school secret
پارت ۱۸
جونگکوک: یعنی تو موافقی؟
بابای جونگکوک: اره به من ربطی نداره تو عاشق کی میشی.
جونگکوک: بابا ، میتونی آقای کیم رو راضی کنی؟
بابای جونگکوک: باشه ببینم چیکار میتونم بکنم.
جونگکوک: ممنون.
از اتاقش اومدم بیرون. یعنی واقعا کار آنیلا نبوده؟ چه چیز هایی که بهش گفتم.
ویو فردا داخل مدرسه
آنیلا یکم حالش بهتر شده بود. جونگکوک همه چیرو به نامجون و تهیونگ و جیمین گفت.
نامجون: دیدین گفتم.
تهیونگ: یعنی احتمالش هست که ما باز بتونیم باهم باشیم؟
جونگکوک: اره!
جیمین: حالا خودتونو کنترل کنید یوقوت اینجا همو نبوسید.
تهیونگ: باشه.
جونگکوک: باید از آنیلا معذرت خواهی کنیم. خیلی حرفای بدی بهش گفتیم.
تهیونگ: اره موافقم.
جیمین: اوهوم. بچه ها باید خودمونو اماده کنیم.
تهیونگ: چرا؟
جیمین: قراره دو نفر اعتراف کنن.
جونگکوک: کیا؟ تو و کی؟
جیمین: منو نامجون.
نامجون داشت آب میخورد که با شنیدن این حرف جیمین اب تو گلوش پرید.
جیمین: نکشی خودتو.
نامجون: من؟! به کی؟!
سه تاشون باهم گفتن: آنیلا!
چون آنیلا میزش کنار اونا بود صداشون شدین. سرشو برگردوند و نگاهشون کرد.
آنیلا: چیه؟
نامجون: هیچی هیچی اینا خل شدن.اه راستی آنیلا زنگ تفریح بیا پشت بوم.
آنیلا: باشه.
نامجون: مرض دارین انقدر بلند میگین!
تهیونگ: ببخشید. ولی واقعا دوسش داری؟
نامجون: نمیدونم شاید....اره.
جیمین: پس هممون داریم میریم قاطی مرغا.
جونگکوک: یعنی تو موافقی؟
بابای جونگکوک: اره به من ربطی نداره تو عاشق کی میشی.
جونگکوک: بابا ، میتونی آقای کیم رو راضی کنی؟
بابای جونگکوک: باشه ببینم چیکار میتونم بکنم.
جونگکوک: ممنون.
از اتاقش اومدم بیرون. یعنی واقعا کار آنیلا نبوده؟ چه چیز هایی که بهش گفتم.
ویو فردا داخل مدرسه
آنیلا یکم حالش بهتر شده بود. جونگکوک همه چیرو به نامجون و تهیونگ و جیمین گفت.
نامجون: دیدین گفتم.
تهیونگ: یعنی احتمالش هست که ما باز بتونیم باهم باشیم؟
جونگکوک: اره!
جیمین: حالا خودتونو کنترل کنید یوقوت اینجا همو نبوسید.
تهیونگ: باشه.
جونگکوک: باید از آنیلا معذرت خواهی کنیم. خیلی حرفای بدی بهش گفتیم.
تهیونگ: اره موافقم.
جیمین: اوهوم. بچه ها باید خودمونو اماده کنیم.
تهیونگ: چرا؟
جیمین: قراره دو نفر اعتراف کنن.
جونگکوک: کیا؟ تو و کی؟
جیمین: منو نامجون.
نامجون داشت آب میخورد که با شنیدن این حرف جیمین اب تو گلوش پرید.
جیمین: نکشی خودتو.
نامجون: من؟! به کی؟!
سه تاشون باهم گفتن: آنیلا!
چون آنیلا میزش کنار اونا بود صداشون شدین. سرشو برگردوند و نگاهشون کرد.
آنیلا: چیه؟
نامجون: هیچی هیچی اینا خل شدن.اه راستی آنیلا زنگ تفریح بیا پشت بوم.
آنیلا: باشه.
نامجون: مرض دارین انقدر بلند میگین!
تهیونگ: ببخشید. ولی واقعا دوسش داری؟
نامجون: نمیدونم شاید....اره.
جیمین: پس هممون داریم میریم قاطی مرغا.
۴.۱k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.