پارت°2°
اون جونگکوک بود اما کنارش یه دختر بود که داشت بوسش میکرد به هانا گفتم
+من میرم خونه
×چرا انقدر زود
+اخه یکاری دارم،خداحافظ
×باشه،خداخافظ
ویو ات
از بار اومدم بیرون اما چیزی که امروز دیدم رو هیچ وقت فراموش نمیکنم پس بهم خیانت میکنه دارم برات اقای جونگکوک بغض گرفته بودم و اشکام سرازیر شدند رسیدم خونه و رفتم لباسامو عوض کردم ساعت 12 بود اما خبری از کوک نبود رفتم روی کاناپه نشستم و با گوشیم ور میرفتم که ناگهان صدای کلید اومد برای همین رفتم سمتش و با روی خوش بهش گفتم
+خوش اومدی
_ممنون(سرد)
+چرا انقدر باهام سرد رفتار میکنی نکنه من اشتباهی کردم
_ات ولم کن(سرد)
کوک خواست بره که با صدای ات برگشت
+داری بهم خیانت میکنی
_چی داری میگی
+امروز تو رو توی بار دیدم اونم با یه دختر که داشتی بوسش می کردی
_توهم زدی؟
+همش واقعی بود با چشای خودم دیدم
+خب اگه دوسم نداری چرا از اولش باهام ازدواج کردی ها(بغض)
جونگکوک بعد شنید حرف های ات بدون هیچ جوابی به سمت اتاق مشترکشون رفت و گرفت خوابید ات هم نرفت توی اتاق بخوابه رفت روی کاناپه خوابید
"فلش بک. صبح"
ویو ات
از خواب بلند شدم روی کاناپه بود با یاد اوری دیشب گریم گرفت ولی نه من باید قوی باشم رفتم بالا جونگکوک رفته بود حتما پیش اون هرزه هست رفتم دستشویی کارای لازممو انجام دادم و لباس پوشیدم و موهامو شونه کردم و رفتم پایین صبحونه خوردم بعد رفتم روی کاناپه نشستم با گوشیم ور رفتم که یهو استوری جونگکوک رو دیدم روی استوریش زدم که عکس جونگکوک با همون دختره ی دیشب دیدم که داشت همدیگر رو بوس میکردن ناخدا اگاه اشکام از چشام سرازیر شد
+پس بهم خیانت میکنی اره (گریه)
"فلش بک. شب"
ساعت 11 شب بود جونگکوک برای شام نیومده بود خونه و منم تنهایی شام خوردم و روی کاناپه نشسته بودم و فیلم میدیدم که یهو صدای زنگ به صدا در اومد و رفتم بازش کردم که دیدم...
شرایط
6لایک
5کامنت
••••••|••••••
+من میرم خونه
×چرا انقدر زود
+اخه یکاری دارم،خداحافظ
×باشه،خداخافظ
ویو ات
از بار اومدم بیرون اما چیزی که امروز دیدم رو هیچ وقت فراموش نمیکنم پس بهم خیانت میکنه دارم برات اقای جونگکوک بغض گرفته بودم و اشکام سرازیر شدند رسیدم خونه و رفتم لباسامو عوض کردم ساعت 12 بود اما خبری از کوک نبود رفتم روی کاناپه نشستم و با گوشیم ور میرفتم که ناگهان صدای کلید اومد برای همین رفتم سمتش و با روی خوش بهش گفتم
+خوش اومدی
_ممنون(سرد)
+چرا انقدر باهام سرد رفتار میکنی نکنه من اشتباهی کردم
_ات ولم کن(سرد)
کوک خواست بره که با صدای ات برگشت
+داری بهم خیانت میکنی
_چی داری میگی
+امروز تو رو توی بار دیدم اونم با یه دختر که داشتی بوسش می کردی
_توهم زدی؟
+همش واقعی بود با چشای خودم دیدم
+خب اگه دوسم نداری چرا از اولش باهام ازدواج کردی ها(بغض)
جونگکوک بعد شنید حرف های ات بدون هیچ جوابی به سمت اتاق مشترکشون رفت و گرفت خوابید ات هم نرفت توی اتاق بخوابه رفت روی کاناپه خوابید
"فلش بک. صبح"
ویو ات
از خواب بلند شدم روی کاناپه بود با یاد اوری دیشب گریم گرفت ولی نه من باید قوی باشم رفتم بالا جونگکوک رفته بود حتما پیش اون هرزه هست رفتم دستشویی کارای لازممو انجام دادم و لباس پوشیدم و موهامو شونه کردم و رفتم پایین صبحونه خوردم بعد رفتم روی کاناپه نشستم با گوشیم ور رفتم که یهو استوری جونگکوک رو دیدم روی استوریش زدم که عکس جونگکوک با همون دختره ی دیشب دیدم که داشت همدیگر رو بوس میکردن ناخدا اگاه اشکام از چشام سرازیر شد
+پس بهم خیانت میکنی اره (گریه)
"فلش بک. شب"
ساعت 11 شب بود جونگکوک برای شام نیومده بود خونه و منم تنهایی شام خوردم و روی کاناپه نشسته بودم و فیلم میدیدم که یهو صدای زنگ به صدا در اومد و رفتم بازش کردم که دیدم...
شرایط
6لایک
5کامنت
••••••|••••••
۱۶.۱k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.