پشت صحنه "P10"
ویو لارا
چشام از حدقه زدن بیرون که فلیکس امد تو
فلیکس:اگه به مهمونات اونجور زل بزنی فرار میکنن(خنده)
زود درو بستم و برگشتم سمت فلیکس و با نگرانی پرسیدم:فلیکس کسی که تورو ندید؟
فلیکس برگشت سمت و گفت:چون تو به سوالم جواب ندادی منم جواب نمیدم
با نگرانی ادامه دادم:کدوم سوالت؟
فلیکس نشست رو مبل و گفت:چرا دستت زخمی شده؟
لارا:گفتم که...
فلیکس:دروغ هاتو باور ندارم پس حقیقتو بگو...
خواستم چیزی بگم که در باز شد و رزی با دارو ها امد تو
رزی:سلام مینی م...
با برگشتن به سمتم حرفش نصفه نیمه موند
رزی:اع سلام فلیکس تو هم اینجایی
فلیکس هم زود بلند شد و گفت:سلام نونا خوش امدی
رزی خندید گفت:دستت که درد نمیکنه پرنسسم؟
یه سرفه کردم تا حرفشو ادامه نده که متاسفانه ادامه داد:اون عوضی که دیروز چاقو رو زد بهت دستگیر شده...
فلیکس:چاقو؟؟؟؟؟(و برگشت سمت من)
یه هوفی کشیدم و گفتم:خوب خدارو شکر ولش کن
فلیکس:نونا میشه بهم توضیح بدی؟(جدی)
رزی برگشت سمت من و گفت:مگه بهش نگفتی؟
سرمو به عنوان نه تکون دادم
رزی:وای ببخشید
فلیکس:میشه به من توضیح بدین؟
رزی همه چیزو بهش گفت و فلیکس از عصبانیت بلند شد و امد طرف من دستمو گرفت و بانداژو باز کرد با دیدن بخیه دستم رفت عقب و گفت:اینو ازم قایم میکردی لارا؟این قایم کردنیه؟؟؟؟(آروم به خاطر حضور رزی)
رزی بلند شد و رفت سمت فلیکس:فلیکس ارون باش همش به خاطر منه اگه من نبودم اون الان چاقو نخورده بود
فلیکس کتشو از رو مبل برداشت و گفت:فک کنم باید از این به بعد باهم سرد رفتار کنیم از این به بعد فقط منیجرمی فقط!
و درو محکم کوبید و رفت...
چشام از حدقه زدن بیرون که فلیکس امد تو
فلیکس:اگه به مهمونات اونجور زل بزنی فرار میکنن(خنده)
زود درو بستم و برگشتم سمت فلیکس و با نگرانی پرسیدم:فلیکس کسی که تورو ندید؟
فلیکس برگشت سمت و گفت:چون تو به سوالم جواب ندادی منم جواب نمیدم
با نگرانی ادامه دادم:کدوم سوالت؟
فلیکس نشست رو مبل و گفت:چرا دستت زخمی شده؟
لارا:گفتم که...
فلیکس:دروغ هاتو باور ندارم پس حقیقتو بگو...
خواستم چیزی بگم که در باز شد و رزی با دارو ها امد تو
رزی:سلام مینی م...
با برگشتن به سمتم حرفش نصفه نیمه موند
رزی:اع سلام فلیکس تو هم اینجایی
فلیکس هم زود بلند شد و گفت:سلام نونا خوش امدی
رزی خندید گفت:دستت که درد نمیکنه پرنسسم؟
یه سرفه کردم تا حرفشو ادامه نده که متاسفانه ادامه داد:اون عوضی که دیروز چاقو رو زد بهت دستگیر شده...
فلیکس:چاقو؟؟؟؟؟(و برگشت سمت من)
یه هوفی کشیدم و گفتم:خوب خدارو شکر ولش کن
فلیکس:نونا میشه بهم توضیح بدی؟(جدی)
رزی برگشت سمت من و گفت:مگه بهش نگفتی؟
سرمو به عنوان نه تکون دادم
رزی:وای ببخشید
فلیکس:میشه به من توضیح بدین؟
رزی همه چیزو بهش گفت و فلیکس از عصبانیت بلند شد و امد طرف من دستمو گرفت و بانداژو باز کرد با دیدن بخیه دستم رفت عقب و گفت:اینو ازم قایم میکردی لارا؟این قایم کردنیه؟؟؟؟(آروم به خاطر حضور رزی)
رزی بلند شد و رفت سمت فلیکس:فلیکس ارون باش همش به خاطر منه اگه من نبودم اون الان چاقو نخورده بود
فلیکس کتشو از رو مبل برداشت و گفت:فک کنم باید از این به بعد باهم سرد رفتار کنیم از این به بعد فقط منیجرمی فقط!
و درو محکم کوبید و رفت...
۶.۲k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.