46 Part
اینکه بگم کل راه داشتم گریه میکردم دروغ نبوده.
ا/ت: من باید برگردم خونم. جی هون اونجاست.
تهیونگ: نمیخوای منو دعوت کنی؟
ا/ت: البته در اونجا همیشه به روی تو بازه به جز الان.
تهیونگ: چی چرا؟
ا/ت: شونت رو ندیدی؟
تهیونگ: تیر که واردش نشد. خراش برداشت.
ا/ت: همون. الان باید بری بیمارستان.
تهیونگ: هی ا/ت این زخما که خیلی سادن. با یه پانسمان هم خوب میشن. بعدشم الان که خوبم.
ا/ت: چند دقیقه پیش که اینجوری نبود.
تهیونگ: با دیدنت الان عالیم.
ا/ت: چرا من هرچی بگم قبول نمیکنی؟ خب به ضرر خودته.
تهیونگ: راستی بعد از اینکه یادم اومد، جیمین همه چیز رو بهم گفت. یادم نمیاد اونموقع چه رفتاری داشتم. میتونی منو ببخشی؟
ا/ت: حرف بخشش نیست. گذشته رو بزار کنار. تموم شد.
تهیونگ: ولی من هنوزم دوست دارم. نمیتونم این تیکشو بندازم دور.
ا/ت: منم همینطور.
تهیونگ: فقط خاطرات بد رو بزاریم کنار.
ا/ت: فقط خاطرات بد. باشه.
اون قول انگشتی شاید بچگونه به نظر میرسید. ولی برام ارزش داشت. صداقتی که پشتش بود ارزشمندش میکرد.
وقتی رسیدیم، پیاده شدیم. زنگ خونه رو زدم. یونا حتما از دستم عصبانیه. باید زودتر برمیگشتم.
ا/ت: ببین با هر واکنشی مواجه شدی. تعجب نکن.
چند ثانیه گذشت تا یونا اومد پایین.
یونا: به ا/ت خانوم. از این ورا. به ما هم یه سری زدی.
ا/ت: ببین یونا یه اتفاقی افتاد...
تهیونگ نذاشت جملم تموم بشه. رفت جلو.
تهیونگ: چیزی شده؟
از زبان یونا:
با دیدنش، زبونم بند اومده بود.
یونا: ا/ت این کیه؟
ا/ت: بریم داخل برات تعریف میکنم.
رفتیم بالا. جی هون داخل اتاقش خوابیده بود.
ا/ت: میخوای جی هون رو ببینی؟
تهیونگ: معلومه. وایییی. اون کوچولو کجاست؟؟؟
ا/ت: داخل اون اتاقه. خواهشا آروم باش. بیدار میشه اینجوری.
تهیونگ: وای آخ جونن.
یونا: نه به رفتار دم درش نه به الان. اصلا این کیه؟
ا/ت: یادته درمورد تهیونگ گفتم؟
یونا: نگو که اونه.
ا/ت: خودشه.
یونا: چطوری همو دیدید؟ میخوای چیکار کنی؟ میخوای برگردی پیشش؟
ا/ت: راستش آره.
یونا: میدونستم که همیشه دلت پیشش هست. خوب من دیگه میرم. مزاحمتون نمیشم.
ا/ت: نه یونا نیاز نیست.
یونا: به هرحال منم میفهمم دیگه. فعلا بایی.
ا/ت: باشه خداحافظ.
بعد از چند ثانیه که یونا رفت صدای گریه جی هون اومد.
رفتم داخل اتاق. گرسنش بود.
تهیونگ: نکنه من بیدارش کردم؟
ا/ت: نه گرسنشه. باید بهش شیر بدم. برو بیرون. میتونی فیلم نگاه کنی یا گیم یا هرچیز دیگه ای ولی قبلش زخمت رو پانسمان کن. کشو سومی از سمت راست. از پایین میشه سومی. از بالا هم دومی. چرا وایسادی برو دیگه. به خدا برگردم ببینم پانسمان نکردیااا.
تهیونگ: باشه باشه حرص نخور کوتولوی من.
ا/ت: کوتوله؟ میخوای با جارو بیوفتم دنبالت؟
یه خنده ای کرد و رفت. روی تخت دراز کشیدم و به جی هون شیر میدادم ولی متوجه نشدم کی خوابم برد.
