نگاه آبی در برلین
در ابتدای خیابان پر از نورهای چشمنواز و پر رنگ، کلاب شبانهروزی "Berghain" بهزیبایی میلرزید. نورهای نیمهتاریکی و پرتوانش، همراه با موسیقی پاپ انرژیبخشی را در هوا میپراکند. در ورودی، یک سری از اتومبیلهای لوکس و رنگارنگ میپیچد، همانند پروانههایی که به دنبال نور شبانهروزی هستند.
درون، جوانان پر جنبوجوش با لباسهای مدرن و جذاب، به رقص و لهو و لعب مشغولند. رقصیدن به اندازهی محکم شدن در میان جمع، از جذابیت و برخورداری این کلاب شاهدی است. میزهای قمار و بازیهای کارت، در نور فانوسهای چراغهای قرمز شکوفا میشوند، جایی که شانس و رقابت زندگی میکنند.
در این میان چند تا دوست صمیمی تصمیم میگرن در یکی از این شرط بندی های چالشی شرکت کنن البته اونا محتاج پول نبودن فقط برای سرگرمی؛ و شرط هم سر این گذاشتن که هر کس که باخت باید به انتخاب برنده بره و به یکی از دختر های حاضر در کلاب پیشنهاد رقصیدن بده .
بعد از بیست مین شرط بندی به پایان رسید که البته برنده این قمار کوک و بازنده صد شرط بندی جیمین بود . کوک به یه دختر که پشت میز پایگاه نوشیدنی ها نشسته بود اشاره کرد و گفت :
× طبق شرط باید بری و به اون دختره پیشنهاد رقص بدی
جیمین ویو :
"سرمو برگردوندم اون دختر جوان و ساده که پشت میز بار نشسته بود، زیبایی طبیعی اش را با یک برق لبخند دوستداشتنی نشون میداد. موهای طولانیاش، روشن و لطیف، مثل پردهای نرم روی چهرهاش آویخته بود . چشمای آبی رنگش، یک جفت دید خیرهکنندهای داشتند که نشان میداد هرچه بخواهی، تو درونش غرق شو. او با لباسهای معمولی و به طرزی ملایم، جلوهای دوستداشتنی به محیط داده بود."
از روی میز قمار بلند شدم و رفتم روی یکی از صندلی های کنار اون دختر نشستم
_ سلام ، متوجه شدم که یکی دو ساعتیه که اینجا تنها نشستی برای همین هم با خودم فکر کردم که بیام پیشت ، با حضور من اینجا که مشکلی نداری ؟ [یکم خجالت]
+ سلام ، نه راحت باش چه خوب شد که اومدی [لبخند]
_ زیاد میای اینجا ؟
+ اره خوب میشه گفت زیاد . خانوادم آمریکا هستن و من اینجا تنهام برای همین هم حوصلم سر میره و میام اینجا تا حداقل افسردگی نگیرم [ لبخند تلخ ]
_ اممم عزیزم نمیخوام داخل امور زندگیت زیاد دخالت کنم ولی میتونی با دوستات وقت بگذرونی
+ مشکل همینجاست من هیچ دوستی ندارم نمیدونم چرا ولی همه از بچگیم ازم فاصله میگرفتن و باهام دوست نمیشدن ... .
_ خوب مشکلی نیست من دوستت میشم :)
+ واقعا ؟
_ معلومه ، چرا باید از دختر زیبایی مثل تو فاصله بگیرن
+ ممنونم نظره لطفته ، راستی نگفتی اسمت چیه ؟
_ من جیمینم و تو ؟
+ منم ا/ت هستم
ادمین ویو :
ا/ت و جیمین در حال مکالمه ی دوستانه بودن که بارمن میاد و ...
# : ببخشید چی میل دارید ؟
_ من بلایند راس میخورم فقط به جای وودکا با رم سرو بشه لطفا
+ منم لانگ آیلند آیس تی میخورم
# : چشم میارم خدمتتون
جیمین ویو :
داشتم با اون دختره مش.روب میخوردم که یهو چشمم به کوک افتاد که روی یکی از کاوچ ها نشسته بود و انگار داشت یه چیزی رو بهم میفهموند ولی متوجه نمیشدم که به گوشیم پیام داد و گفته بود ( داداش قرارمون چی بود ؟) به کل یادم رفته بود که اصلا چرا اومدم پیش این دختره . یکم منتظر نشستم تا گِلاسش رو کامل سر بکشه و بعد بهش پیشنهاد بدم .
4 مین بعد [ یه آهنگ کلاسیک فرانسوی در حال پخشه] جیمین بلند میشه و دستش رو جلوی ا/ت دراز میکنه و :
_ افتخار اینو دارم که چند دقیقه ای به رقص دعوتتون کنم مادام ؟
+ با کمال میل موسیو :)
ا/ت ویو :
دستش رو گرفتم و رفتیم روی کلاب فِلور و با هم تایگو رقصیدیم . اون شب تبدیل شد به بهترین شب زندگیم. از اون شب به بعد من و جیمین بهترین دوستای هم شدیم و اون برام جای همه ی نداشته هام رو پر کرد ... . :)
و ܢ̣ܫܥ ߊܝ̇ ܥیܥܔ ܥ݆ܢܚ݅ܩߊܚ݅ܓ ߊ߬ܢ̣ܨ ܝܝ̇ߺܭَ ܩوܝܥ ܮܠߊܦ̈ܩܢ ܢܚ݅ܥ 💙
#از_نوشته_های_ملورین#
درون، جوانان پر جنبوجوش با لباسهای مدرن و جذاب، به رقص و لهو و لعب مشغولند. رقصیدن به اندازهی محکم شدن در میان جمع، از جذابیت و برخورداری این کلاب شاهدی است. میزهای قمار و بازیهای کارت، در نور فانوسهای چراغهای قرمز شکوفا میشوند، جایی که شانس و رقابت زندگی میکنند.
