قلب شکسته پارت ۱ 💔 (:
سلام بچه ها ببخشید نتونستم بزارم آخه نت نداشتم .
خب بریم سراغ فیک .
ا.ت : مثل همیشه به ماه و خورشید نگاه میکردم( ا.ت تو فضاعه و پدرش یه خونه مانند درست کرده که اونجا زندگی میکنن . و راستی ا.ت یه ارمیه ) همینجوری مشغول نگاه کردن بودم که یهو در اتاقم باز شد و نونا اومد داخل.
نونا : به به خواهر قاتلم.
ا.ت : چی میخوای؟
نونا : اومدم بگم به تنبیهت ۲ ماه اضافه شد .
ا.ت : ممنون خبر دادی حالام گمشو بیرون .
نونا : ایششش ( رفت )
ا.ت : ۳ ماه پیش نونا یکی از وسایلی که بابام دوسش داشت رو شکوند و انداخت گردن من و الانم من تنبیه شدم و ۳ ماهه هیچی نخوردم البته گشنم هم هیچوقت نیست بعد مرگ مامانم کاملا تغییر کردم . دیگه از اینکه تو اتاقم بمونم خسته شدم از اتاقم خارج شدم همینطور تو سالن راه میرفتم که صدایه بابامو شنیدم .
{ بابایه ا.ت : ب/ا }
ب/ا : وقتی ا.ت بمیره به آرامش میرسیم.
نونا : ولی بابا مطمئنی میتونی بکشیش ؟
ب/ا : آره فردا مراسم مرگشو شروع میکنیم .
نونا : باشه باباجون .
ا.ت : بعد حرفایه بابام اشکام گونه هامو خیس کرده بود سریع رفتم اتاقم و شروع کردم به گریه کردن از مرگم ناراحت نبودم از اینکه چرا انقد واسه بابام بی ارزش بودم ناراحت بودم که یهو بیهوش شدم .
[ پرش زمانی به چند ساعت بعد ]
ا.ت : چشمامو باز کردم انقد گریه کرده بودم که میسوخت . پاشدم و کمی فکر کردم تا چیکار کنم که یاد تمام اذیت هایی که پدرم منو میکرد افتادم دیگه بسه باید از اینجا فرار کنم .
[ پرش زمانی به ساعت ۲:۳۹ شب ]
ا.ت : دیگه وقتش بود لباس پوشیدم ( اسلاید ۲ ) وسایلمو برداشتم و از اتاقم خارج شدم و سمت در ورودی رفتم با قدرتم کره رو شناسایی کردم و همون قسمت با سرعت خودمو فرود آوردم.
[ پرش زمانی به صبح ]
ا.ت : چشمامو باز کردم رو زمین بودم ولی تو جنگل یکم که دقت کردم فهمیدم تو جنگل کره ام خیلی خوشحال شدم با قدرتم خودمو بردم به شهر ول نمیدونستم کجا برم همینجوری تو خیابونا راه میرفتم که یهو ۳ تا دختر دیدم که آرم BTS رو لباساشون بود رفتم سمتشون ... سلام من ا.تم .
{ اسم دخترا : سانا / جینا / هیونا }
سانا : سلام واییی چقد موهات خفنه !
{ موهایه ا.ت سیاه و سفیده }
ا.ت : ممنون .
جینا : ارمی ؟
ا.ت : بله شما چی ؟
هیونا : ماهم ارمی هستیم راستی میدونستی امشب بی تی اس کنسرت دارن ؟
ا.ت : نه خبر نداشتم .
سانا : میخوای با ما بیای ما یه بلیط اضافه هم گرفتیم .
ا.ت : نه ممنون شاید مال یه نفر دیگه باشه مرسی !
جینا : عاااا این چه حرفیه ما واسه دوستمون بلیط خریدیم ولی فهمیدیم اون یه هیتر بوده .
ا.ت : واقعا؟
هیونا : آره حالام میتونی تو با ما بیای!
ا.ت : باشه ممنون.
سانا : خواهش میکنیم خب تو تازه اومدی کره ؟
ا.ت : ام نه ولی براتون توضیح میدم ....
