فردا بیایم ولی امشب میایم چون اون مافیای کله گنده خیلی عجوله!!
& راست میگی نمیشه… بهتره امشب فرار کنیم، همین الان..
+چییییی نمیشهههههه
& ا.ت گوه خوری نکن، بجنب برو وسایلت و جمع کن
راوی ویو.
ا.ت و میلی وسایلشون و جمع کردن و به هر روشی بود فرار کردن… قرار بود تقریبا ساعت ۸ جعون و کیم بیان عمارت پارک(عمارت بابای ا.ت) الان ساعت ۹ و میلی و ا.ت تو خیابون های سعول پرسه میزنن…
.
.
.
.
.
.
۳۳۲
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.