...
لایک
❤️
ا/ت: من باید برگردم خونم. جی هون اونجاست.
تهیونگ: نمیخوای منو دعوت کنی؟
ا/ت: البته در اونجا همیشه به روی تو بازه به جز الان.
تهیونگ: چی چرا؟
ا/ت: شونت رو ندیدی؟
تهیونگ: تیر که واردش نشد. خراش برداشت.
ا/ت: همون. الان باید بری بیمارستان.
تهیونگ: هی ا/ت این زخما که خیلی سادن. با یه پانسمان هم خوب میشن. بعدشم الان که خوبم.
ا/ت: چند دقیقه پیش که اینجوری نبود.
تهیونگ: با دیدنت الان عالیم.
ا/ت: چرا من هرچی بگم قبول نمیکنی؟ خب به ضرر خودته.
تهیونگ: راستی بعد از اینکه یادم اومد، جیمین همه چیز رو بهم گفت. یادم نمیاد اونموقع چه رفتاری داشتم. میتونی منو ببخشی؟
ا/ت: حرف بخشش نیست. گذشته رو بزار کنار. تموم شد.
تهیونگ: ولی من هنوزم دوست دارم. نمیتونم این تیکشو بندازم دور.
ا/ت: منم همینطور.
تهیونگ: فقط خاطرات بد رو بزاریم کنار.
ا/ت: فقط خاطرات بد. باشه.
اون قول انگشتی شاید بچگونه به نظر میرسید. ولی برام ارزش داشت. صداقتی که پشتش بود ارزشمندش میکرد.
وقتی رسیدیم، پیاده شدیم. زنگ خونه رو زدم. یونا حتما از دستم عصبانیه. باید زودتر برمیگشتم.
ا/ت: ببین با هر واکنشی مواجه شدی. تعجب نکن.
چند ثانیه گذشت تا یونا اومد پایین.
یونا: به ا/ت خانوم. از این ورا. به ما هم یه سری زدی.
ا/ت: ببین یونا یه اتفاقی افتاد...
تهیونگ نذاشت جملم تموم بشه. رفت جلو.
تهیونگ: چیزی شده؟
از زبان یونا:
با دیدنش، زبونم بند اومده بود.
یونا: ا/ت این کیه؟
ا/ت: بریم داخل برات تعریف میکنم.
رفتیم بالا. جی هون داخل اتاقش خوابیده بود.
ا/ت: میخوای جی هون رو ببینی؟
تهیونگ: معلومه. وایییی. اون کوچولو کجاست؟؟؟
ا/ت: داخل اون اتاقه. خواهشا آروم باش. بیدار میشه اینجوری.
تهیونگ: وای آخ جونن.
یونا: نه به رفتار دم درش نه به الان. اصلا این کیه؟
ا/ت: یادته درمورد تهیونگ گفتم؟
یونا: نگو که اونه.
ا/ت: خودشه.
یونا: چطوری همو دیدید؟ میخوای چیکار کنی؟ میخوای برگردی پیشش؟
ا/ت: راستش آره.
یونا: میدونستم که همیشه دلت پیشش هست. خوب من دیگه میرم. مزاحمتون نمیشم.
ا/ت: نه یونا نیاز نیست.
یونا: به هرحال منم میفهمم دیگه. فعلا بایی.
ا/ت: باشه خداحافظ.
بعد از چند ثانیه که یونا رفت صدای گریه جی هون اومد.
رفتم داخل اتاق. گرسنش بود.
تهیونگ: نکنه من بیدارش کردم؟
ا/ت: نه گرسنشه. باید بهش شیر بدم. برو بیرون. میتونی فیلم نگاه کنی یا گیم یا هرچیز دیگه ای ولی قبلش زخمت رو پانسمان کن. کشو سومی از سمت راست. از پایین میشه سومی. از بالا هم دومی. چرا وایسادی برو دیگه. به خدا برگردم ببینم پانسمان نکردیااا.
تهیونگ: باشه باشه حرص نخور کوتولوی من.
ا/ت: کوتوله؟ میخوای با جارو بیوفتم دنبالت؟
یه خنده ای کرد و رفت. روی تخت دراز کشیدم و به جی هون شیر میدادم ولی متوجه نشدم کی خوابم برد.
...
لایک
❤️
۵۴.۴k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.