در این میان چند تا دوست صمیمی تصمیم میگرن در یکی از این شرط بندی های چالشی شرکت کنن البته اونا محتاج پول نبودن فقط برای سرگرمی؛ و شرط هم سر این گذاشتن که هر کس که باخت باید به انتخاب برنده بره و به یکی از دختر های حاضر در کلاب پیشنهاد رقصیدن بده .
بعد از بیست مین شرط بندی به پایان رسید که البته برنده این قمار کوک و بازنده صد شرط بندی جیمین بود . کوک به یه دختر که پشت میز پایگاه نوشیدنی ها نشسته بود اشاره کرد و گفت :
× طبق شرط باید بری و به اون دختره پیشنهاد رقص بدی
جیمین ویو :
"سرمو برگردوندم اون دختر جوان و ساده که پشت میز بار نشسته بود، زیبایی طبیعی اش را با یک برق لبخند دوستداشتنی نشون میداد. موهای طولانیاش، روشن و لطیف، مثل پردهای نرم روی چهرهاش آویخته بود . چشمای آبی رنگش، یک جفت دید خیرهکنندهای داشتند که نشان میداد هرچه بخواهی، تو درونش غرق شو. او با لباسهای معمولی و به طرزی ملایم، جلوهای دوستداشتنی به محیط داده بود."
از روی میز قمار بلند شدم و رفتم روی یکی از صندلی های کنار اون دختر نشستم
_ سلام ، متوجه شدم که یکی دو ساعتیه که اینجا تنها نشستی برای همین هم با خودم فکر کردم که بیام پیشت ، با حضور من اینجا که مشکلی نداری ؟ [یکم خجالت]
+ سلام ، نه راحت باش چه خوب شد که اومدی [لبخند]
_ زیاد میای اینجا ؟
+ اره خوب میشه گفت زیاد . خانوادم آمریکا هستن و من اینجا تنهام برای همین هم حوصلم سر میره و میام اینجا تا حداقل افسردگی نگیرم [ لبخند تلخ ]
_ اممم عزیزم نمیخوام داخل امور زندگیت زیاد دخالت کنم ولی میتونی با دوستات وقت بگذرونی
+ مشکل همینجاست من هیچ دوستی ندارم نمیدونم چرا ولی همه از بچگیم ازم فاصله میگرفتن و باهام دوست نمیشدن ... .
_ خوب مشکلی نیست من دوستت میشم :)
+ واقعا ؟
_ معلومه ، چرا باید از دختر زیبایی مثل تو فاصله بگیرن
+ ممنونم نظره لطفته ، راستی نگفتی اسمت چیه ؟
_ من جیمینم و تو ؟
+ منم ا/ت هستم
ادمین ویو :
ا/ت و جیمین در حال مکالمه ی دوستانه بودن که بارمن میاد و ...
# : ببخشید چی میل دارید ؟
_ من بلایند راس میخورم فقط به جای وودکا با رم سرو بشه لطفا
+ منم لانگ آیلند آیس تی میخورم
# : چشم میارم خدمتتون
جیمین ویو :
داشتم با اون دختره مش.روب میخوردم که یهو چشمم به کوک افتاد که روی یکی از کاوچ ها نشسته بود و انگار داشت یه چیزی رو بهم میفهموند ولی متوجه نمیشدم که به گوشیم پیام داد و گفته بود ( داداش قرارمون چی بود ؟) به کل یادم رفته بود که اصلا چرا اومدم پیش این دختره . یکم منتظر نشستم تا گِلاسش رو کامل سر بکشه و بعد بهش پیشنهاد بدم .
4 مین بعد [ یه آهنگ کلاسیک فرانسوی در حال پخشه] جیمین بلند میشه و دستش رو جلوی ا/ت دراز میکنه و :
_ افتخار اینو دارم که چند دقیقه ای به رقص دعوتتون کنم مادام ؟
+ با کمال میل موسیو :)
ا/ت ویو :
دستش رو گرفتم و رفتیم روی کلاب فِلور و با هم تایگو رقصیدیم . اون شب تبدیل شد به بهترین شب زندگیم. از اون شب به بعد من و جیمین بهترین دوستای هم شدیم و اون برام جای همه ی نداشته هام رو پر کرد ... . :)
و ܢ̣ܫܥ ߊܝ̇ ܥیܥܔ ܥ݆ܢܚ݅ܩߊܚ݅ܓ ߊ߬ܢ̣ܨ ܝܝ̇ߺܭَ ܩوܝܥ ܮܠߊܦ̈ܩܢ ܢܚ݅ܥ 💙
#از_نوشته_های_ملورین#
۱.۹k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.