لایک و کامنت یادتون نره ♡♡
خب بریم سراغ فیک .
ا.ت : مثل همیشه به ماه و خورشید نگاه میکردم( ا.ت تو فضاعه و پدرش یه خونه مانند درست کرده که اونجا زندگی میکنن . و راستی ا.ت یه ارمیه ) همینجوری مشغول نگاه کردن بودم که یهو در اتاقم باز شد و نونا اومد داخل.
نونا : به به خواهر قاتلم.
ا.ت : چی میخوای؟
نونا : اومدم بگم به تنبیهت ۲ ماه اضافه شد .
ا.ت : ممنون خبر دادی حالام گمشو بیرون .
نونا : ایششش ( رفت )
ا.ت : ۳ ماه پیش نونا یکی از وسایلی که بابام دوسش داشت رو شکوند و انداخت گردن من و الانم من تنبیه شدم و ۳ ماهه هیچی نخوردم البته گشنم هم هیچوقت نیست بعد مرگ مامانم کاملا تغییر کردم . دیگه از اینکه تو اتاقم بمونم خسته شدم از اتاقم خارج شدم همینطور تو سالن راه میرفتم که صدایه بابامو شنیدم .
{ بابایه ا.ت : ب/ا }
ب/ا : وقتی ا.ت بمیره به آرامش میرسیم.
نونا : ولی بابا مطمئنی میتونی بکشیش ؟
ب/ا : آره فردا مراسم مرگشو شروع میکنیم .
نونا : باشه باباجون .
ا.ت : بعد حرفایه بابام اشکام گونه هامو خیس کرده بود سریع رفتم اتاقم و شروع کردم به گریه کردن از مرگم ناراحت نبودم از اینکه چرا انقد واسه بابام بی ارزش بودم ناراحت بودم که یهو بیهوش شدم .
[ پرش زمانی به چند ساعت بعد ]
ا.ت : چشمامو باز کردم انقد گریه کرده بودم که میسوخت . پاشدم و کمی فکر کردم تا چیکار کنم که یاد تمام اذیت هایی که پدرم منو میکرد افتادم دیگه بسه باید از اینجا فرار کنم .
[ پرش زمانی به ساعت ۲:۳۹ شب ]
ا.ت : دیگه وقتش بود لباس پوشیدم ( اسلاید ۲ ) وسایلمو برداشتم و از اتاقم خارج شدم و سمت در ورودی رفتم با قدرتم کره رو شناسایی کردم و همون قسمت با سرعت خودمو فرود آوردم.
[ پرش زمانی به صبح ]
ا.ت : چشمامو باز کردم رو زمین بودم ولی تو جنگل یکم که دقت کردم فهمیدم تو جنگل کره ام خیلی خوشحال شدم با قدرتم خودمو بردم به شهر ول نمیدونستم کجا برم همینجوری تو خیابونا راه میرفتم که یهو ۳ تا دختر دیدم که آرم BTS رو لباساشون بود رفتم سمتشون ... سلام من ا.تم .
{ اسم دخترا : سانا / جینا / هیونا }
سانا : سلام واییی چقد موهات خفنه !
{ موهایه ا.ت سیاه و سفیده }
ا.ت : ممنون .
جینا : ارمی ؟
ا.ت : بله شما چی ؟
هیونا : ماهم ارمی هستیم راستی میدونستی امشب بی تی اس کنسرت دارن ؟
ا.ت : نه خبر نداشتم .
سانا : میخوای با ما بیای ما یه بلیط اضافه هم گرفتیم .
ا.ت : نه ممنون شاید مال یه نفر دیگه باشه مرسی !
جینا : عاااا این چه حرفیه ما واسه دوستمون بلیط خریدیم ولی فهمیدیم اون یه هیتر بوده .
ا.ت : واقعا؟
هیونا : آره حالام میتونی تو با ما بیای!
ا.ت : باشه ممنون.
سانا : خواهش میکنیم خب تو تازه اومدی کره ؟
ا.ت : ام نه ولی براتون توضیح میدم ....
لایک و کامنت یادتون نره ♡♡
۳.۳k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.